logo

جستجو در مقالات منتشر شده


۶۶ نتیجه برای افسردگی

مجتبی حبیبی، رضا باقریان سرارودی، سوسن قهرمانی،
دوره ۱۶، شماره ۴ - ( ۳-۱۳۹۷ )
چکیده

زمینه و هدف: در سال‌های اخیر مسائل مربوط به سلامت روان دانشجویان توجه زیادی را در جوامع علمی به خود معطوف نموده است و پژوهش‌های بسیاری باهدف ارتقاء سلامت روان جمعیت دانشجویی صورت گرفته یا در حال انجام است. افسردگی (Depression) و رفتارهای خودکشی (Suicide behaviors) ازجمله مشکلات شایع سلامت روان در دانشجویان به شمار می‌روند. آمارها نشان می‌دهند این دو مشکل در ارتباط با یکدیگر هزینه‌های جسمانی، روانی، خانوادگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی فراوانی را بر کل جامعه وارد می‌کنند. ازاین‌رو پژوهش حاضر ضمن نگاهی گذرا به مسائل سلامت روان دانشجویان، به بررسی ابعاد شیوع شناختی، عوامل، نشانه‌ها، پیامدها و مباحث پیشگیری و درمان دو اختلال افسردگی و رفتارهای خودکشی در جامعه دانشجویی پرداخته است.

یافته‌ها: مرور پژوهش‌های گذشته نشان می‌دهد افسردگی (۱۰ تا ۸۵ درصد) و خودکشی (افکار خودکشی از ۲/۶ تا ۷/۴۲ درصد و نرخ اقدام به خودکشی ۸/۱ تا ۵/۳ درصد) از شایع‌ترین مشکلات سلامت روان دانشجویان بوده و روندی افزایشی را در جمعیت دانشجویان طی می‌کنند. علاوه بر این یافته‌ها نشان می‌دهند علی‌رغم شیوع بالای این مشکلات، شناسایی، پیشگیری و مداخلات مربوط به افسردگی و خودکشی در دانشجویان از موفقیت چندانی برخوردار نبوده است. مهم‌ترین دلایل این امر نمای بالینی متنوع و متفاوت افسردگی در دانشجویان، عوامل استرس‌زای خاص دوران دانشجویی، حیطه‌های خاصی از عملکرد دانشجویان که تحت تأثیر افسردگی قرار می‌گیرند و خودداری دانشجویان از گرفتن کمک حرفه‌ای است. همچنین برنامه‌های مدیریت سلامت روان در دانشگاه‌ها از یکپارچگی و دقت لازم برای کنترل این دو مشکل رایج دانشجویان برخوردار نمی‌باشند.

نتیجه‌گیری: با توجه به یافته‌های پژوهش حاضر لازم است در برنامه‌های مدیریت و ارتقا سلامت روان توجه ویژه‌ای به افسردگی و خودکشی دانشجویان شود و ارزیابی‌های جامع و منسجمی در حوزه‌های ارزیابی، تشخیص به‌موقع و صحیح، پیشگیری و درمان این مشکلات به عمل آید.


سیما عندلیب، محمدرضا عابدی، حمیدطاهر نشاط دوست، اصغر آقایی،
دوره ۱۶، شماره ۴ - ( ۳-۱۳۹۷ )
چکیده

زمینه و هدف: بررسی‌های اخیر پیرامون اختلالات افسردگی (Depression disorders) محدودیت‌ها و نارسایی‌هایی را در زمینه شفقت به خود (Self-compassion) در این بیماران نشان داده است. ازاین‌رو هدف این پژوهش شناسایی ضعف‌های مطالعات قبلی باهدف ارائه الگوی تحلیلی آسیب‌شناسی افسردگی با محوریت شفقت به خود در بیماران افسرده ایرانی است.

مواد و روش‌ها: مقاله حاضر به روش فراتحلیل (Meta-analysis) بر روی پژوهش‌های قبلی انجام شد. تحلیل مطالعات پیشین مرتبط با این اختلالات با استفاده از پایگاه‌هایی مانند Science Direct و Civilica انجام شد. مهم‌ترین شاخص‌های مرتبط با شفقت به خود برای بیماران افسرده درنهایت از ۱۲ پژوهش استخراج شد.

یافته‌ها: پس از جستجو و ارزیابی کیفی مطالعات ایرانی و خارجی، تحلیل نهایی بر روی ۱۲ مقاله انجام گرفت. تحلیل مقالات مرتبط با تأثیر شفقت به خود بر افسردگی و عوامل واسطه‌ای آن نشان داد افسردگی رابطه تنگاتنگی با هیجانات دارد. در اکثر پژوهش‌های انجام شده در این زمینه این مورد حائز اهمیت است.

نتیجه‌گیری: نتایج پژوهش حاضر نشان داد می‌توان با سبب‌شناسی در سه حیطه مهم هیجانات شامل امنیت هیجانی، تنظیم هیجانی و ابراز هیجانی به پیشگیری و درمان افسردگی از طریق شفقت به خود کمک نمود.


سیده نگار موسوی، رمضان حسن زاده، یارعلی دوستی،
دوره ۱۷، شماره ۲ - ( ۵-۱۳۹۸ )
چکیده

زمینه و هدف: مرگ‌ومیر و داغ‌دیدگی سبب می‌شود سلامتی افراد در حوزه‌های مختلف تحت تأثیر قرار گیرد. بسیاری از افراد داغ‌دیده‌ی در معرض خطر نشانگان افسردگی و افزایش احتمال مرگ‌ومیر قرار دارند. هدف این پژوهش بررسی اثربخشی درمان چشم‌انداز زمان بر افسردگی و سلامت اجتماعی زنان سوگوار بود. مواد و روش‌­ها: روش پژوهش از نوع نیمه آزمایشی با طرح تحقیق پیش‌آزمون، پس‌آزمون، پیگیری با گروه کنترل نابرابر بود. جامعه آماری پژوهش، شامل کلیه زنان ساکن در شهر بابل است که حداقل ۱۲ ماه از سوگشان گذشته باشد و هنوز علائم سوگ و افسردگی را داشتند. از جامعه آماری تعداد ۳۰ نفر به روش نمونه­گیری دردسترس انتخاب شدند. برای جمع­آوری داده­ها از پرسشنامه­ی افسردگی بک و پرسشنامه سلامت اجتماعی استفاده شد. داده­ها با استفاده از تحلیل واریانس با اندازه­گیری مکرر تجزیه‌وتحلیل شدند. یافته‌ها: نتایج به‌دست‌آمده نشان داد که بین دو گروه درمان چشم‌انداز زمان و گروه کنترل نمرات افسردگی تفاوت معناداری وجود دارد و زنانی که مداخله درمان چشم‌انداز زمان را دریافت کرده بودند، نسبت به زنانی که هیچ مداخله­ای دریافت نکرده بودند، افسردگی کمتری داشتند. همچنین بین دو گروه درمان چشم‌انداز زمان و گروه کنترل نمرات سلامت اجتماعی تفاوت معناداری وجود دارد و زنانی که مداخله درمان چشم‌انداز زمان را دریافت کرده بودند، نسبت به زنانی که هیچ مداخله­ای دریافت نکرده بودند، سلامت اجتماعی بیشتری داشتند. نتیجه‌گیری : با توجه به نتایج پژوهش می­توان گفت رویکرد درمان چشم‌انداز زمان در کاهش میزان افسردگی سلامت اجتماعی زنان سوگوار اثربخش است ازاین‌رو، می­توان این درمان را برای افسردگی و سلامت اجتماعی زنان بکار برد.
کاظم صدیقی، محمدرضا صفاریان طوسی، غلامرضا خدیوی،
دوره ۱۷، شماره ۲ - ( ۵-۱۳۹۸ )
چکیده

