زمینه و هدف:عدم آموزش کافی به مراقبتکنندگان خانوادگی مبتلابه مولتیپل اسکلروزیس عامل اصلی ایجاد افسردگی آنهاست. لذا این مطالعه با هدف بررسی اثربخشی آموزش روانشناختی یک برنامه آموزش روان گروهی بر افسردگی مراقبین مبتلایان به مولتیپل اسکلروزیس انجامشده است. مواد و روشها:در این پژوهش برنامه «آموزش روانشناختی گروهی» تدوین و بهصورت کار آزمایی بالینی با پی گیری یکماهه اجرا و ارزشیابی گردید. در مرحله طراحی، در ابتدا با استفاده از متون پرستاری در خصوص اقدامات مراقبتی موردنیاز و نقش خانوادهها در اجرای آنها پیشنویس برنامه تهیه گردید، سپس با استفاده از تکنیک RAMازنظر مفهوم بودن، سودمندی، مرتبط بودن و قابلیت اجرایی بودن محتوای برنامه توسط خانوادهها، برنامه تدوین گردید. در مرحله اجرا، آزمودنیها به روش آسان انتخاب (۱۰۰ نفر) و بهطور تصادفی در گروه آزمون (۵۰ نفر) و کنترل (۵۰ نفر) قرار دادهشده است. برنامه آموزشی روانشناختی در ۷ جلسه ۹۰ دقیقهای، در ۷ هفته (هر هفته ۱ جلسه) جهت گروه آزمون انجام و در پایان لوح فشردهای با مضمون تکنیکهای آرامسازی، کنترل خشم و تنش و جزوه آموزشی محتوای جلسات در اختیار ایشان قرار گرفت.گروه کنترل نیز در دو جلسه گروهی شرکت و به بیان خاطرات پرداختند و جزوه آموزشی و لوح فشرده در اختیارشان قرار داده شد. ارزشیابی برنامه با استفاده از پرسشنامهای با دو بخش انجام گردید. بخش اول؛ اطلاعات دموگرافیک و بخش دوم؛ پرسشنامه استاندارد افسردگیبکبود. تجزیهوتحلیل دادهها با استفاده از نرمافزار SPSSو آزمونهای آماری مجذور کای، t مستقل و آزمونتحلیلواریانسبااندازهگیریهایمکرر انجام شد. یافتهها:نتایج آزمون آماری نشان داد که میانگین نمره افسردگی خانوادهها بلافاصله و یک ماه بعد از مداخله در گروه آزمون نسبت به گروه کنترل کاهش معناداری وجود داشت. نتایج آزمون آنالیز واریانس با مشاهدات تکراری نیز کاهش معناداری در میانگین نمره افسردگی را در گروه آزمون نشان داد (۰۰۱/۰>p). نتیجهگیری:با توجه به مؤثر بودن برنامه آموزش روان گروهی در پیشگیری و بهبود از افسردگی در خانوادههای دارای فرد مبتلابه مولتیپل اسکلروزیس این برنامه جهت بکار گیری آن به تیم درمان پیشنهاد میگردد.
بهرام شاهدی، عاطفه سعیدی قهه، غلامرضا خیرآبادی، محمد جواد طراحی، دوره ۱۸، شماره ۲ - ( ۵-۱۳۹۹ )
چکیده
زمینه و هدف:با توجه به شیوع بالای افسردگی و خطرات ناشی از آن که زندگی فردی و اجتماعی افراد را تحت تأثیر قرار میدهد تلاش بر آن است تا عوامل محیط مسکونی مرتبط با آن شناسایی گردد تا در ادامه پژوهشهای آتی بتوانند از آن در جهت ارتقای محیطهای مسکونی با رویکرد کاهش افسردگی بهره گیرند. پژوهش حاضر با هدف مرور مطالعات انجامشده با موضوع رابطه بین ویژگیهای محیط مسکونی و افسردگی ساکنین آن انجامشده است. مواد و روشها:در این مقاله مروری برای یافتن مستندات مرتبط با موضوع مقاله، نویسنده به بررسی منظم پیشینه منتشرشده بین سالهای ۲۰۲۰- ۲۰۰۵ در مورد رابطه بین ویژگیهای محیط مسکونی و افسردگی پرداخته و مطالعات مرتبط موردنظر در پایگاه دادههای Pub Med، Elsevier، google scholar، Isi، MDPI، BMC، Magiran، SIDبا استفاده از کلمات کلیدی مرتبط هم چون: رابطه بین محیط ساختهشده، محیط فیزیکی، محیط زندگی، محیط همسایگی و محله، محیط داخلی و خارجی، محیط طبیعی، محیط مسکونی، محیط کالبدی با سلامت روان (افسردگی، اختلالات روانی) بررسی گردید. یافتهها:از بین تعداد ۹۶ مقاله انتخابی مرتبط با موضوع، اکثر مقالات مقطعی بودند و رابطه آماری معنیداری میان حداقل یکی از ویژگیهای محیط مسکونی و افسردگی را تأیید میکردند. از بین جنبههای متفاوت ویژگیهای محیط، عدم دسترسی به فضاهای سبز، ویژگیهای همسایگی، آلودگی صوتی، خصوصیات محیط ساختهشده، میزان روشنایی و قابلیت پیادهروی با خلق افسرده مرتبطتر بود و این رابطه برای زیبایی محیط، محیط شهری، دسترسی به خدمات و تراکم جمعیت و تداخل فواصل روانی تناقضهایی را نشان میداد. نتیجهگیری:مرور نتایج پژوهشها حاکی از آن است که ویژگیهای محیط ساختهشده مسکونی در بسیاری از جنبهها با افسردگی مرتبط است و توجه به آن برای ارتقای سلامت روان (کاهش افسردگی) ساکنین محیطهای مسکونی ضروری است.
