logo

جستجو در مقالات منتشر شده


۱۴ نتیجه برای مهارت‌ها

عباس مهوش ورنوسفادرانی، کمال پرهون، مجتبی ابراهیمی، فرهاد محکی،
دوره ۱۳، شماره ۴ - ( ۹-۱۳۹۴ )
چکیده

زمینه و هدف : مطالعات نشان می‌دهند که افراد با آسیب شنوایی، دارای اختلالات اضطرابی از جمله هراس اجتماعی می‌باشند. پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی آموزش مهارت‌های اجتماعی در درمان هراس اجتماعی افراد آسیب دیده شنوایی انجام شد. مواد و روش‌ها: این پژوهش از نوع شبه آزمایشی با طرح پیش‌آزمون- پس‌آزمون و گروه شاهد و پیگیری بود. از میان کلیه دانش‌آموزان آسیب دیده شنوایی ۸ تا ۱۸ ساله شهر اراک، ۲۲ نفر که در پرسش‌نامه هراس و اضطراب اجتماعی Turner نمرات بالایی را به دست آوردند، انتخاب شدند و پس از همتاسازی، بر حسب هوش و سن به صورت تصادفی در دو گروه شاهد و آزمایش قرار گرفتند. گروه آزمایش به مدت دو ماه، ۲ جلسه در هفته، آموزش دیدند. داده‌ها با استفاده از آمار توصیفی و آزمون‌های Independent t و تحلیل کوواریانس، مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. یافته‌ها: گروه آزمایش عملکرد بهتری در پس‌آزمون و همچنین، در موقعیت پیگیری (۰۰۱/۰ > P) نسبت به گروه شاهد داشت. بر اساس یافته‌ها، آموزش مهارت‌ها تأثیر قابل ملاحظه‌ای بر کاهش هراس اجتماعی این افراد داشت. نتیجه‌گیری: با استناد به یافته‌های به دست آمده از پژوهش حاضر، می‌توان نتیجه گرفت که آموزش مهارت‌های اجتماعی می‌تواند به عنوان یک روش مداخله‌ای، در کاهش هراس اجتماعی افراد آسیب دیده شنوایی مورد استفاده قرار گیرد.
شیرین ارجمندی، سالار فرامرزی، احمد عابدی،
دوره ۱۳، شماره ۴ - ( ۹-۱۳۹۴ )
چکیده

زمینه و هدف : یکپارچگی حسی، بهبود توانایی کودکان برای پردازش و سازماندهی اطلاعات حسی است. زمانی که مغز بتواند اطلاعات حسی را سازماندهی نماید، نتیجه آن، بهبود عملکرد مهارت‌های زندگی، رشد عاطفی و رشد عمومی می‌باشد. هدف از انجام این پژوهش، بررسی تأثیر آموزش یکپارچگی حسی بر مهارت‌های عصب روان‌شناختی دانش‌آموزان دارای اختلال نقص توجه- بیش‌فعالی (Attention deficit hyperactivity disorder یا ADHD) بود. مواد و روش‌ها: مطالعه آزمایشی حاضر به روش پیش‌آزمون- پس‌آزمون و با گروه شاهد انجام گرفت و در آن، نفر از دانش‌آموزان ابتدایی مبتلا به ADHD شهر اصفهان مورد مطالعه قرار گرفتند. این افراد پس از انتخاب تصادفی، بر اساس معیارهای ورود به پژوهش و در طی روش نمونه‌گیری چندمرحله‌ای، به صورت تصادفی به دو گروه آزمایش و شاهد تقسیم شدند. ابزارهای مورد استفاده شامل پرسش‌نامه Conners (فرم والد و معلم) و پرسش‌نامه عصب روان‌شناختی کودک و نوجوان Conners بود. داده‌های به دست آمده با استفاده از روش تحلیل کوواریانس در نرم‌افزار آماری SPSS مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. یافته‌ها: بین عملکرد دو گروه آزمایش و شاهد در مهارت‌های عصب روان‌شناختی در مرحله پس‌آزمون تفاوت معنی‌داری وجود داشت (۰۰۱/۰ > P). نتیجه‌گیری: آموزش یکپارچگی حسی بر مهارت‌های عصب روان‌شناختی کودکان تأثیر دارد و می‌توان از این روش آموزشی در توان‌بخشی و آموزش کودکان دارای ADHD بهره برد. علاوه بر این، می‌توان از این روش در مراکز آمادگی و پیش‌دبستانی استفاده نمود تا از بروز اختلال ADHD در دوران تحصیلی جلوگیری به عمل آید.
افسانه حسن پور، فرشید اصلانی، زهره گودرزی،
دوره ۱۳، شماره ۴ - ( ۹-۱۳۹۴ )
چکیده

