فائزه تاتاری، جلال شاکر، منیر حسینی، منصور رضایی، مرضیه امیریان، فرهاد امیریان، دوره ۵، شماره ۱ - ( ۵-۱۳۸۶ )
چکیده
Normal ۰ false false false MicrosoftInternetExplorer۴ /* Style Definitions */ table.MsoNormalTable {mso-style-name:"Table Normal"; mso-tstyle-rowband-size:۰; mso-tstyle-colband-size:۰; mso-style-noshow:yes; mso-style-parent:""; mso-padding-alt:۰in ۵,۴pt ۰in ۵.۴pt; mso-para-margin:۰in; mso-para-margin-bottom:.۰۰۰۱pt; mso-pagination:widow-orphan; font-size:۱۰.۰pt; font-family:"Times New Roman"; mso-ansi-language:#۰۴۰۰; mso-fareast-language:#۰۴۰۰; mso-bidi-language:#۰۴۰۰;} مقدمه: بسیاری از زنان در سنین باروری، در فاصله ۱۰-۷ روز قبل از قاعدگی (مرحله لوتئال) دچار علایم روانی و جسمی آزاردهنده ای می شوند که با شروع خونریزی از بین می رود. این بررسی فراوانی علایم نشانگان قبل از قاعدگی و نیز اختلال ملال قبل از قاعدگی را همراه با عوامل مرتبط با آن در دختران دانش آموز دبیرستانهای کرمانشاه ارزیابی کرده است. مواد و روش ها: در این مطالعه توصیفی – تحلیلی، ۸۰۰ دانش آموز دبیرستانهای دخترانه کرمانشاه با نمونه گیری تصادفی خوشه ای انتخاب شدند. پرسشنامه منطبق بر DSM.IV.TR ( Diagnostic Statistical Manual of Mental Disorder ) برای تشخیص گذاری، و پرسشنامه اطلاعات فردی برای تعیین ویژگیهای جمعیت شناختی، به صورت رو در رو هر یک از داوطلبان تکمیل شد. داده ها با نرم افزار SPSS و با استفاده از روش های آمار توصیفی و آزمون مجذور کای، تجزیه و تحلیل شد. یافته ها: شیوع نشانگان قبل از قاعدگی ۵/۴۱ درصد و شیوع اختلال ملال قبل از قاعدگی ۴/۹ درصد به دست آمد. اختلال در دانش آموزان بالای ۱۶ سال شایع تر بود. شایع ترین علایم، علایم خلقی و سپس جسمی و رفتاری بود. فراوانی اختلال ملال قبل از قاعدگی در افراد دارای مادران با تحصیلات بالاتر (دیپلم و بالاتر) کمتر بود. فراوانی نشانگان قبل از قاعدگی در افراد دارای مادران با تحصیلات بالاتر (دیپلم و بالاتر) بیشتر بود. فراوانی نشانگان قبل از قاعدگی در افرادی که سابقه خانوادگی مثبت داشتند بالاتر بود. نتیجه گیری: شیوع بالای نشانگان قبل از قاعدگی و شیوع نسبتاً بالای اختلال ملال قبل از قاعدگی که باعث بروز مشکلاتی در ارتباط با عملکرد تحصیلی دانش آموزان می شود نیازمند توجه جدی در زمینه ارتقای بهداشت روانی دانش آموزان و ارجاع موارد شدید به مراکز درمانی تخصصی است.
سالار فرامرزی، کریم عسگری، فاطمه تقوی، دوره ۱۰، شماره ۵ - ( ۱۰-۱۳۹۱ )
چکیده
زمینه و هدف: مرگ یک شخص مهم در زندگی کودک، سخت ترین حادثه ای است که وی می تواند تجربه کند. به منظور درمان علایم متعاقب سوگ روان شناسان و درمانگران از روش های مختلفی سود می برند، از جمله درمان شناختی- رفتاری و هدف از اجرای این پژوهش، نیز بررسی میزان اثربخشی درمان شناختی- رفتاری بر میزان سازگاری دانش آموزان مبتلا به سوگ نابهنجار بود. مواد و روش ها: روش پژوهش، نیمه آزمایشی و از طرح پیش آزمون- پس آزمون با گروه شاهد استفاده شده است. نمونه آماری شامل ۲۸ نفر دانش آموز (۱۰ نفر پسر و ۱۰ نفر دختر) دبیرستانی بود که از بین دانش آموزان داغ دیده ای که تجربه فقدان یکی از اعضای خانواده یا عزیزان خود را داشتند و بر اساس ملاک های DSM-IR-IV (Diagnostic and statistical manual of mental disorders) دارای نشانه های سوگ نابهنجار تشخیص داده شدند، به صورت تصادفی انتخاب و به تصادف در دو گروه آزمایش (۱۰ نفر) و شاهد (۱۰ نفر) گمارده شدند. گروه آزمایش به مدت ۸ جلسه تحت مداخلات درمانی شناختی- رفتاری قرار گرفت. به منظور جمع آوری اطلاعات از پرسش نامه سازگاری فردی- اجتماعی کالیفرنیا (CTP یا California test of adjustment) استفاده گردید و داده ها با استفاده از روش های آماری Whitney، Wilcoxon و آزمون Z و بهره گیری از نرم افزار آماری SPSS تجزیه و تحلیل گردید. یافته ها: بین عملکرد گروه شاهد و آزمایش در سازگاری کل بعد از مداخله تفاوت معنی داری وجود داشت (۰۲/۰ < P). همچنین بین عملکرد گروه شاهد و آزمایش در خرده مقیاس سازگاری فردی تفاوت معنی داری وجود داشت (۰۱/۰ < P)، ولی در خرده مقیاس سازگاری اجتماعی تفاوت معنی داری دیده نشد (۱/۰ < P). نتیجه گیری: بنابراین می توان گفت که در مجموع، درمان شناختی- رفتاری بر میزان سازگاری دانش آموزان مبتلا به سوگ نابهنجار تأثیر مثبت دارد و می توان از این شیوه درمانی برای کمک به سلامت و بهداشت روانی کودکان استفاده نمود.
