logo

جستجو در مقالات منتشر شده


۱۱ نتیجه برای فرزندپروری

راضیه نصیرزاده، محمد رضا شعیری،
دوره ۸، شماره ۱ - ( ۱-۱۳۸۹ )
چکیده

Normal ۰ false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer۴ زمینه و هدف : در جامعه ما اهتمام به آموزش مذهبی به ویژه در کودکان دل‌ مشغولی اساسی اولیای امور است، تربیت مذهبی کودک نیز ریشه در نحوه تعامل والدین با وی دارد. هدف پژوهش حاضر تعیین رابطه ادراک کودکان از خشونت والدین در فرزند پروری و باورهای مذهبی کودکان، بود. مواد و روش‌ها: طی پژوهشی توصیفی- میدانی از ۱۲۲ کودک ۶ تا ۱۱ ساله (۶۷ پسر و ۵۵ دختر) که به روش نمونه‌گیری خوشه‌ای انتخاب شده‌ بودند، با استفاده از یک مصاحبه نیمه سازمان یافته فردی و ترسیم نقاشی، اطلاعات لازم در راستای رسیدن به اهداف پژوهش، گردآوری و با استفاده از آزمون مجذور خی مورد تحلیل قرار گرفت . یافته‌ها: نتایج نشان داد، کودکانی که در معرض تنبیه والدین (اعم از جسمانی یا کلامی) قرار داشتند در ترسیم تصویر خداوند، بیش از تصاویر انسانی، نمادها را مورد استفاده قرار می‌دهند. علاوه بر این کودکان آزار دیده به دعاکردن در زمان خاص و مواقع نیاز و دعا برای نزدیکان خود تمایل بیش‌تری داشتند . در مقابل کودکانی که آزاری را گزارش نکرده بودند، به همیشه دعا کردن ، دعا کردن برای آشنایان خویش و دعا برای مردم و اهداف متعالی گرایش بیش‌تری نشان دادند. همچنین دعا برای طلب سلامتی، آمرزش خود و اطرافیان رتبه نخست دعای کودکان را به خود اختصاص داده بود. در حالی که دعا برای امام عصر (عج) در رتبه آخر دعاهای کودکان قرار داشت. نتیجه‌گیری: یافته‌ها به اهمیت والدین و آموزش‌های آموزشگاهی بر مذهب کودکان اشاره دارد و ضمن آن که اطلاعاتی به دانش کنونی ما در زمینه روانشناسی مذهب کودکان می‌افزاید می‌تواند در آموزش مذهب به کودکان نیز مفید واقع شود.
فاطمه زرگر، رضا باقریان سرارودی،
دوره ۱۳، شماره ۴ - ( ۹-۱۳۹۴ )
چکیده

زمینه و هدف : از دهه ۱۹۷۰، جریان یکپارچه شدن ذهن‌آگاهی با روان‌درمانی شروع شد و اثربخشی بالایی در درمان بسیاری از اختلالات و ارتقای وضعیت روان‌شناختی افراد بدون اختلال داشته‌ است. یکی از حوزه‌های مورد مداخله با استفاده از فنون ذهن‌آگاهی، بهبود مهارت‌های فرزندپروری است. این مطالعه به معرفی مدل فرزندپروری ذهن‌آگاهانه (Mindful parenting) پرداخت. مواد و روش‌ها: پژوهش حاضر یک مطالعه موردی ساده (حکایتی) بود که با استفاده از روش‌شناسی مرور کتابخانه‌ای منابع و مقالات نمایه شده در پایگاه‌های PubMed، Google Scholar، Science Direct، SID و Magiran در حیطه فرزندپروری انجام گرفت. یافته‌ها: پژوهش‌های مرتبط با درمان‌های مختلف در حوزه فرزندپروری از جمله برنامه فرزندپروری مثبت و فرزندپروری ذهن‌آگاهانه ارایه شد. نتیجه‌گیری: بر اساس نتایج مطالعات پیشین، می‌توان گفت که فرزندپروری ذهن‌آگاهانه اثربخشی خود را در حوزه‌های مختلف مانند افزایش رضایتمندی مراقبان، بهبود عملکرد خانواده، مهارت‌های فرزندپروری والدین و کاهش مشکلات رفتاری فرزندان نشان داده است. با این وجود، نقاط ضعف بعضی از این درمان‌ها، حجم نمونه کم، عدم وجود گروه شاهد و مقایسه با سایر درمان‌های پیشین در حوزه فرزندپروری است که لزوم مطالعات بیشتر را خاطر نشان می‌سازد.
مهرداد صالحی، هاجر نصوحیان، نگار رئیسی،
دوره ۱۴، شماره ۲ - ( ۹-۱۳۹۵ )
چکیده