زمینه و هدف : ریشه بسیاری از مشکلات رشدی، عاطفی، رفتاری، اجتماعی و... ناشی از شکل‌گیری دلبستگی ناایمن و شرایط حاکم بر آن می‌باشد. از این‌رو، آموزش مهارت‌های عاطفی به مادران در کاهش دلبستگی ناایمن و مشکلات رفتاری راه‌حل مناسبی برای مشکل فوق است. مواد و روش‌ها: نمونه‌ها با روش نمونه‌گیری تصادفی- خوشه‌ای، انتخاب و در دو گروه آزمایش و شاهد جایگزین شدند. آزمودنی‌ها در مراحل پیش‌آزمون و پس‌آزمون به پرسش‌نامه‌ها پاسخ دادند. آموزش مهارت‌های عاطفی به مادران در گروه آزمایش و در ۸ جلسه به شکل گروهی انجام گرفت و گروه شاهد در طی پژوهش هیچ‌گونه آموزشی دریافت نکرد. داده‌ها با استفاده از آزمون کواریانس در نرم‌افزار SPSS تجزیه و تحلیل گردید. یافته‌ها: در نتیجه آموزش مهارت‌های عاطفی، کیفیت دلبستگی آزمودنی‌ها در گروه آزمایش نسبت به گروه شاهد به طور معنی‌داری افزایش یافت (۰۵/۰ ≤ P). همچنین، کاهش معنی‌داری نیز در میزان مشکلات رفتاری کودکان مشاهده شد (۰۵/۰ ≤ P). نتیجه‌گیری: به وجود آوردن تغییراتی در حساسیت مادرانه، پیش‌بینی‌ کننده بسیار قوی برای تغییر دلبستگی کودک می‌باشد. مشکل بسیاری از مادران این است که شیوه و زمان تعاملشان با نیازهای کودک همسان نیست. حساسیت مادرانه می‌تواند از طریق آموزش مهارت‌ها به دست آید‌. علاوه ‌بر این‌، افزایش حساسیت مادرانه بر روی فرایندهای توجهی مادر اثر می‌گذارد و باعث می‌شود که رفتارهای فعلی کودک خود را بهتر درک کند.
یوسف دهقانی، ویکتوریا عمرانی فرد، محمد بابامیری،
دوره ۱۴، شماره ۲ - ( ۹-۱۳۹۵ )
چکیده

زمینه و هدف: مراقبت از بیماران مبتلا به دمانس، از جمله آسیب‌پذیرترین و چالش برانگیزترین نوع مراقبت به شمار می‌رود و منجر به افزایش فشار مراقبتی و کاهش کیفیت زندگی در مراقبان می‌گردد. پژوهش حاضر با هدف اثربخشی آموزش مهارت‌های ارتباطی بر فشار مراقبتی و کیفیت زندگی مراقبان خانگی سالمندان مبتلا به دمانس انجام شد. مواد و روش‌ها: این مطالعه از نوع نیمه تجربی همراه با پیش‌آزمون، پس‌آزمون و گروه شاهد بود. نمونه‌های مورد مطالعه به روش نمونه‌گیری در دسترس و از بین مراقبان خانگی انتخاب شدند که از میان آن‌ها، ۳۰ نفر به صورت تصادفی در دو گروه ۱۵ نفره آزمایش و شاهد قرار گرفتند. ابزارهای اندازه‌گیری، پرسش‌نامه فشار مراقبتی (Caregiver Burden Inventory یا CBI) و مقیاس کیفیت زندگی مراقبان (Caregivers&#۰۳۹; quality of life) بود که توسط شرکت کنندگان در مراحل پیش‌آزمون، پس‌آزمون و پیگیری تکمیل گردید. گروه آزمایش طی ۷ جلسه هفتگی ۶۰ دقیقه‌ای، تحت آموزش مهارت‌های ارتباطی قرار گرفتند. داده‌های جمع‌آوری شده با استفاده از آزمون تحلیل واریانس اندازه‌گیری مکرر در نرم‌افزار SPSS تجزیه و تحلیل گردید. یافته‌ها: آموزش مهارت‌های ارتباطی باعث بهبود کیفیت زندگی و فشار مراقبتی گروه آزمایش در مرحله پس‌آزمون و پیگیری شد. نتیجه‌گیری: نتایج بر اهمیت کاربرد این مداخلات در فشار مراقبتی و کیفیت زندگی مراقبان خانگی سالمندان مبتلا به دمانس و ارایه افق‌های جدید در مداخلات بالینی این بیماران تأکید دارد و می‌توان از آن به عنوان یک روش مداخله‌ای مؤثر بهره گرفت.
احمد احمدی، احمد به‌پژوه،
دوره ۱۴، شماره ۲ - ( ۹-۱۳۹۵ )
چکیده

