فاطمه زرگر، احمد عاشوری، نگار اصغریپور، اسما عاقبتی، دوره ۵، شماره ۲ - ( ۵-۱۳۸۶ )
چکیده
Normal ۰ false false false MicrosoftInternetExplorer۴ /* Style Definitions */ table.MsoNormalTable {mso-style-name:"Table Normal"; mso-tstyle-rowband-size:۰; mso-tstyle-colband-size:۰; mso-style-noshow:yes; mso-style-parent:""; mso-padding-alt:۰in ۵,۴pt ۰in ۵.۴pt; mso-para-margin:۰in; mso-para-margin-bottom:.۰۰۰۱pt; mso-pagination:widow-orphan; font-size:۱۰.۰pt; font-family:"Times New Roman"; mso-ansi-language:#۰۴۰۰; mso-fareast-language:#۰۴۰۰; mso-bidi-language:#۰۴۰۰;} مقدمه: آسیب روانی یک عضو خانواده، یک مشکل درون فردی نیست بلکه یک فرایند تعاملی بین اعضای خانواده است. این تحقیق با هدف بررسی و مقایسه عملکرد خانواده در بیماران افسرده عمده با بیماران دارای مشکلات جسمانی و بدون اختلالات روانپزشکی شهر اصفهان اجرا شد. روش ها: در این پژوهش توصیفی- تحلیلی، از کلینیکهای روان درمانی سطح شهر اصفهان، سه کلینیک بطور تصادفی انتخاب گردید و ازکلیه بیماران مبتلا به اختلال افسردگی عمده که طی سالهای ۱۳۸۴ تا ۸۵ به این کلینیکها مراجعه نموده بودند، بطور تصادفی، ۳۰ بیمار، و همچنین ۳۰ نفر به عنوان افراد گروه شاهد از میان مراجعه کنندگان بخش های غیر روانپزشکی مرکز پزشکی الزهراء (س) شهر اصفهان انتخاب شدند و پرسشنامه عملکرد خانواده بلوم در مورد آنها اجرا گردید و نمرات دو گروه با استفاده از آزمون تحلیل کوواریانس و تحلیل واریانس چند راهه مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. یافته ها: میانگین نمرات مقیاسهای جامعه پذیری، پیوستگی و آرمان خانواده در گروه افسرده از میانگین نمرات گروه کنترل بیشتر بود. با توجه به اینکه مقیاس عملکرد خانواده بطور معکوس نمره گذاری می گردد، این نتایج نشان می دهد میزان جامعه پذیری، پیوستگی و میزان مباهات افراد افسرده به خانواده خود، پایین تر از گروه گواه است. میانگین نمرات کل عملکرد خانواده افراد افسرده بالاتر از افراد عادی بود، یعنی، عملکرد خانواده بیماران افسرده ضعیف تر از گروه شاهد است. میانگین نمرات دو گروه در سایر ابعاد تفاوت معنی داری نداشت. نتیجه گیری: بر مبنای نمرات آزمون عملکرد خانواده از جمله عوامل پیش بینی کننده های افسردگی می تواند میزان جامعه پذیری، پیوستگی و آرمان خانواده می باشد. با بررسی عملکرد خانواده، به عنوان یکی از عوامل مهم تأثیرگذار بر شروع و تداوم اختلال افسردگی می توان متخصصین بهداشت روان، درمانگران و خانواده ها را برای درمان همه جانبه این اختلال یاری رساند.
سمانه محمدپور، فاطمه احمدی سبزواری، هدایت نظری، دوره ۱۳، شماره ۴ - ( ۹-۱۳۹۴ )
چکیده
زمینه و هدف : هدف از انجام پژوهش حاضر، مقایسه اثربخشی دارو درمانی با شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی (Mindfullness-based cognitive therapy یا MBCT) در کاهش شدت علایم اختلال افسردگی اساسی بود. مواد و روشها: این پژوهش از نوع نیمه آزمایشی با پیشآزمون- پسآزمون و دوره پیگیری (یک ماهه) بود که در سال ۱۳۹۳ انجام شد. ۴۰ نفر از بیماران مبتلا به اختلال افسردگی اساسی [بر اساس نظر روانپزشک و مطابق ملاکهای تشخیصی (Diagnostic and Statistical Manual-۴ th Edition-Text Revision یا DSM-IV-TR)] مراجعه کننده به درمانگاه اعصاب و روان صدیق شهرستان خرمآباد که دارای پرونده بودند، به شیوه نمونهگیری در دسترس انتخاب شدند و به صورت تصادفی در دو گروه دارو درمانی (۲۰ نفر) و شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی (۲۰ نفر) قرار گرفتند. سپس با استفاده از مقیاس افسردگی Hamilton (Hamilton Rating Scale for Depression یا HRSD) بررسی شدند. گروه MBCT به مدت ۸ جلسه تحت آموزش شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی قرار گرفت و گروه دارو درمانی هر روز ۱ کپسول فلوکستین ۲۰ میلیگرم به مدت ۲ ماه دریافت نمود. در پایان هر دو گروه مورد پسآزمون قرار گرفتند و دادهها با استفاده از آزمون تحلیل کوواریانس در نرمافزار SPSS تجزیه و تحلیل گردید. یافتهها: بین دو گروه دارو درمانی و شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی تفاوت معنیداری وجود داشت (۰۰۱/۰ > P)؛ به طوری که میانگین نمرات گروه دارو درمانی کاهش بیشتری را نشان داد، اما در دوره پیگیری اثرات گروه شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی پایدارتر بود. نتیجهگیری: هر دو درمان در بهبود افسردگی بیماران مؤثر میباشد. با این وجود، درمان دارویی در کاهش علایم افسردگی اثرات بیشتری دارد، اما روش شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی دارای اثرات درمانی پایدارتری است. بنابراین، بر اساس نتایج چنین پژوهشهایی، میتوان پیشنهاد نمود که پژوهشگران در مطالعات آینده به طراحی کارآزماییهای بالینی با ترکیب روشهای درمانی تجربی بپردازند.
