۹ نتیجه برای تحمل پریشانی
زبیر صمیمی، فاطمه میردورقی، جعفر حسنی، محمدمهدی ذاکری،
دوره ۱۴، شماره ۱ - ( ۸-۱۳۹۵ )
چکیده
زمینه و هدف: پژوهش حاضر با هدف بررسی نقش راهبردهای نظمجویی شناختی هیجان و تحمل پریشانی در رفتارهای پرخطر دانشجویان صورت گرفت. مواد و روشها: در یک طرح همبستگی و با استفاده از روش نمونهگیری خوشهای، از بین دانشجویان دانشکدههای مختلف دانشگاه خوارزمی در سال تحصیلی ۹۴-۱۳۹۳، ۲۴۰ نفر دانشجو (۱۴۶ نفر دختر و ۹۴ نفر پسر) انتخاب شدند و پرسشنامه راهبردهای نظمجویی شناختی هیجان‏ (‏Cognitive Emotion Regulation Questionnaire‏ یا ‏CERQ‏)‏، تحمل پریشانی و مقیاس خطرپذیری نوجوانان ایرانی را تکمیل نمودند. دادههای حاصل با استفاده از ضریب همبستگی Pearson و تحلیل رگرسیون چندگانه (گام به گام) مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. یافتهها: ضرایب همبستگی نشان داد که راهبردهای سازگارانه (پذیرش، تمرکز مجدد مثبت، تمرکز مجدد بر برنامهریزی، ارزیابی مثبت و دیدگاهپذیری) با برخی رفتارهای پرخطر (رانندگی خطرناک، خشونت، سیگار کشیدن، مصرف مواد، مصرف الکل، دوستی با جنس مخالف) رابطه منفی معنیداری داشت. دو راهبرد ناسازگارانه (ملامت دیگران و فاجعهسازی) با رفتارهای پرخطر رانندگی خطرناک، خشونت، سیگار کشیدن، مصرف مواد، رابطه و رفتار جنسی رابطه مثبت معنیداری را نشان داد. بر اساس یافتهها، بین مؤلفههای تحمل پریشانی (تحمل، جذب و ارزیابی) نیز با برخی رفتارهای پرخطر (رانندگی خطرناک، خشونت، سیگار کشیدن، مصرف مواد، رابطه و رفتار جنسی) ارتباط منفی معنیداری مشاهده شد. از بین پنج راهبرد سازگارانه نظمجویی هیجان، به جز راهبرد دیدگاه گیری، هر چهار راهبرد دیگر (تمرکز مجدد مثبت، تمرکز مجدد بر برنامهریزی، ارزیابی مجدد مثبت و پذیرش) قادر به پیشبینی برخی رفتارهای پرخطر بودند. از بین راهبردهای ناسازگارانه نیز راهبرد فاجعهسازی و ملامت دیگران توانست برخی رفتارهای پرخطر را پیشبینی نماید. همچنین، از بین مؤلفههای تحمل پریشانی، ارزیابی و جذب نقش پیشبینی کنندگی برای برخی از رفتارهای پرخطر را داشتند. در مجموع، از بین سایر متغیرهای پیشبین، دو راهبرد تمرکز مجدد بر برنامهریزی و ارزیابی مجدد مثبت با تبیین ۱۱/۰ درصد از واریانس نمرات خشونت، بالاترین ضریب تبیین را برای رفتارهای پرخطر به خود اختصاص دادند. نتیجهگیری : راهبردهای نظمجویی شناختی هیجانی و تحمل پریشانی، پیشبینی کننده مهمی در بروز رفتارهای پرخطر در دانشجویان به شمار میروند. بنابراین، در برنامههای آموزشی برای پیشگیری و کاهش رفتارهای پرخطر دانشجویان، باید به راهبردهای نظمجویی شناختی هیجان و تحمل پریشانی توجه ویژه داشت.