زمینه و هدف : گاهی اوقات برخی از افراد به دلیل جنسیت خود به شدت احساس پریشانی می‌کنند و اغلب در عملکرد اجتماعی، شغلی و سایر زمینه‌های شخصی، مشکلات سازگاری دارند که این امر به صورت اختلال ملال جنسی بروز می‌کند. بنابراین، پژوهش حاضر با هدف بررسی مقایسه سبک‌های دلبستگی و شیوه‌های فرزندپروری ادراک شده در بیماران مبتلا به اختلال ملال جنسیتی و افراد سالم در شهر اصفهان انجام شد. مواد و روش‌ها: در این مطالعه، بیماران مبتلا به اختلال ملال جنسی که در سال ۱۳۹۵ برای درمان به روان‌پزشکان شهر اصفهان مراجعه کرده بودند و افراد سالم، مورد بررسی قرار گرفتند. نمونه‌های پژوهش را ۲۸ بیمار مبتلا به اختلال ملال جنسی و ۳۰ نفر از افراد سالم تشکیل داد که به صورت در دسترس انتخاب شدند. برای جمع‌آوری داده‌ها، از پرسش‌نامه‌های سبک‌های دلبستگی Collins و Reid (Revised Adult Attachment Scale یا RAAS) و شیوه‌های فرزندپروری ادراک شده McClun و Merrell (Perceived Parenting Style Questionnaire) استفاده گردید. در نهایت، داده‌ها در نرم‌افزار SPSS مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. یافته‌ها: بر اساس یافته‌های پژوهش، تفاوت معنی‌داری بین سبک دلبستگی بیماران مبتلا به اختلال ملال جنسی و افراد سالم وجود نداشت، اما تفاوت معنی‌داری بین دو گروه در زمینه فرزندپروری ادراک شده مشاهده شد. در این بین، درصد به کارگیری شیوه مستبدانه در والدین افراد بیمار بیش از والدین افراد سالم بود؛ در حالی که شیوه مقتدرانه توسط والدین افراد سالم (۵/۵۹ درصد) بیشتر از والدین افراد بیمار مبتلا به اختلال ملال جنسی (۵/۴۰ درصد) به کار گرفته شد (۰۵/۰ > P). نتیجه‌گیری: بر حسب نتایج به دست آمده از پژوهش، ادراک بیماران مبتلا به اختلال ملال جنسی با افراد سالم متفاوت است و نیازمند برنامه‌ریزی در راستای تلاش برای آگاهی دادن به خانواده‌ها در زمینه‌های مختلف می‌باشد.
رضا خجسته مهر، مسعود فلاحی خشکناب، سارا حجاری، منصور سودانی،
دوره ۱۵، شماره ۲ - ( ۴-۱۳۹۶ )
چکیده

زمینه و هدف : فرزندپروری یکی از تکالیف حساس پیش روی والدین و از عوامل مؤثر در سلامت روانی فرزندان به شمار می‌رود. یکی از موارد تأثیرگذار بر فرایند فرزندپروری، طلاق است. هدف از انجام پژوهش حاضر، بررسی تجارب والدین از فرزندپروری پس از طلاق بود. مواد و روش‌ها: این مطالعه به روش کیفی و با استفاده از روش پدیدارشناسی توصیفی انجام شد. جامعه هدف شامل زنان و مردانی بود که تجربه فرزندپروری پس از طلاق را داشتند. مشارکت کنندگان پژوهش، ۱۳ نفر (زن و مرد) بودند که با استفاده از روش نمونه‌گیری هدفمند با حداکثر تنوع، از میان مراجعه کنندگان به مراکز مشاوره دعوت به مشارکت شدند و به وسیله مصاحبه عمیق و اکتشافی مورد بررسی قرار گرفتند. داده‌ها با روش هفت مرحله‌ای Colaizzi تجزیه و تحلیل گردید. یافته‌ها: تحلیل تجارب مشارکت کنندگان منجر به شناسایی ۱۰ مضمون اصلی شامل «رابطه والدین، نیازهای فردی والد، شبکه حمایتی والد پس از طلاق، نگرش، هیجانات و چالش‌های والد، پاسخگویی و نظارت والد، پختگی والد- فرزند و آسیب روانی والد- فرزند در فرایند فرزندپروری» گردید. نتیجه‌گیری: والدین، فرزندپروری پس از طلاق را تکلیف چالش برانگیزی توصیف می‌کنند. چگونگی ارتباط والدین، نیازهای فردی و منابع حمایتی آن‌ها پس از طلاق، می‌تواند نگرش و هیجانات والدین نسبت به فرزندپروری را تحت تأثیر قرار دهد. آسیب روانی، رشد و پختگی، از تجارب والدین در جریان فرزندپروری پس از طلاق می‌باشد.
محمدهادی شهسواری، ذبیح پیرانی، داود تقوایی، منصور عبدی،
دوره ۱۸، شماره ۱ - ( ۱-۱۳۹۹ )
چکیده