زمینه و هدف: برنامه بازسازی پس از طلاق فیشر یکی از برنامه‌های کاربردی برای افزایش سازگاری و کاهش هیجان­های منفی همانند افسردگی و اضطراب است. هدف از پژوهش حاضر بررسی تأثیر مدل بازسازی پس از طلاق فیشر بر اضطراب و افسردگی زنان مطلقه شهر نیشابور بود.

مواد و روش‌ها: تحقیق حاضر از نوع پیش‌آزمون- پس‌آزمون و پیگیری با گروه آزمایش و گواه است. جامعه تحقیق حاضر زنان مطلقه شهر نیشابور بودند. نمونه شامل ۲۴ نفر از زنان مطلقه شهر نیشابور بود که به‌صورت در دسترس انتخاب و در دو گروه آزمایش (۱۲ نفر) و کنترل (۱۲ نفر) به شیوه تصادفی جایگزین شدند. گروه آزمایش مدل بازسازی پس از طلاق فیشر را در طی ۸ جلسه دریافت کردند و گروه کنترل در لیست انتظار قرار داشتند. داده‌ها با استفاده از پرسشنامه افسردگی بک و اضطراب بک موردمطالعه قرار گرفتند.

یافته‌ها: تحلیل یافته‌های به‌دست‌آمده تجزیه‌وتحلیل آنکوا نشان می‌دهد که میانگین نمرات افسردگی و نشانه‌های اضطراب برحسب گروه (کنترل و آزمایش) پس از تعدیل پیش‌آزمون، تفاوت معناداری دارد (۰۱/۰p<) و گروه آزمایش پس از دریافت آموزش مدل بازسازی پس از طلاق، افسردگی و نشانه‌های اضطراب پایین‌تری را نشان می‌دهند.

نتیجه‌گیری: با توجه به یافته­های به‌دست‌آمده می­توان گفت، مدل بازسازی فیشر با انجام فعالیت­هایی همانند طغیان و سوگواری، هیجان­های منفی همانند افسردگی و اضطراب را در زنان مطلقه کاهش می­دهد و آنان را برای ادامه زندگی آماده می­سازد.


مرضیه نوری فرد، حمیدطاهر نشاط دوست، ایلناز سجادیان،
دوره ۱۷، شماره ۳ - ( ۷-۱۳۹۸ )
چکیده

زمینه و هدف: مرحله نهایی بیماری کلیه یک اختلال پیش‌رونده و مزمن و لاعلاجِ عملکرد کلیه می‌باشد که عوارض جسمی و روانی بی‌شماری را در پی دارد. هدف از پژوهش حاضر بررسی اثربخشی شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر بهبود اضطراب و افسردگی بیماران همودیالیزی بود.

مواد و روش‌ها: پژوهش از نوع کارآزمایی بالینی غیر تصادفی، نیمه آزمایشی با طرح پیش‌آزمون- پس‌آزمون با گروه کنترل و پیگیری دوماهه بود. جامعه آماری پژوهش، بیماران همودیالیزی مراجعه‌کننده به مراکز همودیالیز بیمارستان‌های شهر تهران در سال ۱۳۹۶ بودند. از جامعه آماری تعداد ۲۴ نفر به روش نمونه‌گیری هدفمند انتخاب و به‌صورت غیر تصادفی در دو گروه آزمایش (۱۲=n) و کنترل (۱۲=n) جایگزین گردیدند. برای جمع‌آوری داده‌ها از پرسشنامه‌های افسردگی بک و اضطراب بک استفاده شد. داده‌ها با استفاده از نرم‌افزار SPSS-۲۲ و تحلیل واریانس با اندازه‌گیری‌های مکرر تجزیه‌وتحلیل گردید.

یافته‌ها: نتایج تحلیل واریانس با اندازه‌گیری‌های مکرر نشان داد متغیرهای اضطراب و افسردگی در طی مراحل پس‌آزمون و پیگیری تغییر کرده است که نسبت به مرحله پیش‌آزمون معنادار به شمار می‌رود (۰۵/۰>p). همچنین نتایج نشان داد متغیر ذهن آگاهی بر مؤلفه‌های اضطراب و افسردگی بیماران همودیالیز در سطح تأثیری معنادار داشته است (۰۵/۰>p).

نتیجه‌گیری: بر طبق نتایج، می‌توان استنباط کرد که درمان ذهن آگاهی در بهبود افسردگی، اضطراب در مقایسه با گروه کنترل اثربخش بوده و همچنین این درمان در مرحله پیگیری در افسردگی پایدار می‌باشد؛ اما در مؤلفه اضطراب این پایداری وجود نداشت. از دلایل این پایداری می‌توان به‌سادگی درمان و درمان سریع بیمار و همچنین کوتاه‌مدت بودن طول جلسات مداخله اشاره نمود.