زمینه و هدف : مشکلات حسی- حرکتی مانند حالت عضلات، مهارت‌های حرکتی ظریف و درشت و تعادل و یکپارچگی حرکتی، از جمله نشانه‌های رایج در اختلالات طیف اوتیسم است و حیطه‌های گوناگون زندگی کودکان دارای اختلالات طیف اوتیسم را تحت تأثیر قرار می‌دهد. پژوهش حاضر با هدف شناسایی میزان اثربخشی تمرینات حسی- حرکتی بر بهبود مهارت‌های حرکتی و نشانگان اختلالات طیف اوتیسم انجام شد. مواد و روش‌ها: در این پژوهش نیمه تجربی، از میان کودکان دارای اختلالات طیف اوتیسم شهر تهران، دو کودک مبتلا به اختلال اوتیسم به صورت غیر تصادفی و در دسترس انتخاب شدند. با استفاده از طرح تک آزمودنی با چند خط پایه، از طریق آزمون حرکتی Lincoln-Oseretsky و مقیاس درجه‏بندی اوتیسم Gilliam‎ (Gilliam Autism Rating Scale یا GARS)، داده‏های مهارت‏های حرکتی و نشانه‏های اختلال اوتیسم جمع‏آوری گردید. پس از مشاهده ثبات نسبی در خط پایه، برنامه مداخله‏ای در هفت محور متشکل از آگاهی بدنی، برنامه‏ریزی حرکتی، یکپارچگی حرکتی دوجانبه، مهارت‏های تعادلی، هماهنگی حرکتی ظریف، مهارت‏های عملکردی بینایی و مهارت‏های حرکتی گفتاری اجرا شد. داده‏ها به سه روش تحلیل چشمی، شاخص اندازه اثر و آمار استنباطی شامل آزمون t مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. یافته‌ها: نتایج آزمون t، اندازه اثر و تحلیل چشمی حاکی از وجود تفاوت معنی‌دار بین شرایط خط پایه و مداخله بود. میانگین نمرات مهارت‏های حرکتی افزایش و رفتارهای قالبی کاهش یافت (۰۵۰/۰ > P). نتیجه‌گیری: نتایج نشان داد که عملکرد حرکتی و رفتارهای قالبی کودکان دارای اختلالات طیف اوتیسم به کمک تمرینات حسی- حرکتی بهبود می‌یابد. اگرچه این تمرینات در مهارت‌های ارتباطی و تعامل اجتماعی شرکت کنندگان اثربخشی معنی‌داری را نشان نداد
کیوان زاهدی کسرینه، مریم فاتحی‌زاده، فاطمه بهرامی، رضوان السادات جزایری،
دوره ۱۴، شماره ۳ - ( ۹-۱۳۹۵ )
چکیده

زمینه و هدف : پژوهش حاضر با هدف بررسی تأثیر برنامه آموزش فرزندپروری به شیوه راه حل مدار بر کاهش مشکلات رفتاری کودکان پیش‌دبستانی شهر اصفهان انجام شد. مواد و روش‌ها: روش پژوهش، نیمه‌تجربی همراه با دو گروه آزمایش و شاهد با اجرای پیش‌آزمون- پس‌آزمون و پیگیری بود. جامعه آماری پژوهش را تمامی والدین کودکان پیش‌دبستانی شهر اصفهان در سال تحصیلی ۹۵-۹۴ تشکیل داد. بدین منظور، ۳۲ خانواده (پدر و مادر) به روش خوشه‌ای از بین مراکز انتخاب و به طور تصادفی در دو گروه ۱۶ والدی آزمایش و شاهد گنجانده شد. پس از اجرای پیش‌آزمون گروه‌ها، گروه آزمایش طی ۶ جلسه، مدت یک ماه تحت آموزش راه حل مدار مهارت‌های فرزندپروری توسط پژوهشگر قرار گرفت و گروه شاهد هیچ آموزشی دریافت نکرد. سپس، در هر دو گروه پس‌آزمون و پیگیری اجرا گردید. جهت سنجش مشکلات رفتاری کودکان، از چک‌لیست رفتاری کودکان- فرم والدین (CBCL یا Child behavior checklist) استفاده و توسط نرم‌افزار آماری SPSS تحلیل گردید. یافته‌ها: آموزش مهارت‌های فرزند‌پروری راه حل مدار، میانگین مشکلات رفتاری کودکان پیش‌دبستانی گروه آزمایشی را در تمامی حوزه‌های رفتاری: اضطراب، افسردگی، شکایات جسمانی، مشکلات اجتماعی/ تفکر/ توجه، رفتار قانون‌شکنی/ پرخاشگرانه و سایر مشکلات را نسبت به گروه شاهد در مراحل پس‌آزمون و پیگیری کاهش داده و تفاوت آماری معنی‌دار بود. نتیجه آزمون پیگیری بر روی متغیر مشکلات تفکر ۱۰۲/۰ = P معنی‌دار نبود که در پس‌آزمون معنی‌دار شد. نتیجه‌گیری: می‌توان از آموزش راه حل مدار مهارت‌های فرزندپروری به عنوان یک روش مؤثر در کاهش مشکلات رفتاری کودکان استفاده نمود.
مژگان حاج رسولیها، فریبا یزدخواستی، حمید رضا عریضی،
دوره ۱۴، شماره ۳ - ( ۹-۱۳۹۵ )
چکیده