علی محمدزاده، علی خیری هیق، دوره ۱۵، شماره ۱ - ( ۱-۱۳۹۶ )
چکیده
زمینه و هدف : اختلالات افسردگی اساسی و وسواسی- جبری همپوشیهایی با یکدیگر دارد. هدف از انجام پژوهش حاضر، مقایسه نشخوار فکری افسردهساز و ابعاد آن در مبتلایان به اختلالات افسردگی اساسی، وسواسی- جبری و افراد بهنجار بود. مواد و روشها: طرح پژوهش از نوع علی- مقایسهای بود. جامعه آماری را کلیه بیماران مبتلا به اختلالات افسردگی اساسی و وسواسی– جبری مراجعه کننده به مراکز درمانی شهر تبریز تشکیل دادند و از بین آنها ۳۰ نفر با تشخیص اختلال افسردگی اساسی و ۳۰ نفر با تشخیص اختلال وسواسی- جبری با استفاده از مصاحبه بالینی ساختار یافته بر اساس ملاکهای Diagnostic and Statistical Manual of Mental Disorders, ۵ th Edition (DSM-۵)، به روش نمونهگیری در دسترس انتخاب و به همراه ۳۰ نفر گروه شاهد همتا مورد بررسی قرار گرفتند. شرکت کنندهها به پرسشنامه نشخوار فکری افسردهساز پاسخ دادند. جهت تحلیل دادهها از روش تحلیل واریانس چند متغیری نرمافزار SPSS استفاده شد. یافتهها: میانگین نمرات نشخوار فکری افسردهساز در افراد مبتلا به دو اختلال افسردگی اساسی و وسواسی- جبری بیشتر از افراد عادی بود (۰۰۱/۰ > P). همچنین، تفاوت معنیداری در میانگین نمرات نشخوار فکری افسردهساز در بین مبتلایان به افسردگی اساسی و وسواسی- جبری مشاهده نشد (۳۳۰/۰ > P). نتیجهگیری: نشخوار فکری افسردهساز مؤلفه مشترک در اختلالات افسردگی اساسی و وسواسی- جبری به شمار میرود و میتواند در آغاز، دوام و شدت دو اختلال افسردگی اساسی و وسواسی- جبری نقش داشته باشد. این یافته در فرایند تشخیص و درمان دو اختلال میتواند قابلیت کاربرد داشته باشد.
سید محمدرضا صمصام شریعت، حمید طاهر نشاطدوست، مهرداد کلانتری، سید حمیدرضا عریضی سامانی، دوره ۱۵، شماره ۳ - ( ۷-۱۳۹۶ )
چکیده
زمینه و هدف : بر اساس مطالعات انجام گرفته پیرامون تدوین درمانی اختصاصی و کاربردی در اختلالات افسردگی مزمن، محدودیتها و نیز نارساییهای متعددی وجود دارد و شناسایی شاخصهای کاربردی در رویکردهای درمانی قبلی میتواند موجب تدوین درمانی جامع و کاربردی در این اختلالات گردد. مواد و روشها: مقاله حاضر به روش مروری ساده (Narrative review) بود و بر این اساس، با بررسی تحقیقات پیشین مرتبط با این اختلالات، از پایگاههایی مانند PubMed و ScienceDirect، رویکردهای درمانی و مهمترین شاخصهای کاربردی در درمان اختلالات افسردگی مزمن از ۷۱ مطالعه مداخله استخراج گردید. یافتهها: بر اساس بررسی نتایج مطالعات قبلی، دانش مربوط به اثربخشی درمانهای روانی- اجتماعی بر اختلال افسردگی مزمن با کمبودهای فراوانی همراه است و اغلب نتایج تعمیم داده شده در افسردگی مزمن مربوط به افسردگی اساسی میباشد. رواندرمانی روانپویشی، درمان شناختی- رفتاری (Cognitive behavioral therapy یا CBT)، رواندرمانی بین فردی (Interpersonal psychotherapy یا IPT)، رواندرمانی تحلیلی شناختی- رفتاری، گروه درمانی و درمان خانواده محور بر افسردگی مزمن مؤثر بود. هرچند نقاط ضعف عمدهای در هر کدام وجود داشت. زمان محدود، ارایه منطق صریح برای درمان، موضع فعالانه درمانگر، تمرکز بر روی مشکلات کنونی، خودبازبینی از تغییر و پیشرفت، ارایه تکالیف منظم و نگهدارای از دستاوردها، ترکیب دارو، رواندرمانی و مداخله مبتنی بر خانواده، عناصر مشترک حاصل از بررسی درمانهای صورت گرفته در درمان اختلالات افسردگی مزمن بود. نتیجهگیری: در مقایسه با پژوهش در درمان افسردگی اساسی، پشتوانه تحقیقاتی در رواندرمانی برای افسردگی مزمن به نسبت جوان میباشد و نیاز به تحقیق در این زمینه ضروری به نظر میرسد.