فریبا دلوی اصفهانی، نصراله علیمحمدی، سعید پهلوان زاده،
دوره ۱۸، شماره ۱ - ( ۱-۱۳۹۹ )
چکیده

زمینه و هدف: عدم آموزش کافی به مراقبت‌کنندگان خانوادگی مبتلابه مولتیپل اسکلروزیس عامل اصلی ایجاد افسردگی آن‌هاست. لذا این مطالعه با هدف بررسی اثربخشی آموزش روان‌شناختی یک برنامه آموزش روان گروهی بر افسردگی مراقبین مبتلایان به مولتیپل اسکلروزیس انجام‌شده است.
مواد و روش‌ها: در این پژوهش برنامه «آموزش روان‌شناختی گروهی» تدوین و به‌صورت کار آزمایی بالینی با پی گیری یک‌ماهه اجرا و ارزشیابی گردید. در مرحله طراحی، در ابتدا با استفاده از متون پرستاری در خصوص اقدامات مراقبتی موردنیاز و نقش خانواده‌ها در اجرای آن‌ها پیش‌نویس برنامه تهیه گردید، سپس با استفاده از تکنیک RAM ازنظر مفهوم بودن، سودمندی، مرتبط بودن و قابلیت اجرایی بودن محتوای برنامه توسط خانواده‌ها، برنامه تدوین گردید. در مرحله اجرا، آزمودنی‌ها به روش آسان انتخاب (۱۰۰ نفر) و به‌طور تصادفی در گروه آزمون (۵۰ نفر) و کنترل (۵۰ نفر) قرار داده‌شده است. برنامه آموزشی روان‌شناختی در ۷ جلسه ۹۰ دقیقه­ای، در ۷ هفته (هر هفته ۱ جلسه) جهت گروه آزمون انجام و در پایان لوح فشرده‌ای با مضمون تکنیک‌های آرام‌سازی، کنترل خشم و تنش و جزوه آموزشی محتوای جلسات در اختیار ایشان قرار گرفت. گروه کنترل نیز در دو جلسه گروهی شرکت و به بیان خاطرات پرداختند و جزوه آموزشی و لوح فشرده در اختیارشان قرار داده شد. ارزشیابی برنامه با استفاده از پرسشنامه‌ای با دو بخش انجام گردید. بخش اول؛ اطلاعات دموگرافیک و بخش دوم؛ پرسشنامه استاندارد افسردگی بک بود. تجزیه‌وتحلیل داده‌ها با استفاده از نرم‌افزار SPSS و آزمون‌های آماری مجذور کای، t مستقل و آزمون تحلیل واریانس با اندازه‌گیری‌های مکرر انجام شد.
یافته‌ها: نتایج آزمون آماری نشان داد که میانگین نمره افسردگی خانواده‌ها بلافاصله و یک ماه بعد از مداخله در گروه آزمون نسبت به گروه کنترل کاهش معناداری وجود داشت. نتایج آزمون آنالیز واریانس با مشاهدات تکراری نیز کاهش معناداری در میانگین نمره افسردگی را در گروه آزمون نشان داد (۰۰۱/۰>p).
نتیجه‌گیری: با توجه به مؤثر بودن برنامه آموزش روان گروهی در پیشگیری و بهبود از افسردگی در خانواده‌های دارای فرد مبتلابه مولتیپل اسکلروزیس این برنامه جهت بکار گیری آن به تیم درمان پیشنهاد می­گردد.
علیرضا تقوایی، حمیدطاهر نشاط دوست، اصغر آقایی، الهام فروزنده،
دوره ۱۸، شماره ۱ - ( ۱-۱۳۹۹ )
چکیده

زمینه و هدف: مقاله‌ی حاضر با هدف اثربخشی مدیریت زندگی تلفیق‌شده با آموزش اختصاصی سازی حافظه (MEST) بر افسردگی در زنان مطلقه انجام شد.
مواد و روش‌ها: روش مداخله پس از طی مراحل خاص با ارزیابی کیفی، مورداستفاده محقق قرار گرفت تا بتواند در بهبود کیفیت زندگی و سلامتی گروه هدف، خصوصاً در کاهش افسردگی، مؤثر واقع شود. در بخش کمی، پژوهش حاضر از نوع نیمه آزمایشی با انجام پیش‌آزمون، پس‌آزمون و پیگیری بود. جامعه‌ی آماری، زنان مطلقه‌ی شهرستان نائین بودند؛ بنابراین ۳۰ زن تحت پوشش کمیته‌ی امداد امام (ره) و بهزیستی شهرستان نائین به روش نمونه‌گیری در دسترس انتخاب شدند و به شیوه تصادفی در دو گروه جایگزین شدند. جمع‌آوری اطلاعات در بخش کیفی بر اساس مطالعه‌ی مقالات، متون مربوط، مصاحبه بود که تحت نظر اساتید گروه روانشناسی، جهت تدوین بسته‌ی آموزشی- درمانی و تلفیق آن با آموزش اختصاصی سازی حافظه مورداستفاده قرار گرفت. ابزار پژوهش در بخش کمی پرسشنامه‌ی افسردگی بک بود. روش مداخله‌ی آموزشی- درمانی در گروه آزمایشی مبتنی بر ۱۱ جلسه بود. تجزیه‌وتحلیل داده‌ها با استفاده از تحلیل واریانس با اندازه­گیری مکرر انجام شد.
یافته‌ها: نتایج نشان داد مداخله­ی مدیریت زندگی تلفیق‌شده با آموزش اختصاصی سازی حافظه بر افسردگی اثربخش بود (۰۵/۰>p).
نتیجه‌گیری: با توجه به یافته­های به‌دست‌آمده می­توان گفت روش مداخله­ی مدیریت زندگی تلفیق‌شده با آموزش اختصاصی سازی حافظه می­تواند با ایجاد سبک زندگی جدید و تغییر در نظام شناختی- رفتاری، تفکرات و الگوهای رفتاری آزمودنی­ها را نسبت به زندگی گذشته تغییر داده و با بینشی مثبت و امیدوارانه از شرایط حال و آینده­ی زندگی خود باعث کاهش افسردگی زنان مطلقه شده است.
 
علیرضا تقوایی، حمیدطاهر نشاط دوست، اصغر آقایی، الهام فروزنده،
دوره ۱۸، شماره ۱ - ( ۱-۱۳۹۹ )
چکیده