مینا خلیلی صفت، عبدالله امیدی، زهرا زنجانی، رضا دانشور کاخکی،
دوره ۱۷، شماره ۳ - ( ۷-۱۳۹۸ )
چکیده
زمینه و هدف: میگرن از شایعترین بیماریهای عصبی و عامل کاهش کیفیت زندگی است .تنظیم هیجان از عوامل دخیل در کیفیت زندگی می باشد.مزمن بودن میگرن باعث کاهش تحمل پریشانی می شود.طبق شواهد تنظیم هیجان و تحمل پریشانی نقش مهمی در کیفیت زندگی دارند.هدف این پژوهش مقایسه کیفیت زندگی ،تنظیم هیجان و تحمل پریشانی در افراد مبتلا به میگرن و غیر مبتلا بود.
روش بررسی: این پژوهش از نوع علی-مقایسه ای است. نمونه شامل دو گروه ۴۰ نفرهکه یک گروه از افراد مبتلا به میگرن که به کلینیکهای مغز و اعصاب شهر کاشان دربهار و تابستان ۹۷ مراجعه نموده و افراد غیرمبتلا که از جامعه عمومی در دسترس انتخاب شدند. ابزارهای پژوهش:مقیاس ناتوانی ناشی از میگرن(MIDAS)،مقیاس کیفیت زندگی(WHOQOL-BREF)،مقیاس دشواری در تنظیم هیجان(DERS)و مقیاس تحمل پریشانی(DTS).تحلیل دادهها با استفاده از نرمافزارSPSS-۱۹ و آزمون t مستقل انجام شد.
یافتهها:طبق نتایج بین نمره کیفیت زندگی(t=-۷/۵۶)،تنظیم هیجان(t=۱۸/۷۸) و تحمل پریشانی(t=-۳/۵۷) در دو گروه مبتلا و غیر مبتلا تفاوت معنادار وجود داشت(p<۰۰۱).
نتیجهگیری:افراد مبتلا به میگرن در مقایسه با غیرمبتلا کیفیت زندگی، تنظیم هیجان و تحمل پریشانی کمتر را گزارش کردند. میگرن به عنوان یک درد مزمن باعث اختلال در فعالیت های روزمره و کاهش کیفیت زندگی میشود. همچنین اختلال در تنظیم هیجان باعث افزایش شدت درد میشوند بعلاوه این بیماران چون نمیتوانند درد خود را تسکین دهند دچار ناتوانی در تحمل پریشانی هستند.
کلیدواژه ها: میگرن،کیفیت زندگی،تنظیم هیجان،تحمل پریشانی
مریم قادری، قاسم آهی، شهرام وزیری، احمد منصوری، فاطمه شهابی زاده،
دوره ۱۷، شماره ۴ - ( ۱۱-۱۳۹۸ )
چکیده
زمینه و هدف: تاکنون مدلهای چند متغیره روانشناختی و اجتماعی متعددی برای پیشبینی رفتارهای خودزنی نوجوانان موردبررسی قرار گرفته است. این پژوهش با هدف بررسی رابطه بین سبکهای دلبستگی و رفتارهای خودزنی غیر انتحاری با توجه به نقش میانجی خود انتقادی و تحمل پریشانی انجام شد.
مواد و روشها: این پژوهش توصیفی از نوع همبستگی بود. جامعه آماری شامل کلیه دانش آموزان دوره متوسطه شهر کاشمر در سال ۹۸-۱۳۹۷ بود. در ابتدا نمونهای به حجم ۷۰۰ نفر به روش نمونهگیری خوشهای چندمرحلهای انتخاب شد، اما تحلیل نهایی بر روی ۲۹۲ دانشآموزی انجام شد که حداقل تجربه یکبار رفتارهای خودزنی انتحاری را گزارش کردند. ابزارهای پژوهش شامل سیاهه خود آسیبرسانی آگاهانه و تعمدی، مقیاس دلبستگی دوران کودکی نسبت به هر والد، مقیاس تحمل پریشانی و مقیاس خود انتقادی/حمله به خود/ خود اطمینان بخشی بود. دادهها به کمک نرمافزارهای SPSS و LISREL و با استفاده از روش مدل یابی معادلات ساختاری تحلیل شد.
یافتهها: یافتههای پژوهش نشان داد که مدل مربوط به رابطه بین سبکهای دلبستگی و رفتارهای خودزنی غیر انتحاری نوجوانان با توجه به نقش میانجی تحمل پریشانی و خود انتقادی از برازش مناسبی برخوردار است. همچنین یافتههای پژوهش نشان داد که ۳۴ درصد واریانس مشاهدهشده رفتارهای خودزنی از طریق ترکیب متغیرهای دلبستگی به والدین، تحمل پریشانی و خود انتقادی قابل تبیین است.