زمینه و هدف : پژوهش حاضر با هدف بررسی مشکلات رفتاری- هیجانی و مهارت‌های کودکان ۶ تا ۱۲ ساله دارای والدین مبتلا به سرطان و مقایسه آن‌ها با کودکان دارای والدین عادی انجام شد. مواد و روش‌ها: این پژوهش از نوع علی- مقایسه‌ای یا پس‌رویدادی بود که بر روی دو نمونه ۸۰ نفری شامل کودکان دارای والدین مبتلا به سرطان و کودکان دارای والدین عادی به روش نمونه‌گیری در دسترس صورت گرفت. ابزار پژوهش، مقیاس ارزیابی مشکلات رفتاری- هیجانی و مهارت‌های کودک فرم ارزیابی والد (Child Behavior Checklist یا CBCL) بود. داده‌ها با استفاده از آزمون تحلیل کواریانس یک‌طرفه، تحلیل کواریانس چند متغیره، Mann–Whitney-U و ضریب همبستگی تجزیه و تحلیل گردید. یافته‌ها: تفاوت معنی‌داری در متغیر فعالیت، بین دو گروه کودکان دارای والدین مبتلا به سرطان و دارای والدین عادی وجود داشت (۰۱/۰ = P). همچنین، تفاوت معنی‌داری در متغیر رفتارهای پرخاشگرانه بین دو گروه در مجموع همه ابعاد مشکلات درونی و بیرونی شده مشاهده گردید (۰۱/۰ = P)، اما تفاوت بین دو گروه در متغیر اجتماع (۸۷/۰ = P) و مدرسه (۲۶/۰ = P)، معنی‌دار نبود. نتیجه‌گیری: ابتلای والدین به بیماری‌های مزمن همچون سرطان، اگرچه باعث بروز مشکلات رفتاری و هیجانی در کودکان می‌گردد، اما در عین حال می‌تواند زمینه‌های ایجاد رفتارهای جبرانی مانند پیشرفت در مدرسه را به منظور ایجاد خرسندی برای والد یا جبران احساس کودک به بی‌کفایتی پزشک، فراهم آورد.
سعیده عبودیت، شعله امیری،
دوره ۱۵، شماره ۳ - ( ۷-۱۳۹۶ )
چکیده