زمینه و هدف: مقاله‌ی حاضر با هدف اثربخشی مدیریت زندگی تلفیق‌شده با آموزش اختصاصی سازی حافظه (MEST) بر افسردگی در زنان مطلقه انجام شد.
مواد و روش‌ها: روش مداخله پس از طی مراحل خاص با ارزیابی کیفی، مورداستفاده محقق قرار گرفت تا بتواند در بهبود کیفیت زندگی و سلامتی گروه هدف، خصوصاً در کاهش افسردگی، مؤثر واقع شود. در بخش کمی، پژوهش حاضر از نوع نیمه آزمایشی با انجام پیش‌آزمون، پس‌آزمون و پیگیری بود. جامعه‌ی آماری، زنان مطلقه‌ی شهرستان نائین بودند؛ بنابراین ۳۰ زن تحت پوشش کمیته‌ی امداد امام (ره) و بهزیستی شهرستان نائین به روش نمونه‌گیری در دسترس انتخاب شدند و به شیوه تصادفی در دو گروه جایگزین شدند. جمع‌آوری اطلاعات در بخش کیفی بر اساس مطالعه‌ی مقالات، متون مربوط، مصاحبه بود که تحت نظر اساتید گروه روانشناسی، جهت تدوین بسته‌ی آموزشی- درمانی و تلفیق آن با آموزش اختصاصی سازی حافظه مورداستفاده قرار گرفت. ابزار پژوهش در بخش کمی پرسشنامه‌ی افسردگی بک بود. روش مداخله‌ی آموزشی- درمانی در گروه آزمایشی مبتنی بر ۱۱ جلسه بود. تجزیه‌وتحلیل داده‌ها با استفاده از تحلیل واریانس با اندازه­گیری مکرر انجام شد.
یافته‌ها: نتایج نشان داد مداخله­ی مدیریت زندگی تلفیق‌شده با آموزش اختصاصی سازی حافظه بر افسردگی اثربخش بود (۰۵/۰>p).
نتیجه‌گیری: با توجه به یافته­های به‌دست‌آمده می­توان گفت روش مداخله­ی مدیریت زندگی تلفیق‌شده با آموزش اختصاصی سازی حافظه می­تواند با ایجاد سبک زندگی جدید و تغییر در نظام شناختی- رفتاری، تفکرات و الگوهای رفتاری آزمودنی­ها را نسبت به زندگی گذشته تغییر داده و با بینشی مثبت و امیدوارانه از شرایط حال و آینده­ی زندگی خود باعث کاهش افسردگی زنان مطلقه شده است.
 
بهرام شاهدی، عاطفه سعیدی قهه، غلامرضا خیرآبادی، محمد جواد طراحی،
دوره ۱۸، شماره ۲ - ( ۵-۱۳۹۹ )
چکیده

زمینه و هدف: با توجه به شیوع بالای افسردگی و خطرات ناشی از آن که زندگی فردی و اجتماعی افراد را تحت تأثیر قرار می­دهد تلاش بر آن است تا عوامل محیط مسکونی مرتبط با آن شناسایی گردد تا در ادامه پژوهش­های آتی بتوانند از آن در جهت ارتقای محیط­های مسکونی با رویکرد کاهش افسردگی بهره گیرند. پژوهش حاضر با هدف مرور مطالعات انجام‌شده با موضوع رابطه بین ویژگی­های محیط مسکونی و افسردگی ساکنین آن انجام‌شده است.
مواد و روش‌ها: در این مقاله مروری برای یافتن مستندات مرتبط با موضوع مقاله، نویسنده به بررسی منظم پیشینه منتشرشده بین سال­های ۲۰۲۰- ۲۰۰۵ در مورد رابطه بین ویژگی­های محیط مسکونی و افسردگی پرداخته و مطالعات مرتبط موردنظر در پایگاه داده­های Pub Med، Elsevier، google scholar، Isi، MDPI، BMC، Magiran، SID با استفاده از کلمات کلیدی مرتبط هم چون: رابطه بین محیط ساخته‌شده، محیط فیزیکی، محیط زندگی، محیط همسایگی و محله، محیط داخلی و خارجی، محیط طبیعی، محیط مسکونی، محیط کالبدی با سلامت روان (افسردگی، اختلالات روانی) بررسی گردید.
یافته‌ها: از بین تعداد ۹۶ مقاله انتخابی مرتبط با موضوع، اکثر مقالات مقطعی بودند و رابطه آماری معنی­داری میان حداقل یکی از ویژگی­های محیط مسکونی و افسردگی را تأیید می­کردند. از بین جنبه­های متفاوت ویژگی­های محیط، عدم دسترسی به فضاهای سبز، ویژگی­های همسایگی، آلودگی صوتی، خصوصیات محیط ساخته‌شده، میزان روشنایی و قابلیت پیاده­روی با خلق افسرده مرتبط­تر بود و این رابطه برای زیبایی محیط، محیط شهری، دسترسی به خدمات و تراکم جمعیت و تداخل فواصل روانی تناقض­هایی را نشان می­داد.
نتیجه‌گیری: مرور نتایج پژوهش­ها حاکی از آن است که ویژگی­های محیط ساخته‌شده مسکونی در بسیاری از جنبه­ها با افسردگی مرتبط است و توجه به آن برای ارتقای سلامت روان (کاهش افسردگی) ساکنین محیط­های مسکونی ضروری است.
کاظم صدیقی، محمدرضا صفاریان طوسی، غلامرضا خدیوی،
دوره ۱۹، شماره ۱ - ( ۱-۱۴۰۰ )
چکیده

زمینه و هدف: از نظر قانونی، طلاق آخرین مرحله از ازدواج است ولی از نظر روان­شناختی، آغاز یک مرحله­ی تازه از ازدواج است. طلاق پدیده ای است که می­تواند عواقب و پیامدهای منفی قابل ملاحظه­ای داشته باشد. یکی از پیامدهای طلاق بروز افسردگی و اضطراب ناشی از طلاق است که بیشتر در بین زنان رخ می­دهد. هدف از تحقیق حاضر برررسی شناخت درمانی مبتنی برذهن آگاهی بر اضطراب و افسردگی زنان مطلقه است..
مواد و روش‌ها: تحقیق حاضر از نوع پیش آزمون- پس آزمون  و پیگیری با گروه آزمایش و گواه است. جامعه تحقیق حاضر زنان مطلقه شهر نیشابور بودند. نمونه شامل ۲۴ نفر از زنان مطلقه شهر نیشابور بود که به صورت دردسترس انتخاب و در دو گروه آزمایش (۱۲ نفر) و کنترل (۱۲ نفر) به شیوه تصادفی جایگزین شدند. گروه آزمایش شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی را در طی ۸ جلسه دریافت کردند و گروه کنترل در لیست انتظار قرار داشتند. داده ها با استفاده از پرسشنامه افسردگی بک و اضطراب بک مورد مطالعه قرار گرفتند. تجزیه و تحلیل داده ها با استفاده از روش آماری تحلیل واریانس سری زمانی انجام پذیرفت.
یافته‌ها: نتایج به دست آمده نشان می­دهد آموزش شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی اضطراب و افسردگی زنان مطلقه را کاهش می دهد. همچنین نتایج یافته­های مرحله پیگیری نشان می­دهد اثربخشی شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی در طی زمان پایدار بوده است.
نتیجه‌گیری: بنابراین آموزش شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی، پردازش شناختی زنان مطلقه را بهبود  می بخشند، هیجان های منفی را کاهش و هیجان های مثبت را افزایش دهند؛ در نتیجه اضطراب و افسردگی را کاهش دهد.
عاطفه سعیدی قهه، دکتر بهرام شاهدی، دکتر غلامرضا خیرآبادی، دکتر محمد جواد طراحی،
دوره ۱۹، شماره ۳ - ( ۷-۱۴۰۰ )
چکیده