زمینه و هدف: مشارکت اجتماعی مفهومی روان‌شناختی است که در نوجوانان حائز اهمیت است. یک فرد با مشارکت در فعالیت­های اجتماعی می­تواند توانایی­ها و استعدادهای خود را بشناسد و با کسب تجربه به پختگی برسد. هدف پژوهش حاضر، بررسی نقش میانجیگرانه خودتنظیمی در رابطه بین سبک­های فرزندپروری با مشارکت اجتماعی نوجوانان بود. روش تحقیق ازنظر هدف، بنیادی و ازنظر روش گردآوری اطلاعات، همبستگی بود.
مواد و روش‌ها: جامعه آماری شامل کلیه دانش آموزان مدارس متوسطه دوم ناحیه یک شهر اراک در سال تحصیلی ۹۸-۱۳۹۷ بودند. نمونه پژوهش شامل ۵۱۰ نوجوان (۲۵۵ پسر و ۲۵۵ دختر) بود که به‌صورت تصادفی خوشه­ای انتخاب شدند. ابزار گردآوری اطلاعات، پرسشنامه­های سبک فرزندپروری بامریند، خودتنظیمی بوگارد و همکاران و اشتیاق برای شرکت در فعالیت‌های اجتماعی برانیگان بود. تجزیه‌وتحلیل داده‌ها با استفاده از روش معادلات ساختاری و نرم‌افزار Smart PLS انجام گرفت.
یافته‌ها: نشان داد که تأثیر مستقیم سبک فرزندپروری سهل­گیرانه بر مشارکت اجتماعی و تأثیر غیرمستقیم آن با میانجی­گری خودتنظیمی (۰۵/۰>p)، تأثیر مستقیم سبک فرزندپروری استبدادی بر مشارکت اجتماعی و تأثیر غیرمستقیم آن با میانجی­گری خودتنظیمی (۰۵/۰>p) و نهایتاً تأثیر مستقیم سبک فرزندپروری مقتدرانه بر مشارکت اجتماعی و تأثیر غیرمستقیم آن با میانجی‌گری خودتنظیمی بر مشارکت اجتماعی (۰۵/۰>p) تأیید شدند.
نتیجه‌گیری: با توجه به یافته­های به‌دست‌آمده می­توان گفت خودتنظیمی نقش میانجی­گرانه معنی‌داری در رابطه بین سبک­های فرزندپروری با مشارکت اجتماعی نوجوانان ایفا می­کند.
ناهید جولائیها، مسعود جان بزرگی، احمد علیپور، عباس پسندیده،
دوره ۱۹، شماره ۲ - ( ۵-۱۴۰۰ )
چکیده