زمینه و هدف : ماهیت پیچیده رفتار کودکان، بررسی و به کارگیری درمان‌های جدید را ایجاب می‌کند. هدف از انجام پژوهش حاضر، تعیین تأثیر آموزش روابط اجتماعی مبتنی بر بازی بر مبنای هوش میان فردی Gardner بر مهارت اجتماعی و شادی کودکان پیش‌دبستانی بود. مواد و روش‌ها: این مطالعه به روش آزمایشی و به صورت پیش‌آزمون- پس‌آزمون همراه با گروه شاهد انجام شد. ابتدا یکی از مراکز پیش‌دبستانی با روش نمونه‌گیری خوشه‌ای چند مرحله‌ای به صورت تصادفی انتخاب گردید و تمام کودکان آن مرکز با استفاده از پرسش‌نامه مهارت‌های اجتماعی Matson (Matson Evaluation of Social Skills with Youngsters یا MESSY) جهت بررسی میزان مهارت اجتماعی مورد بررسی قرار گرفتند و در نهایت، ۲۴ نفر که نمره پایین‌تری کسب کردند، انتخاب گردیدند و در دو گروه آزمایش و شاهد قرار داده شدند. مادران همه آزمودنی‌ها قبل و بعد از مداخله، مقیاس هوش چندگانه Gardner، پرسش‌نامه شادی کودکان مبتنی بر مقیاس شادکامی آکسفورد (Oxford Happiness Inventory یا OHI) تطبیق داده شده برای کودکان و مقیاس MESSY را تکمیل نمودند. گروه آزمایش ۱۲ جلسه تحت آموزش روابط اجتماعی مبتنی بر بازی بر مبنای هوش میان فردی Gardner قرار گرفتند. یافته‌ها: تفاوت معنی‌داری بین میزان شادی و مهارت اجتماعی گروه آزمایش نسبت به گروه شاهد وجود داشت (۰۵۰/۰ > P). نتیجه‌گیری: بر اساس نتایج به دست آمده از پژوهش حاضر، توصیه می‌گردد از آموزش روابط اجتماعی مبتنی بر مقیاس هوش میان فردی Gardner جهت افزایش مهارت‌های اجتماعی و شادی کودکان پیش‌دبستانی استفاده شود.
رضوان پناهی، احمد غضنفری، طیبه شریفی،
دوره ۱۵، شماره ۴ - ( ۵-۱۳۹۶ )
چکیده

زمینه و هدف : حضور کودک مبتلا به عقب‌ماندگی ذهنی در هر خانواده، ساختار و سلامت روانی آن خانواده به ویژه والدین را تحت تأثیر قرار می‌دهد. پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی آموزش مهارت‌های حل مسأله بر افسردگی و اضطراب مادران دارای کودک عقب‌مانده ذهنی در شهر شهرکرد انجام شد. مواد و روش‌ها: این مطالعه از نوع نیمه تجربی و طرح آن به صورت پیش‌آزمون و پس‌آزمون همراه با گروه شاهد بود. جامعه پژوهش را مادران دارای کودک عقب‌مانده ذهنی شهر شهرکرد در سال ۱۳۹۵ تشکیل داد که از بین آن‌ها، ۳۰ نفر به صورت تصادفی به دو گروه آزمایش و شاهد تقسیم‌بندی شدند. ابزارهای مورد استفاده شامل نسخه دوم پرسش‌نامه‌ افسردگی Beck (Beck Depression Inventory-II یا BDI-II) و پرسش‌نامه‌ اضطراب Beck (Beck Anxiety Inventory یا BAI) بود. ابتدا از افراد هر دو گروه پیش‌آزمون به عمل آمد و سپس گروه آزمایش به مدت ۷ جلسه گروهی دو ساعته، تحت آموزش مهارت‌های آموزش حل مسأله قرار گرفتند. پس از پایان برنامه آموزش نیز از هر دو گروه پس‌آزمون گرفته شد. در نهایت، داده‌ها با استفاده از روش تحلیل کواریانس تجزیه و تحلیل گردید. یافته‌ها: آموزش مهارت حل مسأله در گروه آزمایش در مقایسه با گروه شاهد، موجب کاهش افسردگی و اضطراب مادران دارای کودک عقب‌مانده ذهنی شد (۰۵۰/۰ > P). همچنین، آموزش مهارت حل مسأله در کاهش افسردگی و اضطراب مادران دارای کودک عقب‌مانده ذهنی تأثیر داشت و به ترتیب ۹/۷۱ و ۷/۷۲ درصد تغییرات واریانس افسردگی و اضطراب مادران ناشی از آموزش مهارت حل مسأله بود. نتیجه‌گیری: آموزش مهارت حل مسأله می‌تواند به عنوان یک برنامه آموزشی مؤثر جهت کاهش افسردگی و اضطراب مادران دارای کودک عقب‌مانده ذهنی مورد استفاده قرار گیرد.
فرزانه مومنی شهرکی، مختار ملک پور، احمد عابدی، سالار فرامرزی،
دوره ۱۶، شماره ۴ - ( ۳-۱۳۹۷ )
چکیده

زمینه و هدف: نارساخوانی رایج‌ترین نوع ناتوانی یادگیری است که به تأخیر و نارسایی در توانایی خواندن مربوط و با نارسایی زیاد در پیدایش مهارت‌های شناخت واژگان و فهم مطالب خوانده‌شده مشخص می‌شود. هدف پژوهش حاضر مقایسه اثربخشی مداخلات عصب روان‌شناختی (Neuropsychological intervention) و روش دیویس (Davis method) بر مهارت‌های زبانی (واج‌شناسی، معنی‌شناسی، نحو) دانش آموزان نارساخوان (Dyslexic students) بود.