عاطفه سعیدی قهه، دکتر بهرام شاهدی، دکتر غلامرضا خیرآبادی، دکتر محمد جواد طراحی، دوره ۱۹، شماره ۳ - ( ۷-۱۴۰۰ )
چکیده
زمینه و هدف: اﻓﺴﺮدﮔﻲ بیماری اﺳﺖ که بر عملکرد افراد تأثیرگذاشته و در سالهای اخیر به دلایل مختلف همچون زندگی آپارتمانی افزایش یافته است. هدف اصلی این پژوهش مطالعه رابطه بین ابعاد فضای سکونتی با نمره افسردگی ساکنین آن بود. مواد و روشها: طرح پژوهش حاضر توصیفی از نوع همبستگی بود. جامعهی آماری پژوهش نیز کلیهی ساکنین محیطهای مسکونی مناطق پانزده گانه شهر اصفهان بودند که در نهایت ۷۴۹ نفر، با روش نمونهگیری خوشهای تصادفی انتخاب شدند. شایان ذکر است که برای هر ساختمان مسکونی از حداقل دو نفر از ساکنین پرسشنامه تکمیل شده دریافت شد که شامل سوالهایی برای ارزیابی نمره افسردگی، ویژگیهای جمعیت شناختی (سن، جنس، تحصیلات،...) افراد و ویژگیهای محیط مسکونی هم چون ابعاد و مساحت فضای اقامتی، تعداد اتاق خواب، ارتفاع سقف واحد مسکونی و تأمین خلوت مورد نیاز ساکنین میشد. در ادامه نیز از روش همبستگی و تحلیل آنوا جهت تجزیه تحلیل دادهها استفاده شد. یافتهها: نتایج بیانگر این بود که افزایش مساحت واحد مسکونی، ارتفاع سقف، تعداد اتاقهای خواب و تأمین خلوت مورد نیاز افراد، نمره افسردگی ساکنین را به طور معناداری کاهش داده و با نمره افسردگی به طور معکوس مرتبط است. نتیجهگیری: بر اساس نتایج پژوهش حاضر، ابعاد فضای مسکونی برای تأمین سلامت روان بیشتر اهمیت داشته بنابراین میتوان گفت که توجه به ابعاد فضا و افزایش مساحت واحد مسکونی و تعداد اتاقهای خواب مورد نیاز ساکنین و تأمین خلوت مورد نیاز افراد، میتواند به عنوان عاملی محیطی در راستای ارتقای سلامت روان و کاهش نمره افسردگی ساکنین مورد استفاده قرار گیرد.