نتیجهگیری: یافتههای این پژوهش نشاندهنده نقش میانجی خود انتقادی و تحمل پریشانی در رابطه بین سبکهای دلبستگی و رفتارهای خودزنی غیر انتحاری است؛ بنابراین در نظر گرفتن نقش این متغیرها توسط متخصصان، درمانگران و برنامه ریزان به هنگام کار با نوجوانان دانشآموز و بهطور خاص در مراکز مشاورهای و درمانی، ضروری به نظر میرسد.
محسن حیدری نژاد، حسن حیدری، حسین داوودی،
دوره ۱۸، شماره ۲ - ( ۵-۱۳۹۹ )
چکیده
زمینه و هدف: خودکشی به عنوان یکی از علل اصلی مرگ در سراسر جهان یکی از نگرانی های عمده در بهداشت عمومی است؛ لیکن کمتر پژوهشی به بررسی عوامل موثر بر آن در خانواده های درآستانه طلاق پرداخته است. هدف از پژوهش حاضر پیش بینی تمایل به خودکشی بر اساس دشواری تنظیم هیجانی، انعطاف پذیری شناختی، انعطاف پذیری خانواده و تحمل پریشانی توانایی در نوجوانان و جوانان خانواده های در آستانه طلاق شهر اصفهان بود.
مواد و روشها: پژوهش حاضر توصیفی از نوع همبستگی بود. جامعه آماری کلیه نوجوانان و جوانان خانوادههای در آستانه طلاق شهر اصفهان بود. براساس فرمول کوکران ۳۷۳ نفر انتخاب و به مقیاس سنجش افکار خودکشی بک، مقیاس دشواری در تنظیم هیجان، پرسشنامه انعطافپذیری شناختی، پرسشــنامه انعطافپذیری خانــواده و مقیاس تحمل پریشانی پاسخ دادند. داده های جمع آوری شده به روش ضریب همبستگی پیرسون و رگرسیون چندگانه گام به گام و با استفاده از نرم افزار SPSS-۲۴ مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
یافتهها: یافته ها نشان داد که دشواری تنظیم هیجانی با تمایل به خودکشی رابطه مثبت و معنی دار دارد، اما بین متغیرهای انعطافپذیری شناختی، انعطافپذیری خانواده و تحمل پریشانی با تمایل به خودکشی رابطه معکوس و معنیداری دارد (۰۱/۰>p). همچنین نتایج حاصل از تحلیل رگرسیون گامبهگام نشان داد که عامل انعطافپذیری شناختی و دشواری تنظیم هیجان در مجموع توان پیشبینی ۱۷ درصد از تغییرات واریانس تمایل به خودکشی را دارند (۰۱/۰>p).
نتیجهگیری: نتایج پژوهش حاضر نشان داد که دشواری در تنظیم هیجان و انعطاف پذیری شناختی نقش مهمی در تمایل نوجوانان و جوانان خانواده های در آستانه طلاق به خودکشی دارند.
حمیرا رئیسی، طیبه شریفی، احمد غضنفری، مریم چرامی،
دوره ۱۸، شماره ۴ - ( ۱۱-۱۳۹۹ )
چکیده
زمینه و هدف: فلج مغزی به اختلال غیر پیشرونده در حرکت و وضعیت اطلاق میشود که به دنبال ضایعه عصبی در سالهای اولیه روی میدهد و سبب بروز ناتواناییهای حرکتی و نورولوژیک میگردد. اختلال در انجام فعالیتهای روزمره زندگی، هزینههای درمانی سنگین و وابستگی شدید به اطرافیان بر کارکرد خانواده و بهویژه مادران اثر میگذارد؛ بنابراین پژوهش حاضر با هدف مقایسه اثربخشی درمان خودشفقت ورزی و آموزش سرمایه روانشناختی بر تحمل پریشانی و خودتنظیمی هیجانی مادران کودکان فلج مغزی انجام شد.
