زهرا مردانی ولندانی، مجید صفاری نیا، احمد علیپور، علیرضا آقایوسفی، دوره ۱۷، شماره ۴ - ( ۱۱-۱۳۹۸ )
چکیده
زمینه و هدف:بر اساس تبیینهای نظری متفاوت از نظریه تبادل اجتماعی، کاهش تبادلات منفی و ارتقاء تبادلات مثبت هدف منطقی هر مداخله زوجدرمانی هست. ازاینرو، هدف پژوهش حاضر بررسی اثربخشی آموزش خود-دلسوزی شناختی (cognitive self-compassion training) بر سبکهای تبادل اجتماعی (Social Exchange Styles) زوجین بود.
مواد و روشها: این مطالعه نیمه آزمایشی با گروه گواه و طرح پیشآزمون، پسآزمون و پیگیری سهماهه بود. جامعه آماری این پژوهش شامل کلیه زوجین متقاضی طلاق مراجعهکننده به مراکز مشاوره دادگستری، بهزیستی و خصوصی شهرضا در هفتماهه اول سال ۱۳۹۶ بود (زوج ۳۰۰ =N). نمونه شامل ۳۰ زوج داوطلب بود که بهصورت تصادفی در دو گروه کنترل و آزمایش قرار گرفتند. در گروه آزمایش ۱۰ جلسه آموزش ۹۰ دقیقهای اجرا شد. شرکتکنندگان در پژوهش در سه موقعیت پیشآزمون، پسآزمون و پیگیری به مقیاس سبکهای تبادل اجتماعی (Social Exchange Styles Scale) پاسخ دادند. جهت تحلیل دادهها از روش تحلیل واریانس آمیخته (Mixed Model ANOVA) استفاده شد.
یافتهها: آموزش خود-دلسوزی شناختی بر تغییر سبکهای تبادل انصاف (۰۳۵/۰>p)، ارزیابی (۰۴۳/۰>p) و سرمایهگذاری افراطی (۰۰۱/۰>p)، در مرحله پسآزمون تأثیر معناداری داشته و این تأثیر در پیگیری سهماهه پایدار مانده است. همچنین نتایج نشان داد، در هر دو مرحله پسآزمون و پیگیری در گروه آزمایش نمرات سبکهای انصاف، ارزیابی و سرمایهگذاری زنان کمتر از مردان است (۰۰۱/۰>p)؛ که نشان میدهد آموزش خود-دلسوزی شناختی بهطور معناداری بر کاهش برابری خواهی و ارزیابی دقیق هزینه سود زنان و نیز افزایش سرمایهگذاری مردان و باقی ماندن تأثیر مداخله در آنان مؤثرتر عمل نموده است.
نتیجهگیری: بنابراین میتوان از آن بهعنوان روش مداخلهای مؤثر برای کاهش برابری خواهی، نظارت دقیق هزینه- سود و افزایش سرمایهگذاری افراطی در روابط تبادلی زوجین استفاده کرد.
مهدی اعلمی، سعید تیموری، قاسم آهی، محمد حسین بیاضی، دوره ۱۸، شماره ۱ - ( ۱-۱۳۹۹ )
چکیده
زمینه و هدف:یکی از مشکلات شایع در روابط زوجین تعارض زناشویی است که ممکن است بهصورت افسردگی، اعتیاد، سوء رفتار با همسر و درگیری لفظی بروز نماید. پژوهش حاضر با هدف تعیین اثر بخشی رویکرد تلفیقی طرحواره درمانی مبتنی بر پذیرش و تعهد بر کاهش تعارضات زناشوییو میل به طلاق زوجین متقاضی طلاق انجام شد. مواد و روشها:پژوهش حاضر نیمه آزمایشی از نوع پیشآزمون – پسآزمون با گروه کنترل بود.جامعه آماری تحقیق شامل زوجین متقاضی طلاق مراجعهکننده به مراکز مداخله در بحران شهر مشهد در زمستان ۱۳۹۷بود. نمونه شامل ۳۰ زوج (۱۵ زوج گروه آزمایشی و ۱۵ زوج گروه کنترل) بودند که به روش نمونهگیری داوطلبانه با جایگزینی تصادفی انتخاب شدند.گروه آزمایش طی ۱۰ جلسه ۹۰ دقیقهای پروتکل طرحواره درمانی مبتنی بر پذیرش و تعهد شرکت کردند در گروه کنترل تحت هیچ مداخلهای قرار نگرفت.هر دو گروه مقیاس تعارضات زناشویی و میل به طلاق را در مراحل پیشآزمون و پسآزمون تکمیل کردند. دادهها با بهرهگیری از نرمافزار SPSS و تحلیل کوواریانس مانکوا تجزیهوتحلیل شدند. یافتهها:نتایج نشان داد که طرحواره درمانی مبتنی بر پذیرش و تعهد بر کاهش تعارضات زناشویی و میل به طلاق منجر به ایجاد تفاوت معنیداری در پسآزمون گروه مداخله شده و مقایسه میانگینها حاکی از کاهش تعارضات زناشویی (۰۳/۶۷=F ،۰۰۱/۰= p ،۵۲/۰=۲ƞ) و میل به طلاق(۱۸/۶۶=F ،۰۰۱/۰= p،۵۴/۰=۲ƞ) زوجین متقاضی طلاق در گروه مداخله بود (۰۰۱/۰>p). نتیجهگیری:یافتههای حاصل از این پژوهش، بیانگر سودمندی طرحواره درمانی مبتنی بر پذیرش و تعهد بر کاهش تعارضات زناشویی و میل به طلاق زوجین متقاضی طلاق است. مشاوران و درمانگران خانواده میتوانند از یافتههای پژوهش حاضر در راستای مداخلات بالینی و درمانی استفاده کرده و از این رویکرد تلفیقی و مؤثر در جهت حل تعارضات و کمک به بهبود روابط زناشویی افراد بهره ببرند.