زمینه و هدف: این تحقیق با هدف مقایسه اثربخشی فرزندپروری چندبعدی معنوی خدا سو (GOSP) و فرزندپروری مثبت (TRIPLE P) بر حرمت خود، خودکارآمدی و خودمهارگری کودکان دارای والدین پراسترس، به روش نیمه‌تجربیِ سه گروهی انجام شد.
مواد و روش‌ها: جامعۀ آماری دانش آموزان ۸ تا ۱۱ ساله‌ای بودند که در سال تحصیلی ۹۹-۱۳۹۸ در مدارس منطقه ۱۵ شهر تهران مشغول به تحصیل بوده و دارای والدین پراسترس بودند؛۳۰ نفر از این مادران با نمونه‌گیری در دسترس و بعد از غربالگری در سه گروه آزمایش و کنترل (هرکدام ۱۰ نفر) به‌طور تصادفی جایگزین شدند. به آزمودنی‌های گروه آزمایش GOSP (۱۲ جلسه) و به گروه ۲، TRIPLE P (۱۰ جلسه بر اساس فرزندپروری ساندرز ۱۹۹۲) به‌صورت ۱۲۰ دقیقه هفتگی آموزش داده شد و گروه کنترل آموزشی دریافت نکردند. بعد از آموزش، پس‌آزمون برای هر سه گروه از دانش آموزان اجرا شد. نتایج با روش تحلیل کوواریانس تک متغیری تحلیل شدند.
یافته‌ها: نتایج نشان داد میانگین نمرات دانش آموزان در گروه GOSP در حرمت خود و خود مهارگری به‌طور معناداری از گروه TRIPLE P و کنترل بیشتر است. خودکارآمدی هیجانی در گروه GOSP به‌طور معناداری بیشتر از گروه کنترل و میانگین نمرات خودکارآمدی تحصیلی در هر دو گروه آزمایش به‌طور معناداری از گروه کنترل بیشتر بود. بین حرمت خود و خود مهارگری کودکان در دو گروه TRIPLE P و گروه کنترل تفاوت معناداری مشاهده نشد.
نتیجه‌گیری: ترکیب معنویت خدا سو با در نظر گرفتن ویژگی‌های تحولی کودکان، اثربخشی آموزش‌های فرزندپروری بر خود مهارگری، حرمت خود و خودکارآمدی در کودکان را افزایش می‌دهد.
سیده عاطف حسینی یزدی، علی مشهدی، سیدعلی کیمیایی، سیدامیر امین یزدی،
دوره ۲۰، شماره ۱ - ( ۲-۱۴۰۱ )
چکیده

زمینه و هدف: مشکلات رفتاری در دوران کودکی می‌تواند اثرات جبران‌ناپذیری را تا بزرگسالی به همراه داشته باشد. ازاین‌رو انجام پژوهش در زمینه مشکلات رفتاری کودکان حائز اهمیت است. لذا هدف از پژوهش حاضر مقایسه اثربخشی برنامه آموزشی فرزند پروری ذهن آگاهانه همراه با آموزش مدیریت والدین (آموزش ترکیبی) در مقایسه با آموزش فرزند پروری ذهن آگاهانه و آموزش مدیریت والدین به‌تنهایی بر کاهش مشکلات رفتاری برونی‌سازی شده و درونی سازی شده کودکان بود.
مواد و روش‌ها: پژوهش حاضر نیمه آزمایشی با طرح پیش‌آزمون، پس‌آزمون و پیگیری دوماهه با گروه کنترل بود. جامعه آماری شامل کلیه کودکان پیش‌دبستانی شهر کاشمر در سال ۱۳۹۹-۱۴۰۰ بود که از این جامعه تعداد ۱۲۰ نفر به روش نمونه‌گیری هدفمند انتخاب و در چهار گروه به‌صورت تصادفی گمارده شدند. همه افراد در هر سه مرحله پیش‌آزمون، پس‌آزمون و پیگیری پرسشنامه سیاهه رفتاری کودکان آخنباخ و رسکورلا (۲۰۰۱) را تکمیل کردند. درنهایت داده‌ها به روش‌های تحلیل واریانس اندازه‌گیری مکرر با کمک نرم‌افزار SPSSV۱۹ تحلیل شدند.
یافته‌ها: نتایج نشان داد تفاوت معنی‌داری در هر دو متغیر مشکلات رفتاری برونی‌سازی شده و درونی سازی شده بین گروه‌ها وجود داشت (۰۱/۰>P). به این معنی که آموزش ترکیبی (برنامه فرزند پروری ذهن آگاهانه همراه با آموزش مدیریت والدین) در مقایسه با آموزش فرزند پروری ذهن آگاهانه و آموزش مدیریت والدین به‌تنهایی بر کاهش مشکلات رفتاری برونی‌سازی شده و درونی سازی شده کودکان پیش‌دبستانی مؤثرتر بود (۰۵/۰>P).
نتیجه‌گیری: یافته‌های پژوهش بیانگر این است که آموزش ترکیبی فرزند پروری ذهن آگاهانه و آموزش مدیریت والدین می‌تواند باعث کاهش مشکلات رفتاری برونی‌سازی شده و درونی سازی شده کودکان پیش‌دبستانی شود و ازاین‌رو آگاهی والدین، معلمان، مشاوران، روانشناسان و سایر متخصصان از این آموزش‌ها می‌تواند در کاهش مشکلات رفتاری کودکان پیش‌دبستانی کمک‌کننده باشد.
خاتون پورمودت، زبیده دهقان منشادی،
دوره ۲۰، شماره ۱ - ( ۲-۱۴۰۱ )
چکیده