مواد و روشها: پژوهش حاضر از نوع پژوهشهای نیمه آزمایشی با طرح پیشآزمون، پسآزمون و پیگیری بود. جامعه آماری پژوهش شامل مادران دارای کودکان مبتلا به فلج مغزی در مراکز توانبخشی تحت نظر بهزیستی شهرکرد در سال ۱۳۹۸ بود (۲۷۰ نفر) که از این تعداد، نمونهای به حجم ۴۵ نفر بهصورت دردسترس انتخاب و بهصورت تصادفی در سه گروه ۱۵ نفره (دو گروه آزمایش و یک گروه کنترل) گمارده شدند. افراد دو گروه آزمایش در دوره¬های خودشفقتورزی و سرمایهی روانشناختی در ۱۰ جلسه ۹۰ دقیقهای شرکت کردند؛ اما برای گروه کنترل، مداخلهای صورت نگرفت. شرکت¬کنندگان در سه مرحله به پرسشنامههای تحمل پریشانی هیجانی سیمونز و گاهر (۲۰۰۵) و پرسشنامه خودتنظیمی هیجانی (۲۰۱۰) پاسخ دادند. دادههای پژوهش با استفاده از روش تحلیل واریانس با اندازهگیری مکرر و تی مستقل تحلیل شد.
یافتهها: نتایج بیانگر این بود که آموزش خودشفقتورزی و آموزش سرمایهی روانشناختی بهطور یکسان و مؤثری سبب افزایش تحمل پریشانی مادران کودکان مبتلا به فلج مغزی شده است (۰۵/۰>p) و از بین دو شیوه مداخلهای، تنها آموزش سرمایه روانشناختی توانسته منجر به بهبود خودتنظیمی هیجانی مادران شود (۰۰۱/۰>p).
نتیجهگیری: بر اساس نتایج پژوهش حاضر میتوان گفت که دو شیوه مداخله آموزش خودشفقتورزی و آموزش سرمایهی روانشناختی میتواند بهعنوان گزینههای مداخلهای مؤثر بهمنظور بهبود تحمل پریشانی و خودتنظیمی مادران کودکان مبتلا به فلج مغزی مورداستفاده قرار گیرد.
شراره ضرابی، فاطمه سادات طباطبایی نژاد، زهره لطیفی،
دوره ۱۹، شماره ۲ - ( ۵-۱۴۰۰ )
چکیده
زمینه و هدف: اختلال پرخوری به عنوان یک اختلال شایع روانشناختی منجر به آشفتگی و مشکلات متعددی برای فرد می شود. یکی از مشکلات در افراد مبتلا به اختلال پرخوری ظرفیت تحمل پریشانی پایین است، که این مسئله باعث افزایش تمایل فرد به پرخوری می گردد. بنابراین پژوهش حاضر با هدف مقایسه اثربخشی درمان شناختی رفتاری و درمان خودشفابخشی برتحمل پریشانی زنان مبتلا به اختلال پرخوری عصبی انجام گرفت.
مواد و روشها: این پژوهش کمی و نیمه آزمایشی (پیش آزمون پس آزمون با گروه گواه) بود. جامعه آماری شامل تمامی زنان مبتلا به پرخوری عصبی مراجعه کننده به متخصصان و مراکز درمانی شهر اصفهان در سال ۱۳۹۸ است که ۴۵ نفر به روش نمونهگیری هدفمند انتخاب شدند و به صورت تصادفی در گروههای آزمایش و گواه قرار داده شدند. ابزار گردآوری دادها پرسشنامه تحمل پریشانی سیمونز و گاهر (۲۰۰۵) بود. هر یک از گروههای آزمایش ۱۲ جلسه تحت درمان گروهی شناختی رفتاری میشل و درمان خودشفابخشی مروی و لطیفی قرار گرفتند ولی گروه گواه آموزشی دریافت نکرد. برای تجزیه و تحلیل داده ها از آزمون کوواریانس چند متغیری و مجذور کای استفاده شد.
یافتهها: بر اساس آزمون مجذور کای تفاوت معناداری از لحاظ سن، تحصیلات و مدت بیماری بین سه گروه مشاهده نشد (۰۵/۰<P). نتایج نشان داد که درمان خودشفابخشی در تمامی ابعاد تحمل پریشانی و درمان شناختی رفتاری در تمامی ابعاد بجز بعد تحمل در مقایسه با گروه گواه تفاوت معناداری داشتند (۰۵/۰>P). همچنین درمان خودشفابخشی باعث افزایش بیشتر ابعاد تحمل، جذب و نمره کل تحمل پریشانی در مقایسه با درمان شناختی رفتاری شده است (۰۵/۰=P).