زمینه و هدف: اﻓﺴﺮدﮔﻲ بیماری اﺳﺖ که بر عملکرد افراد تأثیرگذاشته و در سال­های اخیر به دلایل مختلف هم­چون زندگی آپارتمانی افزایش یافته است. هدف اصلی این پژوهش مطالعه رابطه بین ابعاد فضای سکونتی با نمره افسردگی ساکنین آن بود.
مواد و روش‌ها: طرح پژوهش حاضر توصیفی از نوع همبستگی بود. جامعه‌ی آماری پژوهش نیز کلیه‌ی ساکنین محیط­های مسکونی مناطق پانزده گانه شهر اصفهان بودند که در نهایت ۷۴۹ نفر، با روش نمونه­گیری خوشه­ای تصادفی انتخاب شدند. شایان ذکر است که برای هر ساختمان مسکونی از حداقل دو نفر از ساکنین پرسشنامه تکمیل شده دریافت شد که شامل سوال­هایی برای ارزیابی نمره افسردگی، ویژگی­های جمعیت شناختی (سن، جنس، تحصیلات،...) افراد و ویژگی­های محیط مسکونی هم چون ابعاد و مساحت فضای اقامتی، تعداد اتاق خواب، ارتفاع سقف واحد مسکونی و تأمین خلوت مورد نیاز ساکنین می­شد. در ادامه نیز از روش همبستگی و تحلیل آنوا جهت تجزیه تحلیل داده­ها استفاده شد.
یافته‌ها: نتایج بیانگر این بود که افزایش مساحت واحد مسکونی، ارتفاع سقف، تعداد اتاق­های خواب و تأمین خلوت مورد نیاز افراد، نمره افسردگی ساکنین را به طور معناداری کاهش داده و با نمره افسردگی به طور معکوس مرتبط است.
نتیجه‌گیری: بر اساس نتایج پژوهش حاضر، ابعاد فضای مسکونی برای تأمین سلامت روان بیشتر اهمیت داشته بنابراین می­توان گفت که توجه به ابعاد فضا و افزایش مساحت واحد مسکونی و تعداد اتاق­های خواب مورد نیاز ساکنین و تأمین خلوت مورد نیاز افراد، می­تواند به عنوان عاملی محیطی در راستای ارتقای سلامت روان و کاهش نمره افسردگی ساکنین مورد استفاده قرار گیرد.

پروانه بهمنی مکوندزاده، امین کرایی، سیده زهرا علوی، سیداسماعیل هاشمی،
دوره ۱۹، شماره ۴ - ( ۱۱-۱۴۰۰ )
چکیده

زمینه و هدف: با توجه به اینکه خانواده مهم‌ترین نهاد اجتماعی می‌باشد متغیرهای زیادی ممکن است در روابط زناشویی و کیفیت آن تأثیر گذار باشند. شناخت این عوامل در بهبود و ارتقا سطح کیفی این نهاد می‌توانند اثرگذار باشند هدف از پژوهش حاضر آزمون مدل اثرات مستقیم و غیرمستقیم کارکرد خانواده مبدأ و ادراک ازدواج والدین بر افسردگی و کیفیت زناشویی زنان با توجه به نقش میانجی بلوغ عاطفی بود.
مواد و روش‌ها: پژوهش حاضر یک پژوهش همبستگی از نوع تحلیل مسیر است. جامعه آماری پژوهش شامل کلیه‌ی زنان متأهل دارای مدرک تحصیلی دیپلم و مدرک بالاتر شهر اهواز در سال ۱۴۰۰ می‌باشد که از این جامعه آماری تعداد ۳۴۰ نفر به‌عنوان نمونه به روش نمونه‌گیری در دسترس انتخاب گردید. در این پژوهش برای جمع­آوری داده­ها از مقیاس کیفیت رابطه زناشویی نورتون (MRQS)، پرسش‌نامه فرم کوتاه افسردگی بک (BDI-۱۳)، مقیاس خانواده اصلی هاوشتات و همکاران (FOS)، پرسش‌نامه ادراک ازدواج والدین الدر و همکاران (PPMQ) و مقیاس بلوغ عاطفی سینگ و بهارگاوا (EMS) استفاده شد. در پژوهش حاضر ارزیابی الگوی پیشنهادی با استفاده از روش تحلیل مسیر انجام گرفت و جهت آزمون روابط غیرمستقیم از روش بوت استراب نرم‌افزار AMOS-۲۴ استفاده شد.
یافته‌ها: یافته‌های این پژوهش نشان داد که هر دو مسیر غیرمستقیم اثر کارکرد خانواده مبدأ بر افسردگی و کیفیت زناشویی از طریق بلوغ عاطفی در سطح معناداری کمتر از ۰۵/۰ مورد تائید قرار گرفت؛ اما دو مسیر غیرمستقیم اثر ادراک ازدواج والدین بر افسردگی و کیفیت زناشویی از طریق بلوغ عاطفی در سطح معنی‌داری بزرگ‌تر از ۰۵/۰ بود بنابراین مورد تائید نمی‌باشند.
نتیجه‌گیری: نتایج نشان داد مسیرهای مستقیم کارکرد خانواده‌ی مبدأ به بلوغ عاطفی، کارکرد خانواده مبدأ و افسردگی، کارکرد خانواده مبدأ به کیفیت زناشویی، بلوغ عاطفی و افسردگی، بلوغ عاطفی به کیفیت زناشویی و ادراک ازدواج والدین به کیفیت زناشویی ازلحاظ آماری معنی‌دار می‌باشد بنابراین توجه متخصصان خانواده‌درمانی و زوج‌درمانی به متغیرهای پیش‌بین و تأثیر آن‌ها در بهبود روابط زناشویی و نهاد خانواده امری ضروری است.
عاطفه سعیدی قهه، بهرام شاهدی، غلامرضا خیرآبادی، محمد جواد طراحی،
دوره ۲۰، شماره ۱ - ( ۲-۱۴۰۱ )
چکیده