زمینه و هدف: اختلال بی‌نظمی خلق اخلالگر یکی از اختلالات خلقی است که به‌تازگی در دوره کودکی و نوجوانی مطرح‌شده و شیوع نسبتاً بالایی در میان اختلالات دوران کودکی دارد. پژوهش حاضر، به‌منظور بررسی نقش سبک‌های فرزند پروری و رابطه والد ‌ـ کودک در پیش‌بینی اختلال بی‌نظمی خلق اخلالگر انجام‌شده است.
مواد و روش‌ها: این پژوهش از نوع توصیفی-همبستگی است. جامعه آماری پژوهش شامل تمامی دانش‌آموزان پسر ۹ تا ۱۲‌ساله مبتلا به اختلال بی‌نظمی خلق اخلالگر شهر بوشهر در سال ۱۳۹۸-۱۳۹۷ بود. نمونه پژوهش شامل ۵۵ کودک مبتلا به اختلال بی‌نظمی خلق اخلالگر که به روش نمونه‌گیری هدفمند و ۱۳۰ کودک عادی همراه با والدین آن‌ها که به روش نمونه‌گیری خوشه‌ای تصادفی انتخاب شدند، بود. شرکت‌کنندگان با استفاده از پرسشنامه محقق ساخته خشم و تحریک‌پذیری، پرسشنامه فرزند پروری آلاباما شلتون، فریک و ووتون (۱۹۹۶) و پرسشنامه رابطه والد کودک پیانتا (۱۹۹۲) موردبررسی قرار گرفتند. داده‌های پژوهش با استفاده از روش همبستگی و رگرسیون لجستیک و نرم‌افزار SPSS-۲۴ مورد تجزیه‌وتحلیل قرار گرفتند.
یافته‌ها: نتایج رگرسیون لجستیک نشان داد از میان سبک‌های فرزند پروری، ابعاد فرزند پروری مثبت و تنبیه جسمانی در تبیین اختلال بی‌نظمی خلق اخلالگر نقش پیش‌بینی دارند (۰۱/۰>p). همچنین از زیر مقیاس­های رابطه والد ـ کودک، مؤلفه نزدیکی، تعارض و رابطه مثبت کلی اختلال بی‌نظمی خلق اخلالگر را به‌طور معنی‌داری پیش‌بینی نمود (۰۱/۰>p).
نتیجه‌گیری: ازاین‌رو با توجه به یافته‌های فوق در یک نتیجه‌گیری کلی می­توان نتیجه گرفت که فرزند پروری مثبت، تنبیه جسمانی، نزدیکی، تعارض و رابطه مثبت کلی می‌تواند اختلال بی‌نظمی خلق اخلالگر را پیش‌بینی کند و یکی از راه‌های کاهش نشانه‌های اختلال بی‌نظمی می‌تواند مداخلات مبتنی بر آموزش والدین باشد.
فوزیه حسینی طباطبایی، شعله امیری، محمدعلی نادی،
دوره ۲۱، شماره ۲ - ( ۴-۱۴۰۲ )
چکیده