عاطفه سعیدی قهه، بهرام شاهدی، غلامرضا خیرآبادی، محمد جواد طراحی، دوره ۲۰، شماره ۱ - ( ۲-۱۴۰۱ )
چکیده
زمینه و هدف:محیط اجتماعی همراه با محیط ساخته شده میتواند سلامت روان را تحت تأثیر قرار دهد. از سویی دیگر افسردگی علل اصلی بسیاری از بیماریهاست که بار زیادی را به افراد تحمیل کرده و میتواند موجب اختلال در عملکرد افراد شود؛ بنابراین هدف اصلی این پژوهش بررسی نقش محیط اجتماعی در رابطه بین محیط مسکونی و نمره افسردگی ساکنین آن بود. مواد و روشها:طرح پژوهش حاضر توصیفی از نوع همبستگی بود. جامعه آماری کلیه ساکنین مناطق پانزدهگانه شهر اصفهان بودند که با استفاده از روش نمونهگیری تصادفی خوشهای تعداد ۷۴۹ نفر برای انجام تحقیق انتخاب شدند. دادهها در مرحله پیشینه تحقیق به وسیله مطالعات کتابخانهای و سپس با ابزار پرسشنامه گردآوری شدند که در آن از پرسشنامه افسردگی لاویبوند (۱۹۹۵)، پرسشنامه سنجش ویژگیهای محیط مسکونی و پرسشنامه سنجش محیط اجتماعی استفاده گردید. شایان ذکر است که از هر واحد مسکونی حداقل دو پرسشنامه تکمیل شده دریافت شد. در ادامه نیز از روش همبستگی و تحلیل آنوا جهت تجزیه تحلیل دادهها استفاده شد. یافتهها:نتایج بیانگر این بود که محیط مسکونی و اجتماعی با افسردگی ساکنین مرتبط است و محیط اجتماعی، اثر میانجیگری جزئی در رابطه بین محیط مسکونی و افسردگی دارد. نتیجهگیری:بر اساس نتایج پژوهش حاضر محیط اجتماعی، اثر میانجیگری جزئی در رابطه بین محیط مسکونی و افسردگی داشت. بدین مفهوم که بخشی از اثر متغیر پیش بین (محیط مسکونی) بر متغیر ملاک (افسردگی) از طریق متغیر محیط اجتماعی انتقال پیدا میکرد؛ بنابراین توجه به آن میتواند به عنوان عاملی محیطی در کاهش افسردگی ساکنین مورد استفاده قرار گیرد و پیشنهاد میشود که در تحقیقاتی که به مطالعه رابطه محیط مسکونی و افسردگی میپردازند، محیط اجتماعی نیز در نظر گرفته شود.
حسن سطوت قصریکی، تورج هاشمی نصرت آباد، عباس بخشی پور رودسری، مجید محمود علیلو، دوره ۲۰، شماره ۴ - ( ۱۲-۱۴۰۱ )
چکیده
زمینه و هدف:افسردگی یکی از شایعترین اختلالات روانی بوده که همه گروههای جامعه در هر رده سنی را شامل میگردد و شیوع آن نسبت به سن و جنس در جوامع مختلف متفاوت میباشد. لذا هدف از پژوهش حاضر اثربخشی سیستم رواندرمانی تحلیل شناختی رفتاری بر واکنشپذیری شناختی و کاهش نشانگان بیماران افسرده مداوم بود. مواد و روشها: پژوهش حاضر نیمه آزمایشی با طرح پیشآزمون، پسآزمون و پیگیری سهماهه با گروه کنترل بود. جامعه آماری شامل کلیه بیماران افسرده مراجعهکننده به مراکز درمان روانپزشکی و روانشناختی شهرستان ارومیه در زمستان و بهار ۱۴۰۰-۱۴۰۱ بود که از این جامعه تعداد ۳۰ نفر به روش نمونهگیری در دسترس انتخاب و در دو گروه بهصورت تصادفی گمارده شدند. همه افراد در هر سه مرحله پیشآزمون، پسآزمون و پیگیری مقیاس افسردگی بک (۱۹۶۱) و شاخص حساسیت به افسردگی لیندن (۲۰۰۳) را تکمیل کردند. درنهایت دادهها به روشهای تحلیل واریانس اندازهگیری مکرر با کمک نرمافزارSPSS۲۴ تحلیل شدند. یافتهها:نتایج نشان داد تفاوت معنیداری در هر دو متغیر واکنشپذیری شناختی و نشانگان افسردگی بین گروههای آزمایش و کنترل وجود داشت (۰۱/۰>P). به این معنی که سیستم رواندرمانی تحلیل شناختی رفتاری بر واکنشپذیری شناختی و کاهش نشانگان بیماران افسرده مداوم اثربخش بود (۰۵/۰>P). نتیجهگیری:یافتههای پژوهش بیانگر این است که سیستم رواندرمانی تحلیل شناختی رفتاری بر واکنشپذیری شناختی و کاهش نشانگان بیماران افسرده مداوم مؤثر است و ازاینرو میتواند در مداخلات بالینی برای درمان افسردگی مداوم بکار گرفته شود.