ماکوان بهرام زاده، محمد علی سپهوندی، فاطمه رضایی، دوره ۲۰، شماره ۲ - ( ۶-۱۴۰۱ )
چکیده
زمینه و هدف:صمیمیت زناشویی در زوجین در حال طلاق با کاستیهایی همراه است، بر این اساس هدف از پژوهش حاضر مقایسه اثربخشی زوجدرمانی با رویکرد طرحواره و شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر صمیمیت زناشویی زوجین در حال طلاق بود. مواد و روشها:روش پژوهش حاضر کمی و از نوع مطالعه نیمه آزمایشی با طرح پیشآزمون پسآزمون و دوره پیگیری بود. جامعه آماری پژوهش را تمامی زنان در معرض طلاق مراجعهکننده به مرکز مشاوره و روانشناسی آوای درون شهرستان پاوه در سال ۱۴۰۰ تشکیل میدادند که از بین آنها ۴۵ نفر با روش نمونهگیری در دسترس به عنوان نمونه پژوهش انتخاب شدند و به صورت تصادفی در گروه آزمایش زوجدرمانی طرحواره محور، گروه آزمایش شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی و گروه گواه جایگزین گردیدند. در گردآوری اطلاعات از پرسشنامه صمیمیت زناشویی تامسپون و ولکر استفاده شد. همچنین برای تجزیه و تحلیل دادهها آزمون تحلیل واریانس با اندازهگیری مکرر بهکاربرده شده است. یافتهها:نتایج تجزیه و تحلیل دادهها نشان داد که زوجدرمانی با رویکرد طرحواره در افزایش صمیمیت زناشویی تأثیر معناداری داشته است (۰۵/۰>p)، از طرف دیگر درمان شناختی رفتاری مبتنی بر ذهن آگاهی نیز در بهبود صمیمیت زناشویی به طور معناداری نتیجهبخش بوده است (۰۵/۰>p)، همچنین بین دو گروه زوجدرمانی با رویکرد طرحواره و شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی در متغیر صمیمیت زناشویی تفاوت معناداری مشاهده نشد. نتیجهگیری:نتایج پژوهش حاضر حاکی از آن بود زوجدرمانی با رویکرد طرحواره و شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی در افزایش صمیمیت زنان در معرض طلاق مؤثر بوده است و این دو رویکرد درمانی نتیجه یکسانی در بهبود صمیمیت زناشویی در زنان در معرض و طلاق داشتهاند.
علی رضا فاضلی مهرآبادی، سمانه نجاری فروشانی، محمد مهرگان، دوره ۲۱، شماره ۴ - ( ۱۱-۱۴۰۲ )
چکیده
مقدمه و هدف: با افزایش پدیده طلاق و تغییرات اجتماعی، الگوهای ارتباطی زوجین تغییر یافته و کشف و شناسایی آن ها ضروری است. هدف از پژوهش حاضر واکاوی الگوهای ارتباطی زوجین در آستانه جدایی بود. مواد و روشها: طرح پژوهش کیفی از نوع تحلیل مضمون (تحلیل تماتیک) و جامعهی شامل کلیه زوجین مراجعهکننده برای جدایی به مراکز مشاوره و دادگاههای خانواده در شهر اصفهان بودند که به روش نمونهگیری هدفمند و بر طبق ملاکهای ورود انتخاب شدند. این افراد با استفاده از مصاحبه نیمه ساختاریافته مورد بررسی قرار گرفتند و دادهها با ۱۲ مصاحبه به اشباع رسید. تجزیه و تحلیل دادهها مطابق با الگوی کلایزی انجام شد. یافتهها: بعد ار تحلیل دادهها و کدگذاریهای آنها ۱۰۴ کد اولیه، ۱۷ کد محوری و ۳ کد اصلی استخراج شد. الگوی ارتباطی بیاعتنایی، الگوهای ارتباطی اجتنابی و الگوی ارتباطی پرخاشگرانه در کد اصلی و عدم توجه به دیگری، اهمیت نداشتن و نادیده گرفتن دیگری، عدم همراهی و همدلی، نداشتن فرصت باهم بودن، عدم مشارکت، ندادن فرصت به دیگری برای صحبت کردن، عدم بیان احساسات، فراموشی، سکوت، دلیل آوردن، محکوم کردن طرف مقابل، ذهنیتخوانی، مکانیسمهای جایگزین، استفاده از راههای کلامی و غیرکلامی نامناسب، مقایسه با دیگری، آزار و اذیت کردن طرف مقابل، عدم اعتماد در کد محوری طبقهبندی شدند. نتیجهگیری:براساس یافتههای پژوهش میتوان نتیجه گرفت که الگوهای ارتباطی بیاعتنایی و اجتنابی و پرخاشگرانه هر کدام میتواند زمینهساز گرایش به طلاق در بین زوجین باشد توجه به مقولههای پژوهش حاضر میتواند بهمنظور پیشگیری از تعارضات زناشویی و کاهش نرخ طلاق موثر باشد