مقدمه و هدف: هویت اخلاقی به‌مثابه مقدمه کنش اخلاقی حاصل ادغام رشد اخلاقی و رشد هویت است. هدف این پژوهش بررسی الگوی هویت اخلاقی بر اساس ویژگی‌های شخصیتی، استدلال اخلاقی، سبک‌های والدینی ادراک شده و هویت شخصی در نوجوانان بود.
مواد و روش­‌ها: مطالعه در قالب پژوهش توصیفی- همبستگی اجرا شد. جامعه آماری دانش‌آموزان مقطع دوم متوسطه سال تحصیلی ۹۹-۱۳۹۸ در شهر مشهد بودند. تعداد ۱۹۹ دانش‌آموز به روش نمونه‌گیری تصادفی خوشه‌ای از جامعه انتخاب و سیاهه‌ی هویت شخصی بنیون و آدامز(۱۹۸۶)، شخصیت نئو(۱۹۸۵)، آزمون طرحواره اخلاقی رست (۱۹۹۹)، مقیاس سبک فرزندپروری ادراک‌شده بامریند(۱۹۷۳) و مقیاس هویت اخلاقی آکوئینو و رید(۲۰۰۲) تکمیل شد. تحلیل داده‌ها با استفاده از مدل‌سازی معادلات ساختاری انجام شد.
یافته­‌ها: نتایج نشان داد الگوی ارائه شده از هویت اخلاقی بر اساس متغیرهای منظور شده از برازش مطلوبی برخوردار است و همبستگی درونی در بیشتر متغیرهای پژوهش معنی‌دار است، اثرات مستقیم استدلال اخلاقی بر هویت اخلاقی، ویژگی‌های شخصیتی بر پایگاه‌های هویتی، استدلال اخلاقی و هویت اخلاقی معنی‌دار و اثر سبک‌های فرزندپروری بر پایگاه‌های هویت و استدلال اخلاقی و اثر پایگاه‌های هویتی بر هویت اخلاقی، همچنین کلیه اثرات غیرمستقیم مدل هم معنی‌دار به دست آمده است. استدلال اخلاقی میانجی تأثیر صفات شخصیت بر هویت اخلاقی و تأثیر سبک‌های فرزندپروری بر هویت اخلاقی بود. نتایج حاکی از تأثیر غیرمستقیم و معنی‌دار ویژگی‌های شخصیتی و سبک‌های فرزندپروری بر هویت اخلاقی از طریق میانجی‌گری هویت شخصی و ویژگی‌های شخصیت و  سبک فرزندپروری بر هویت اخلاقی از طریق میانجی‌گری پایگاه‌های هویت بود.
نتیجه­‌گیری: بنابر یافته‌ها، جدا از نقش تک تک متغیرهای پیشنهادی، ویژگی‌های‌ شخصیتی و سبک‌ فرزندپروری با تاثیرگذاری بر هویت شخصی و استدلال اخلاقی نقش میانجی را در تکوین هویت اخلاقی دارند و نباید از اهمیت آن غافل شد.
 
تازه‌های تحقیق
شعله امیری:
Google Scholar, Pubmed

مریم هاشمی، دکتر طیبه شریفی، دکتر رضا احمدی،
دوره ۲۲، شماره ۲ - ( ۶-۱۴۰۳ )
چکیده

زمینه و هدف: پشتکار از جمله توانمندی‌هایی است که تحت تأثیر اضطراب، ضعیف می‌شود؛ اما با اصلاح سبک‌ فرزندپروری می‌توان این قابلیت را تقویت نمود؛ لذا هدف از پژوهش حاضر مقایسه اثربخشی آموزش مدیریت والدین و فرزندپروری مثبت‌نگر بر پشتکار نوجوانان دختر با نشانگان اضطرابی بود.
مواد و روش‌ها: روش پژوهش نیمه‌آزمایشی بود. جامعه‌ی پژوهش را نوجوانان دختر ۱۳ تا ۱۵ سال با نشانگان اضطرابی مراجعه‌کننده به مراکز روان‌شناختی شهر اصفهان در نیمه دوم سال ۱۴۰۲ به همراه مادرانشان تشکیل دادند. از جامعه‌ی مذکور به ‌روش هدفمند ۶۰ نفر انتخاب و تصادفی در دو گروه آزمایش و گروه گواه تقسیم شدند و پیش‌‌آزمون اجرا گردید. ابزارهای پژوهش پرسشنامه پشتکار داکوورث و کویین (۲۰۰۹) و پرسشنامه اضطراب اسپیلبرگر (۱۹۷۰) بود. مادران در گروه آزمایش اول، تحت آموزش مدیریت والدین و در گروه آزمایش دوم، تحت آموزش فرزندپروری مثبت‌نگر در قالب ۱۲ جلسه ۹۰ دقیقه‌ای به‌صورت هفتگی قرار گرفتند. نتایج با استفاده از تحلیل واریانس با اندازه‌‌گیری مکرر و نرم‌افزار ۲۶SPSS بررسی شد.
یافته‌ها: در متغیر پشتکار عامل زمان (۰۰۱/۰>p، ۶۷۵/۲۷=F)، عامل گروه (۰۰۱/۰>p، ۳۲۴/۱۰=F) و تعامل زمان و گروه (۰۰۱/۰>p، ۸۶۱/۸=F) معنادار هستند. همچنین در مرحله‌ی پس‌آزمون و پیگیری در میانگین متغیر پشتکار، بین دو گروه آموزش با یکدیگر تفاوت معناداری وجود ندارد؛ اما بین گروه‌های آزمایش با گروه گواه تفاوت معناداری وجود دارد (۰۱/۰>P).
نتیجه‌گیری: آموزش مدیریت والدین و فرزندپروری مثبت‌نگر مداخلاتی مؤثر به‌منظور افزایش پشتکار نوجوانان با نشانگان اضطرابی هستند.
نسیم کوهزاد، پرویز عسکری، علیرضا حیدرئی، سمیه اسماعیلی، رضا جوهری فرد،
دوره ۲۲، شماره ۴ - ( ۱۰-۱۴۰۳ )
چکیده