مواد و روش‌ها: طرح پژوهش نیمه آزمایشی و از نوع پیش‌آزمون- پس‌آزمون- پیگیری با گروه کنترل است. جامعه آماری پژوهش شامل کلیه دانش آموزان دختر و پسر نارسا خوان پایه اول و دوم ابتدایی (سن ۷ تا ۹ سال) شهر اصفهان بود،‌ که در سال تحصیلی ۹۵-۱۳۹۴ مشغول به تحصیل بودند. نمونه پژوهش نیز شامل ۴۵ دانش‌آموز نارساخوان (۱۵ نفر در هر یک از گروه‌های عصب روان‌شناختی، دیویس و کنترل) بود که‌ به روش نمونه‌گیری تصادفی چندمرحله‌ای انتخاب شدند. ابزار پژوهش شامل آزمون تشخیص اختلال خواندن بر اساس پنجمین راهنمای تشخیصی و آماری اختلال‌های روانی،‌ آزمون عملکرد خواندن محقق ساخته، آزمون هوش Raven کودکان و آزمون رشد زبان (Test Of Language Development یا TOLD) بود. داده‌ها با نرم‌افزار آماری SPSS نسخه ۲۲ و آزمون تحلیل کوواریانس چند متغیره (MANCOVA) تحلیل شدند.

یافته‌ها: تجزیه‌وتحلیل داده‌ها نشان داد که بین میانگین نمرات پس‌آزمون خواندن گروه‌های آزمایشی و کنترل تفاوت معنی‌داری وجود داشت (۰۰۱/۰≥p). نتایج مقایسه‌های زوجی نیز نشان داد که نمرات پس‌آزمون گروه عصب روان‌شناختی به‌طور معناداری نسبت به روش دیویس کارآمدتر بود (۰۰۱/۰ ≥p‌).

نتیجه‌گیری: زبان نقش مهمی در درک و بیان افراد ایفا می‌کند زیرا زبان دارای پایه‌های عصب روان‌شناختی متعددی است. برخی از مهارت‌های عصب روان‌شناختی شامل توجه، حافظه و کارکردهای اجرایی پیش‌درآمد زبان دریافتی هستند؛ بنابراین یکی از گام‌های اساسی برای اکتساب زبان، مهارت‌های عصب روان‌شناختی است.


علی محمودزاده مرقی، فریبا میراسکندری، محمد صادق فربد،
دوره ۱۹، شماره ۱ - ( ۱-۱۴۰۰ )
چکیده

زمینه و هدف: تحولات اجتماعی چند دهه گذشته در سطح جهانی، نظام خانواده را با تغییرات، چالش‌ها و مسائل متعددی روبرو ساخته و با تنزل کارکردهای زیستی، اجتماعی، شناختی و عاطفی خانواده منجر به افزایش گرایش به طلاق گردیده است. این پژوهش با هدف مدل‌سازی معادلات ساختاری گرایش به طلاق با تأکید بر مهارت‌های ارتباطی، حل تعارض و حل مسائل زندگی زناشویی انجام شد.
مواد و روش‌ها: جامعه آماری تحقیق، کلیه زوجین شهر کاشان بودند که ۳۸۳ نفر از آن‌ها با استفاده از روش تصادفی خوشه‌ای انتخاب شدند. ابزارهای مورداستفاده، مقیاس‌های گرایش به طلاق قادرزاده و همکاران (۱۳۹۱)، مقیاس حل تعارض رحیم (۱۹۸۳) و مقیاس مهارت‌های ارتباطی و حل مسئله یارمحمدی واصل و همکاران (۱۳۸۹) بودند. روش تجزیه و تحلیل داده­ها با استفاده از آموس و معادلات ساختاری انجام شد.
یافته‌ها: نتایج نشان دادند که مهارت‌های ارتباطی، حل مسئله و حل تعارض و تضادهای زناشویی رابطه معنی‌دار و معکوسی با گرایش به طلاق دارند (۰۵/۰ >‌ .(Pهمچنین، مهارت‌های ارتباطی از طریق مهارت‌های حل مسئله و مهارت‌های حل تعارض و تضادهای زناشویی با گرایش به طلاق در ارتباط بود (۰۵/۰>p). تحلیل مسیر روابط میان شاخص‌ها نشان داده که مهارت‌های حل مسئله بیشترین اثرگذاری مستقیم (۳۴/۰-) و کلی (۴۰/۰-) را بر گرایش به طلاق داشته و بیشترین اثرگذاری غیرمستقیم بر گرایش به طلاق، متعلق به مهارت‌های ارتباطی بوده است (۰۹/۰-).
نتیجه‌گیری: یافته­های به دست آمده نشان دادند که مهارتهای ارتباطی در بهبود حل مسئله و حل تعارض نقش معناداری دارد و از این طریق در کاهش گرایش به طلاق نقش موثری ایفاد می­کند؛ لذا برخورداری از مهارت‌های ارتباطی با تنزل تعاملات و مراودات میان زوجین و کاهش مسائلی که درنهایت منجر به تعارض و تضاد میان زن و شوهر می‌گردد، میل به طلاق را کاهش می‌دهد.
الهه سلیمانی، زهرا تنها، علی اکبر ملکی راد، داوود کردستانی،
دوره ۱۹، شماره ۱ - ( ۱-۱۴۰۰ )
چکیده