زمینه و هدف: محیط اجتماعی همراه با محیط ساخته شده می­تواند سلامت روان را تحت تأثیر قرار دهد. از سویی دیگر افسردگی علل اصلی بسیاری از بیماری­هاست که بار زیادی را به افراد تحمیل کرده و می­تواند موجب اختلال در عملکرد افراد شود؛ بنابراین هدف اصلی این پژوهش بررسی نقش محیط اجتماعی در رابطه بین محیط مسکونی و نمره افسردگی ساکنین آن بود.
مواد و روش‌ها: طرح پژوهش حاضر توصیفی از نوع همبستگی بود. جامعه آماری کلیه ساکنین مناطق پانزده‌گانه شهر اصفهان بودند که با استفاده از روش نمونه­گیری تصادفی خوشه­ای تعداد ۷۴۹ نفر برای انجام تحقیق انتخاب شدند. داده­ها در مرحله پیشینه تحقیق به وسیله مطالعات کتابخانه­ای و سپس با ابزار پرسشنامه گردآوری شدند که در آن از پرسشنامه افسردگی لاویبوند (۱۹۹۵)، پرسشنامه سنجش ویژگی­های محیط مسکونی و پرسشنامه سنجش محیط اجتماعی استفاده گردید. شایان ذکر است که از هر واحد مسکونی حداقل دو پرسشنامه تکمیل شده دریافت شد. در ادامه نیز از روش همبستگی و تحلیل آنوا جهت تجزیه تحلیل داده­ها استفاده شد.
یافته‌ها: نتایج بیانگر این بود که محیط مسکونی و اجتماعی با افسردگی ساکنین مرتبط است و محیط اجتماعی، اثر میانجی­گری جزئی در رابطه بین محیط مسکونی و افسردگی دارد.
نتیجه‌گیری: بر اساس نتایج پژوهش حاضر محیط اجتماعی، اثر میانجی­گری جزئی در رابطه بین محیط مسکونی و افسردگی داشت. بدین مفهوم که بخشی از اثر متغیر پیش بین (محیط مسکونی) بر متغیر ملاک (افسردگی) از طریق متغیر محیط اجتماعی انتقال پیدا می­کرد؛ بنابراین توجه به آن می­تواند به عنوان عاملی محیطی در کاهش افسردگی ساکنین مورد استفاده قرار گیرد و پیشنهاد می­شود که در تحقیقاتی که به مطالعه رابطه محیط مسکونی و افسردگی می­پردازند، محیط اجتماعی نیز در نظر گرفته شود.
نوشین صلاحی اصفهانی، راضیه ایزدی،
دوره ۲۰، شماره ۲ - ( ۶-۱۴۰۱ )
چکیده

زمینه و هدف: افسردگی اختلالی شایع در دوران نوجوانی است که پیامدهای شناختی و اجتماعی وسیعی به دنبال دارد؛ یکی از پیامدهای شناختی، سرگردانی ذهنی است که با تشدید افکار ناکارآمد، به فرد افسرده آسیب ‌می‌زند. به‌این ترتیب این پژوهش با هدف بررسی اثربخشی درمان ذهن‌آگاهی نوجوان‌محور بر سرگردانی‌ذهنی و علائم افسردگی انجام شد.
مواد و روش‌ها: روش پژوهش از نوع نیمه‌‌آزمایشی با طرح پیش­آزمون پس­آزمون با گروه گواه و دوره پیگیری بود. جامعه‌ی پژوهش نوجوانان دختر افسرده مراجعه‌کننده به مراکز روانشناختی شهر اصفهان در سال ۱۴۰۰ بودند. از جامعه مذکور، ۳۰ دختر نوجوان افسرده با روش نمونه­گیری هدفمند انتخاب و به‌طور تصادفی به گروه آزمایش و گواه تقسیم شدند. آزمودنی­ها به پرسشنامه افسردگی (BDI-II) و مقیاس سرگردانی‌ذهنی (MWS) در مراحل پیش­آزمون، پس­آزمون و پیگیری پاسخ دادند. گروه آزمایش ۸ جلسه­ی ۶۰ دقیقه‌ای درمان ذهن‌آگاهی نوجوان‌محور را دریافت کردند در حالی‌که گروه گواه مداخله‌ای را دریافت نکرد. داده‌ها با روش تحلیل واریانس با اندازه­گیری مکرر و با استفاده از نسخه‌ی ۲۶ نرم‌افزار SPSS تجزیه و تحلیل شدند.
یافته‌ها: نتایج بیانگر این بود که بین نمرات افسردگی و سرگردانی‌ذهنی گروه­ها در پس‌آزمون و پیگیری نسبت به پیش­آزمون تفاوت معنادار وجود دارد. اثر متغیر بین گروهی مداخله­ نیز در کاهش افسردگی و سرگردانی‌‌ذهنی معنادار است. یعنی انجام درمان ذهن‌آگاهی نوجوان‌محور توانسته است نمرات افسردگی و سرگردانی ذهنی را نسبت به به گروه­ گواه کاهش دهند (۰۱/۰>p).
نتیجه‌گیری: بر اساس نتایج، درمان ذهن‌آگاهی نوجوان‌محور می­تواند به‌عنوان یک گزینه مداخله­ای مؤثر برای کمک به نوجوانان افسرده و کاهش سرگردانی‌ذهنی آنان مورد استفاده قرار گیرد.
آیدا فرشام، سوگند قاسم زاده، احمد علی پور، غلامعلی افروز، میترا قالیبافیان،
دوره ۲۰، شماره ۲ - ( ۶-۱۴۰۱ )
چکیده

زمینه و هدف: پژوهش‌ها نشان می‌دهند، برای درمان روان‌شناختی کودکان مبتلا به سرطان، بازی‌درمانی و درمان‌های بازی محور، مؤثرتر و بهتر هستند. این پژوهش با هدف تعیین اثربخشی برنامه مداخلات شناختی و بازی‌درمانی خانواده محور بر افسردگی و اضطراب کودکان مبتلا به تومور مغزی انجام گرفته است.
مواد و روش‌ها: پژوهش حاضر، یک مطالعــه نیمه آزمایشی با طرح سری‌های زمانی با چند گروه است. نمونه پژوهش، شامل ۴۵ کودک ۷ تا ۱۰ ساله‌ی مبتلا به تومور مغزی بود که به صورت هدفمند از بیمارستان فوق تخصصی سرطان کودکان محک انتخاب شدند. این افراد، پس از همتاسازی به لحاظ سن و جنسیت، به روش تصادفی در ۳ گروه ۱۵ نفرِ (گروه ۱: توان‌بخشی شناختی، گروه ۲: توان‌بخشی شناختی همراه با بازی‌درمانی، گروه ۳: گروه کنترل) جایگزین شدند. گروه‌های آزمایش در ۸ جلسه مداخلات مربوطه را اخذ کردند و گروه کنترل مداخله‌ای دریافت نکرد. پیش‌آزمون، پس‌آزمون و پیگیری ۱ ماهه از اعضای هر ۳ گروه، با پرسشنامه افسردگی کودکان (CDI) و مقیاس اضطراب کودکان اسپنس (SCASانجام یافت. جهت تحلیل داده‌ها از تحلیل واریانس بین- درون آزمودنی‌های آمیخته (SPANOVA) استفاده شد.
یافته‌ها: نتایج حاصل از پژوهش نشان داد که هر دو مداخلات، تغییرات معناداری در گروه‌های آزمایش در متغیرهای افسردگی و اضطراب ایجاد کرده بودند (سطح معناداری ۰۱/۰). افسردگی و اضطراب در کودکان هر دو گروه آزمایش، مخصوصاً در گروه توان‌بخشی شناختی همراه با بازی‌درمانی، نسبت به گروه کنترل کاهش یافته بود. به علاوه، توان‌بخشی شناختی هرچند برای کاهش اضطراب تا مرحله پس‌آزمون مؤثر بود، اما از پایداری کافی تا مرحله پیگیری ۱ ماهه برخوردار نبود.
نتیجه‌گیری: بر اساس یافته‌های این پژوهش، می‌توان نتیجه گرفت که توان‌بخشی و بازی‌درمانی، بخصوص توان‌بخشی همراه با بازی‌درمانی که اثر پایدارتری داشت، می‌تواند برای کاهش افسردگی و اضطراب کودکان دارای انواع تومورهای مغزی به کار رود. از این رو، استفاده از درمان توان‌بخشی ادغام شده با بازی‌درمانی رهایشی، برای رفع عمیق‌تر و پایدارتر مشکلات این کودکان، توصیه می‌شود.
داود قادری، مینا مجتبایی، محمد حاتمی،
دوره ۲۰، شماره ۴ - ( ۱۲-۱۴۰۱ )
چکیده