زمینه و هدف: اختلال طیف اوتیسم یک اختلال عصبی-رشدی است که بر تعاملات اجتماعی، ارتباطات و رفتارهای فرد تأثیر می‌گذارد. شیوع اختلال طیف اوتیسم در سراسر جهان در حال افزایش است. در این بین تجربه‌ی مراقبت از یک فرد مبتلا به اختلال طیف اوتیسم، تجربه‌ای ویژه و اختصاصی است که تنش‌های زیادی را برای والدین آنان فراهم می‌آورد. بنابراین، هدف از انجام این مطالعه آموزش فرزندپروری مبتنی بر ذهن آگاهی و درمان فراتشخیصی بر استرس والدینی و خودشفقتی در مادران دارای کودک مبتلا به اختلال  طیف اوتیسم است.
مواد و روش‌ها: طرح این پژوهش نیمه آزمایشی از نوع پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری با گروه گواه است. جامعه آماری این پژوهش شامل تمامی مادران دارای کودک مبتلا به اختلال طیف اتیسم در دامنه سنی ۱۲-۵ ساله مراجعه‌کننده به مراکز اوتیسم شهر مشهد در سال ۱۴۰۳ بودند. روش نمونه‏گیری در مرحله اول بر اساس نمونه‏گیری در دسترس بود و تعداد ۴۵ مادر دارای کودک مبتلا به اختلال طیف اتیسم دارای شرایط ورود به پژوهش به‌صورت تصادفی در سه گروه ۱۵ نفری دو گروه آزمایش و یک گروه گواه قرار گرفتند. ابزارهای پژوهش شامل شاخص استرس والدینی (آبیدین، ۲۰۱۲) و پرسشنامه خودشفقتی (نف و همکاران، ۲۰۰۳) بود. در این پژوهش جلسات درمانی بر اساس پروتکل درمانی روش فرزندپروری ذهن آگاهانه باگلز و همکاران (۲۰۱۴) و برنامه درمان فراتشخیصی یکپارچه بارلو و همکاران (۲۰۱۱) اجرا شد. داده ها با استفاده از نرم افزار SPSS تحلیل شد.
یافته‌ها: نتایج بدست آمده از تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر نشان داد که هر دو مداخله فرزندپروری ذهن آگاهانه و درمان فراتشخیصی در مرحله پس آزمون و پیگیری نسبت به گروه گواه توانسته است که استرس والدینی و خودشفقتی را بهبود بخشد (P<۰,۰۱).
نتیجه‌گیری: آموزش فرزندپروری ذهن آگاهانه و درمان فراتشخیصی با آموزش روش های مناسب برخورد با کودک دارای اختلال اوتیسم به مادران باعث بهبود تنظیم هیجانی و مهارت خودشفقتی و همچنین کاهش استرس در مادران دارای فرزند مبتلا به اختلال طبف اوتیسم شد

صفحه ۱ از ۱