زمینه و هدف: ﺗﻌﺎرﺿﺎت به وجود آﻣﺪه در ﺧﺎﻧﻮاده ﻣﺴﺎﺋﻞ و ﻣﺸﻜﻼﺗﻲ را در ﺳﻄﻮح ﻓﺮدی، ﻧﻬﺎدی و اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ به وجود می‌آورد. تعارضات زناشویی و طلاق را بعد از مرگ ناگهانی در خانواده از مهم­ترین عوامل تنش‌زا در خانواده می­دانند. هدف از پژوهش حاضر پیش‌بینی تعارضات زناشویی بر اساس مهارت‌های زندگی و سبک‌های دلبستگی با واسطه‌گری رضایت جنسی و قصه عشق زوجین بود.
مواد و روش‌ها: جامعه آماری این پژوهش شامل کلیه زوجین مراجعه‌کننده به مرکز مشاوره مهراندیش شهر اراک بود که در یک بازه ۶ ماهه در سال ۱۳۹۸ به این مراکز مراجعه کرده بودند. در کل جامعه آماری ۶۰۰ زوج (۱۲۰۰ نفر) بود که تعداد ۱۴۶ زوج (۲۹۲ نفر) به‌عنوان نمونه آماری به روش نمونه­گیری در دسترس انتخاب گردیدند. ابزار گردآوری داده­ها، مقیاس سبک‌های دلبستگی هازان و شیور (۱۹۹۳)؛ مقیاس تعارضات زناشویی ثنایی و براتی (۱۳۷۹)؛ مقیاس مهارت‌های زندگی ساعتچی، کامکاری و عسگریان (۱۳۸۹)؛ مقیاس رضایت جنسی لارسون (۱۹۸۸) و مقیاس قصه عشق استرنبرگ (۱۹۸۶) بود. این پژوهش از نوع همبستگی بود که با روش مدل­یابی معادلات ساختاری انجام شد.
یافته‌ها: نتایج نشان داد که رضایت جنسی و قصه عشق هر دو در رابطه بین مهارت­های زندگی و سبک­های دلبستگی با تعارضات زناشویی می­توانند نقش واسطه­گری داشته باشند.
نتیجه‌گیری: با توجه به اینکه رضایت جنسی یکی از عوامل مهم سازگاری در بین زوجین می­باشد و عدم رضایت در این زمینه احساس ناکامی را به همراه خواهد داشت، بنابراین، توجه به انطباق سبک­های دلبستگی و سبک­های عشق­ورزی می­تواند یکی از عوامل مؤثر در کاهش تعارضات زناشویی باشد. علاوه بر این، مجهز بودن به مهارت­های زندگی می­تواند در کنار قصه عشق در کاهش تعارضات زناشویی تأثیر عمده­ای داشته باشد.
محمد معرفت، - فهیمه نامدارپور،
دوره ۲۰، شماره ۳ - ( ۱۰-۱۴۰۱ )
چکیده