زمینه و هدف: افسردگی به‌عنوان جدی­ترین بیماری قرن که عوامل زمینه­ساز نقش مهمی در شکل­گیری و تداوم آن دارد، نیازمند طرح درمان­هایی است که اثرات ماندگار داشته باشند. بر این اساس پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی طرح‌واره درمانی تحلیلی (AST) در کاهش علائم افسردگی و تعدیل نیازهای هیجانی اولیه­ انجام شد.
مواد و روش‌ها: پژوهش حاضر از نوع نیمه آزمایشی با طرح پیش‌آزمون- پس‌آزمون و گروه گواه با پیگیری سه‌ماهه انجام شد. جامعه آماری این پژوهش دانشجویان منتخب تهران در سال ۱۳۹۹ بود. حجم نمونه شامل ۲۴ نفر شد که با روش هدفمند از میان افراد داوطلب درمان انتخاب و به‌صورت تصادفی در دو گروه آزمایش (۱۲ نفر) و کنترل (۱۲ نفر) قرار گرفتند. مداخله درمانی AST برای افراد گروه آزمایش در طی سی جلسه به‌صورت هفتگی یک جلسه ۶۰ دقیقه­ای انجام شد. افراد گروه گواه در این زمان از درمان بهره‌مند نشدند. پرسشنامه­های مورداستفاده در این پژوهش شامل پرسشنامه افسردگی بک (بک، ۱۹۶۱) و پرسشنامه­ی نیازهای هیجانی اولیه (قادری و همکاران، ۱۴۰۰) بود. داده­های حاصل از این پژوهش به شیوه­ی تحلیل واریانس با اندازه‌گیری مکرر و با استفاده از نرم‌افزار SPSS ۲۵,۰ مورد تجزیه‌وتحلیل قرار گرفت.
یافته‌ها: نتایج نشان‌ داد درمان AST بر کاهش علائم افسردگی و تعدیل نیازهای هیجانی تأثیر معنادار دارد (۰۰۱/۰>p).
نتیجه‌گیری: بنابر نتایج به‌دست‌آمده می­توان نتیجه گرفت؛ درمان AST با توسعه­ی تکنیک­هایی که تعدیل نیازهای هیجانی را هدف قرار می­هد می­تواند به‌عنوان یک مداخله­ی مؤثر جهت کاهش علائم افسردگی و تعدیل نیازهای هیجانی اولیه مورداستفاده قرار گیرد.
مسعود هاشمی، الهام فروزنده، مریم حیدرپور،
دوره ۲۰، شماره ۴ - ( ۱۲-۱۴۰۱ )
چکیده

زمینه و هدف: از مشکلات شایع در بیماران مبتلا به دیابت نوع ۲ دارای علائم افسردگی پریشانی هیجانی است که سبب به وجود آمدن پیامدهای منفی متعددی برای این افراد می‌شود، بنابراین پژوهش حاضر با هدف مقایسه اثربخشی آموزش اختصاصی‌سازی حافظه سرگذشتی و درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد بر پریشانی هیجانی بیماران دیابتی مبتلا به افسردگی انجام پذیرفت.
مواد و روش‌ها: روش پژوهش نیمه آزمایشی با طرح پیش‌آزمون- پس‌آزمون و دوره پیگیری سه ماه بود. جامعه آماری پژوهش شامل افراد مبتلا به دیابت نوع دو دارای افسردگی مراجعه‌کننده به مراکز درمانی شهر اصفهان در شش‌ماهه اول سال ۱۴۰۰ بود. نمونه نهایی پژوهش شامل ۵۰ نفر از افراد مبتلا به دیابت نوع دو دارای افسردگی بود که به‌صورت نمونه‌گیری در دسترس انتخاب و به‌صورت تصادفی در گروه­های آزمایش و گواه جای‌دهی شدند. سپس گروه‌های آزمایش آموزش اختصاصی‌سازی حافظه سرگذشتی (۸ جلسه ۹۰ دقیقه‌ای) و درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد (۷ جلسه ۹۰ دقیقه‌ای) به شکل جداگانه را طی دو ماه دریافت نمودند. گروه گواه مداخلات را دریافت نکرده و در انتظار دریافت این مداخلات بودند. ابزارهای مورداستفاده شامل پرسشنامه پریشانی هیجانی بود. تجزیه‌وتحلیل داده‌ها توسط نرم‌افزار (SPSS-۲۳) و با تحلیل واریانس آمیخته و آزمون تعقیبی بونفرنی صورت گرفت.
یافته‌ها: نتایج نشان داد که آموزش اختصاصی‌سازی حافظه سرگذشتی و درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد بر پریشانی هیجانی بیماران دیابتی مبتلا به افسردگی تأثیر معناداری دارد (۰۰۱/۰>p). همچنین نتایج آزمون تعقیبی بیانگر آن بود که بین میزان اثربخشی دو درمان بر پریشانی هیجانی تفاوت معناداری وجود ندارد (۰۵/۰p).
نتیجه‌گیری: یافته‌های پژوهش حکایت از آن داشت که درمانگران می‌توان از پروتکل اختصاصی سازی حافظه سرگذشتی و درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد برای کاهش پریشانی هیجانی بیماران دیابتی مبتلا به افسردگی استفاده کنند.
حسن سطوت قصریکی، تورج هاشمی نصرت آباد، عباس بخشی پور رودسری، مجید محمود علیلو،
دوره ۲۰، شماره ۴ - ( ۱۲-۱۴۰۱ )
چکیده