فاطمه سادات طباطبایی نژاد، محسن گل پرور، اصغر آقایی، دوره ۱۶، شماره ۳ - ( ۱۱-۱۳۹۷ )
چکیده
زمینه و هدف: پرخاشگری (Aggression) و حالات خلقی (Mood states) سطح پایین از زمره مشکلاتی است که دختران دانشآموز افسرده از آن رنج میبرند. ازاینرو، پژوهش حاضر باهدف مقایسه تأثیر درمان ذهن آگاهی مثبت محور (Positive Mindfulness Therapy یا PMT)، شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی (Mindfulness Based Cognitive Therapy یا MBCT) و درمان شناختی-رفتاری (Cognitive Behavioral Therapy یا CBT) بر پرخاشگری و حالات خلقی دانشآموزان دختر افسرده اجرا شد. مواد و روشها: روش پژوهش نیمه آزمایشی با پیشآزمون-پسآزمون و گروه کنترل بود. از ۳۰۰ دانشآموز دختر مقطع متوسطه اول شهر نائین در سال ۱۳۹۶، ۶۰ نفر بهصورت هدفمند مبتنی بر ملاکهای ورود و خروج انتخاب و بهطور تصادفی در چهار گروه (شاهد، PMT، MBCT و CBT) گمارده شدند. برای سنجش متغیرهای پژوهش پرسشنامه پرخاشگری (Aggression Questionnaire یا AQ) و مقیاس حالات خلقی (Brunel Mood Scale یا BRUMS) استفاده شد. گروههای PMT، MBCT و CBT هر یک به مدت ۱۲ جلسه، تحت درمان قرارگرفته و گروه شاهد هیچگونه درمانی دریافت ننمود. دادهها از طریق تحلیل کوواریانس (ANCOVA) تحلیل شد. یافتهها: بر اساس نتایج ANCOVA هر سه نوع درمان نسبت به گروه شاهد تأثیر معناداری بر کاهش پرخاشگری و افزایش حالات خلقی نشان دادند (۰۱/۰>p). همچنین اثر PMT در مقایسه با MBCT و CBT بر کاهش پرخاشگری بیشتر بود (۰۱/۰>p)، ولی تأثیر سه نوع درمان بر حالات خلقی یکسان بود (۰۵/۰
فرزانه مومنی شهرکی، مختار ملک پور، احمد عابدی، سالار فرامرزی، دوره ۱۶، شماره ۴ - ( ۳-۱۳۹۷ )
چکیده
زمینه و هدف:نارساخوانیرایجتریننوعناتوانییادگیریاستکهبهتأخیرونارساییدرتواناییخواندنمربوطوبانارسایی زیاددرپیدایشمهارتهایشناختواژگانوفهممطالبخواندهشدهمشخصمیشود. هدف پژوهش حاضر مقایسه اثربخشی مداخلات عصبروانشناختی (Neuropsychological intervention) و روش دیویس (Davis method) بر مهارتهای زبانی (واجشناسی، معنیشناسی، نحو) دانش آموزان نارساخوان (Dyslexic students) بود.
مواد و روشها: طرح پژوهش نیمه آزمایشی و از نوع پیشآزمون- پسآزمون- پیگیری با گروه کنترل است. جامعه آماری پژوهش شامل کلیه دانش آموزان دختر و پسر نارسا خوان پایه اول و دوم ابتدایی (سن ۷ تا ۹ سال) شهر اصفهان بود، که در سال تحصیلی ۹۵-۱۳۹۴ مشغول به تحصیل بودند. نمونه پژوهش نیز شامل ۴۵ دانشآموز نارساخوان (۱۵ نفر در هر یک از گروههای عصب روانشناختی، دیویس و کنترل) بود که به روش نمونهگیری تصادفی چندمرحلهای انتخاب شدند. ابزار پژوهش شامل آزمون تشخیص اختلال خواندن بر اساس پنجمین راهنمای تشخیصی و آماری اختلالهای روانی، آزمون عملکرد خواندن محقق ساخته، آزمون هوش Raven کودکان و آزمون رشد زبان (Test Of Language Development یا TOLD) بود. دادهها با نرمافزار آماری SPSS نسخه ۲۲ و آزمون تحلیل کوواریانس چند متغیره (MANCOVA) تحلیل شدند.
یافتهها: تجزیهوتحلیل دادهها نشان داد که بین میانگین نمرات پسآزمون خواندن گروههای آزمایشی و کنترل تفاوت معنیداری وجود داشت (۰۰۱/۰≥p). نتایج مقایسههای زوجی نیز نشان داد که نمرات پسآزمون گروه عصبروانشناختیبهطور معناداری نسبت به روش دیویس کارآمدتر بود (۰۰۱/۰ ≥p).
نتیجهگیری: زبان نقش مهمی در درک و بیان افراد ایفا میکند زیرا زبان دارای پایههای عصب روانشناختی متعددی است. برخی از مهارتهای عصب روانشناختی شامل توجه، حافظه و کارکردهای اجرایی پیشدرآمد زبان دریافتی هستند؛ بنابراین یکی از گامهای اساسی برای اکتساب زبان، مهارتهای عصب روانشناختی است.