زمینه و هدف: گرایش به مواد مخدر می‌تواند اثرات جبران‌ناپذیری به همراه داشته باشد. حمایت خانواده­ها در تنظیم هیجان و مهارت‌های ارتباطی در کاهش گرایش جوانان به موادمخدر نقش مهمی دارد. لذا هدف از پژوهش حاضر بررسی میزان گرایش به مواد مخدر بر اساس الگوی مهارتهای ارتباطی و تنظیم هیجانی با میانجیگری نقش حمایتی خانوادهها بود.
مواد و روش‌ها: پژوهش حاضر توصیفی- همبستگی از نوع مدلیابی معادلات ساختاری بود. جامعه آماری پژوهش را کلیه جوانان شهرستان نجفآباد اصفهان تشکیل دادند، که از این میان ۲۰۰ نفر با روش نمونهگیری خوشهای انتخاب شد. ابزار جمع‌آوری اطلاعات پرسشنامه نظمجویی هیجان گروس و جان (۲۰۰۴)، پرسشنامه مهارتهای ارتباطی کوئین‌دام (۲۰۰۴)، پرسشنامه آمادگی به اعتیاد وید و بوچر (۱۹۹۲) و پرسشنامه حمایت خانواده پروسیدانو و هلر (۱۹۸۳) بوده است. تحلیل دادهها با استفاده از روش معادلات ساختاری و با نرم افزار SPSS و Amos انجام شد.
یافته‌ها: نتایج نشان داد شاخصهای برازش مدل تحقیق در شرایط مطلوب بود. مهارتهای ارتباطی و تنطیم هیجان با حمایت خانواده رابطه مستقیم داشت و حمایت خانواده و مهارت‌های ارتباطی با گرایش به مواد رابطه غیرمستقیم داشت. گرایش به مواد مخدر بر اساس الگوی مهارتهای ارتباطی و تنظیم هیجان با میانجیگری نقش حمایتی خانوادهها معنی‌دار بود. (۰۵/۰>P).
نتیجه‌گیری: یافته‌های پژوهش بیانگر این است که نقش حمایتی خانواده در چگونگی الگوهای ارتباطی و تنظیم هیجان موثر است و میتواند بستر را برای گرایش به مواد مهیا کند. همچنین حمایت موثر خانواده می­تواند به افراد مبتلا به اعتیاد به مواد مخدر کمک کند تا احساس حمایت کنند، باورها و اعتماد به نفس آن‌ها را تغییر دهد و تمایل به بازگشت مجدد آن‌ها را کاهش دهد.
سید میلاد عبداللهی، سعید رضایی، مهناز استکی،
دوره ۲۲، شماره ۱ - ( ۲-۱۴۰۳ )
چکیده

زمینه و هدف: کم پیشرفتی به‌ عنوان یک اختلاف توانایی- بهره‌وری در نظر گرفته می‌شود تا اختلاف در توانایی-یادگیری؛ بنابراین هدف از تحقیق حاضر بررسی اثربخشی برنامه توانبخشی شناختی بر توانایی‌های شناختی و عملکرد تحصیلی تیزهوشان کم‌پیشرفت بود.
مواد و روش‌ها: این پژوهش از نوع نیمه تجربی با طرح پیش‌آزمون پس‌آزمون همراه با گروه کنترل بود. جامعه آماری این پژوهش را دانش‌آموزان مقطع متوسطه دوم مدارس استعدادهای درخشان شهرستان خوی که با عنوان دانش‌آموز تیزهوش شناخته می‌شوند، تشکیل دادند که از بین آنها دانش‌آموزانی که واجد ملاک کم پیشرفتی تحصیلی بودند به تعداد ۳۰ نفر به صورت هدفمند به عنوان نمونه آماری انتخاب شدند و به صورت تصادفی در دو گروه تجربی و گواه قرار گرفتند. برای جمع‌آوری داده‌ها از پرسشنامه عملکرد تحصیلی صالحی (۱۳۹۳) و پرسشنامه توانایی‌های شناختی نجاتی (۱۳۹۲) استفاده شد. برنامه تمرینی گروه مداخله شامل هشت هفته دو جلسه‌ای (مجموعاً ۱۶ جلسه)، ۶۰ دقیقه تمرین برنامه توانبخشی شناختی بود. گروه کنترل نیز برنامه عادی روزمره خود را دنبال کرد. در پایان هفته شانزدهم از همه شرکت کنندگان پس آزمون به عمل آمد. داده‌ها با استفاده از آزمون تحلیل کوواریانس در سطح خطای ۰۵/۰ با نرم افزار SPSS-۱۹  تحلیل شدند.
یافته‌ها: ن نتایج نشان داد شانزده هفته برنامه توانبخشی شناختی باعث افزایش معنادار عملکرد تحصیلی (۰۰۱/۰=P) و مهارتهای شناختی (۰۰۱/۰=P)،  تیزهوشان کم‌پیشرفت شد.
نتیجه‌گیری: بنابراین نتیجه گرفته می‌شود که می‌توان از برنامه توانبخشی شناختی برای بهبود عملکرد تحصیلی و مهارت‌های شناختی تیزهوشان کم‌پیشرفت استفاده کرد.

صفحه ۱ از ۱