نتیجهگیری: با توجه به نتایج این پژوهش می توان از درمان شناختی رفتاری و خودشفابخشی برای افزایش تحمل پریشانی زنان مبتلا اختلال پرخوریعصبی استفاده کرد. اگر چه به نظر می رسد درمان خودشفابخشی در مقایسه با درمان شناختی رفتاری در این مورد مؤثرتر باشد.
الهام جولانی، لیدا لیل آبادی، اکرم گلشنی،
دوره ۲۱، شماره ۲ - ( ۴-۱۴۰۲ )
چکیده
زمینه و هدف: محققان علاقهمند به مکانیسمهای تسهیلگر در مداخلات درمانی ازجمله سازوکارهای فرهنگی میباشند، بنابراین پژوهش حاضر با هدف مقایسه اثربخشی درمان شناختی – رفتاری با استفاده از تمثیلها و حکایتهای مولانا و درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد بر تحمل پریشانی مادران کودکان فلج مغزی انجام شد.
مواد و روشها: پژوهش از نوعِ ترکیبی (کیفی-کمی) میباشد. طرح پژوهش در قسمت کیفی از نوع روش تحلیل محتوای قیاسی و در قسمت کمی از نوع نیمه آزمایشی با پیشآزمون و پسآزمون با دو گروه آزمایش و گواه بود. نمونه پژوهش مشتمل بر ۴۸ نفر از مادران دارای کودک فلج مغزی بود که با روش نمونهگیری هدفمند انتخاب و سپس به روش تصادفی در ۳ گروه آزمایشی (۲ گروه) و گواه جای گزاری شدند. جهت جمعآوری اطلاعات از پرسشنامه تحمل پریشانی (سیمونز و گاهر، ۲۰۰۵) استفاده شد. دادهها با بهرهگیری از آزمون تحلیل واریانس با اندازهگیری مکرر و آزمون تعقیبی بن فرونی و توسط نرمافزار SPSS۲۳ تحلیل شدند.
یافتهها: نتایج نشان داد که تفاوت اثر دو شیوه درمان بر مؤلفههای تحمل (۰۲۰/۰=p)، ارزیابی (۰۳۷/۰=p) و بهتبع آن نمره کل تحمل پریشانی (۰۱۶/۰=p) معنادار است، بهطوریکه درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد در مقایسه با درمان شناختی رفتاری با استفاده از تمثیلها و حکایات مولانا علاوه بر نمره کل تحمل پریشانی میانگین نمرات دو مؤلفه تحمل و ارزیابی آن را بیشتر افزایش داده است.
نتیجهگیری: میتوان گرفت که درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد در مقایسه با درمان شناختی رفتاری با استفاده از تمثیلها و حکایات مولانا روش مؤثرتری برای افزایش تحمل پریشانی در مادران کودکان فلج مغزی است.
غلامرضا طالبی، حسن رضایی جمالویی، رضا باقریان سرارودی، حمیدرضا عریضی،
دوره ۲۱، شماره ۳ - ( ۷-۱۴۰۲ )
چکیده
زمینه و هدف: سرطان پستان شایعترین بدخیمی در زنان میباشد و علیرغم پیشرفتهای پزشکی و توسعه درمان ها، این بیماری همچنان تأثیرات روانشناختی و جسمانی بر ابعاد زندگی بسیاری از افراد مبتلا همچون نگرش به مرگ و تحمل پریشانی ایجاد کند که باید مورد توجه قرار گیرد. بنابراین در این پژوهش هدف اثربخشی طرحواره درمانی هیجانی بر نگرش به مرگ و تحمل پریشانی بیماران مبتلا به سرطان پستان بود.
مواد و روشها: روش تحقیق از نوع نیمه تجربی با طرح پیش آزمون- پس آزمون و پیگیری با گروه گواه میباشد. جامعه آماری شامل کلیه بیماران دارای تشخیص سرطان پستان، در مراکز درمانی سرطان دولتی واقع در اصفهان بود. نمونه شامل ۳۶ نفر از بیماران با سرطان پستان بیمارستان سیدالشهداء (ع) اصفهان و مرکز پیشگیری و کنترل سرطان آلاء که از طریق نمونه گیری هدفمند انتخاب و به صورت تصادفی به دو گروه آزمایش (۱۸ نفر)و گواه (۱۸ نفر) تقسیم شدند. گروه آزمایش تحت درمان طرحواره هیجانی قرار گرفت. دادهها در این پژوهش، توسط پرسشنامه نیمرخ نگرش به مرگ نسخه تجدید نظر شده (وونگ، رکر و گسر، ۱۹۹۴) و مقیاس تحمل پریشانی (سیمونز و گاهر،۲۰۰۵)، در سه مرحله پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری گردآوری شد و با استفاده از آزمونهای متناسب آماری و نرم افزار SPSS-۲۶ انجام شد.
یافتهها: نتایج حاصل از تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر نشان داد که طرحواره درمانی هیجانی، نگرش به مرگ و تحمل پریشانی گروه آزمایش را در سطح معناداری بهبود بخشید (۰۵/۰>P).
نتیجهگیری: نتایج پژوهش حاضر نشان داد که اثربخشی طرحواره درمانی هیجانی میتواند تاثیر بسزایی بر ویژگیهای روانشناختی بیماران با سرطان پستان از جمله نگرش به مرگ و تحمل پریشانی میگذارد که پیشنهاد میشود از این نوع درمان برای یاری به بیماران با سرطان پستان استفاده شود.
خانم یکتا عکافیان، دکتر سیدحمید آتش پور، دکتر هادی فرهادی،
دوره ۲۲، شماره ۴ - ( ۱۰-۱۴۰۳ )
چکیده
زمینه و هدف: بیماریهای مزمن و لاعلاج ازجمله سلیاک تاثیر زیادی بر کیفیت زندگی بیماران و خانوادههای آنان دارد و ابتلای فرزندی به سلیاک میتواند عامل تهدید کنندهای برای سلامت روان مراقبان آنان بویژه مادرانشان باشد؛ از این جهت که این افراد اضطراب و فشارروانی زیادی را متحمل میشوند؛ لذا هدف پژوهش حاضر، مقایسه اثربخشی درمان راهحلمحور و روایتدرمانی بر تحملپریشانی مادران دارای فرزند مبتلا به سلیاک بود.
مواد و روشها: پژوهش حاضر، از نوع مداخلهی نیمه آزمایشی با طرح پیشآزمون، پسآزمون و پیگیری ۳ ماهه با دو گروه آزمایش و گروه کنترل بود. جامعه آماری مادران دارای حداقل یک فرزند مبتلا به سلیاک و عضو انجمن سلیاک ایران در اصفهان بودند. از بین آنها، ۶۰ نفر به روش نمونهگیری هدفمند انتخاب و بطور تصادفی در دو گروه آزمایش و یک گروه کنترل (هر گروه ۲۰ نفر) گمارده شدند. گروه آزمایش اول درمان راهحلمحور و گروه آزمایش دوم روایتدرمانی را در قالب ۸ جلسه ۹۰ دقیقهای دریافت نمودند، گروه کنترل هیچ مداخلهای نگرفت. برای جمعآوری دادهها از پرسشنامه تحملپریشانی گاهر و سیمون(۲۰۰۵) در هرسه مرحله استفاده گردید. دادهها در نرمافزارspss۲۶ به روش واریانس با اندازهگیری مکرر و آزمون تعقیبی بونفرونی تجزیه و تحلیل شدند.
یافتهها: هر دو مداخله منجر به افزایش معنادار تحملپریشانی در مادران دارای فرزند مبتلا به سلیاک شد(P<۰,۰۱). همچنین، در مرحله پسآزمون بین اثربخشی دو مداخله بر تحمل پریشانی در دو گروه آزمایش تفاوت معناداری وجود نداشت. این نتایج در طول مرحله پیگیری پایدار باقی ماند(P<۰,۰۱).
نتیجهگیری: هر دو درمان راهحلمحور و روایتدرمانی میتوانند بعنوان مداخلاتی سودمند برای افزایش تحملپریشانی در مادران دارای فرزند مبتلا به سلیاک بهکار گرفته شوند