زمینه و هدف: افسردگی یکی از شایع‌ترین اختلالات روانی بوده که همه گروه‌های جامعه در هر رده سنی را شامل می‌گردد و شیوع آن نسبت به سن و جنس در جوامع مختلف متفاوت می‌باشد. لذا هدف از پژوهش حاضر اثربخشی سیستم رواندرمانی تحلیل شناختی رفتاری بر واکنش‌پذیری شناختی و کاهش نشانگان بیماران افسرده مداوم بود.
مواد و روش‌ها: پژوهش حاضر نیمه آزمایشی با طرح پیش‌آزمون، پس‌آزمون و پیگیری سه‌ماهه با گروه کنترل بود. جامعه آماری شامل کلیه بیماران افسرده مراجعه‌کننده به مراکز درمان روان‌پزشکی و روان‌شناختی شهرستان ارومیه در زمستان و بهار ۱۴۰۰-۱۴۰۱ بود که از این جامعه تعداد ۳۰ نفر به روش نمونه‌گیری در دسترس انتخاب و در دو گروه به‌صورت تصادفی گمارده شدند. همه افراد در هر سه مرحله پیش‌آزمون، پس‌آزمون و پیگیری مقیاس افسردگی بک (۱۹۶۱) و شاخص حساسیت به افسردگی لیندن (۲۰۰۳) را تکمیل کردند. درنهایت داده‌ها به روش‌های تحلیل واریانس اندازه‌گیری مکرر با کمک نرم‌افزار SPSS۲۴ تحلیل شدند.
یافته‌ها: نتایج نشان داد تفاوت معنی‌داری در هر دو متغیر واکنش‌پذیری شناختی و نشانگان افسردگی بین گروه‌های آزمایش و کنترل وجود داشت (۰۱/۰>P). به این معنی که سیستم رواندرمانی تحلیل شناختی رفتاری بر واکنش‌پذیری شناختی و کاهش نشانگان بیماران افسرده مداوم اثربخش بود (۰۵/۰>P).
نتیجه‌گیری: یافته‌های پژوهش بیانگر این است که سیستم رواندرمانی تحلیل شناختی رفتاری بر واکنش‌پذیری شناختی و کاهش نشانگان بیماران افسرده مداوم مؤثر است و ازاین‌رو می‌تواند در مداخلات بالینی برای درمان افسردگی مداوم بکار گرفته شود.
محمودرضا شرفی، داود جعفری، محسن بهرامی،
دوره ۲۱، شماره ۱ - ( ۲-۱۴۰۲ )
چکیده

زمینه و هدف: بروز اختلال اضطراب فراگیر، فرآیندهای شناختی، ارتباطی و اجتماعی افراد را با آسیب جدی مواجه ساخته و موجب افزایش اضطراب و افسردگی می‌شود. پژوهش حاضر با هدف مقایسه اثربخشی درمان شناختی-رفتاری و درمان فراتشخیصی یکپارچه بر علائم افسردگی و اضطراب نوجوانان دارای اختلال اضطراب فراگیر انجام شد.
مواد و روش‌ها: روش پژوهش حاضر کمی و از نوع مطالعه نیمه‌آزمایشی با طرح پیش‌آزمون-پس‌آزمون و پیگیری ۲ ماهه با گروه گواه بود. جامعه آماری پژوهش را تمامی نوجوانان با اختلال اضطراب فراگیر مراجعه‌کننده به مراکز مشاوره شهر خرم‌آباد تشکیل می‌دادند که از میان آن‌ها ۴۵ نفر نوجوانان واجد شرایط داوطلب با روش نمونه‌گیری در دسترس وارد مطالعه شدند و به‌طور تصادفی در دو گروه درمان شناختی-رفتاری، گروه درمان فراتشخیصی یکپارچه و گروه گواه جایگزین شدند (هر گروه ۱۵ نفر). به‌منظور جمع‌آوری داده‌ها از مقیاس افسردگی، اضطراب، استرس (لاوی‌باند و لاوی‌باند، ۱۹۹۵) استفاده شد. همچنین جهت تجزیه‌وتحلیل داده‌ها از آزمون تحلیل واریانس با اندازه‌گیری مکرر و آزمون تعقیبی بونفرونی استفاده شد.
یافته‌ها: نتایج تجزیه‌وتحلیل داده‌ها نشان داد که درمان شناختی-رفتاری بر کاهش افسردگی و اضطراب تأثیر معناداری داشته است (۰۱/۰>p)، از سویی دیگر درمان فراتشخیصی یکپارچه بر کاهش علائم افسردگی و اضطراب نتیجه‌بخش بوده است (۰۰۱/۰>p)، همچنین بین دو گروه درمان شناختی-رفتاری و درمان فراتشخیصی یکپارچه بر کاهش علائم افسردگی و اضطراب تفاوت معناداری مشاهده نشد.
نتیجه‌گیری: با توجه به یافته‌ها بین میزان اثربخشی دو روش تفاوت معناداری وجود ندارد؛ می‌توان از این دو رویکرد درمانی به‌عنوان مداخلات مؤثر بر افسردگی و اضطراب نوجوانان دارای اختلال اضطراب فراگیر بهره گرفت.

تازه‌های تحقیق
داود جعفری:
Google Scholar, Pubmed
آزاده چوب‌فروش‌زاده، نسرین فاطمی عقدا، پریسا نسیمی،
دوره ۲۱، شماره ۲ - ( ۴-۱۴۰۲ )
چکیده

زمینه و هدف: باروری همواره یکی از مهم‌ترین کارکردهای خانواده به شمار رود. بر این اساس ناتوانی در داشتن فرزند، استرس‌آور بوده و موجب آشفتگی روانی زوجین می‌گردد. هدف پژوهش حاضر مقایسه اثربخشی آموزش مبتنی بر پذیرش و تعهد و کاهش استرس مبتنی بر ذهن آگاهی بر کاهش اضطراب و افسردگی زنان نابارور بود.
مواد و روش‌ها: این مطالعه از نوع نیمه آزمایشی و با طرح پیش آزمون-پس‌آزمون همراه با گروه کنترل و پیگیری دوماهه بود. جامعه آماری شامل زنان نابارور مراجعه‌کننده به مراکز درمان ناباروری شهر یزد در پاییز سال ۱۴۰۰ بود. تعداد ۳۶ نفر از آنان با روش نمونه‌گیری دردسترس انتخاب‌شده و سپس با جایگزینی تصادفی در سه گروه قرار گرفتند. جهت گردآوری داده‌ها از مقیاس اضطراب و افسردگی بیمارستان (HADS) زیگموند و اسنیت (۱۹۸۳) استفاده شد. یکی از گروه‌های آزمایشی طی ده جلسه، تحت آموزش بر اساس درمان  مبتنی بر پذیرش و تعهد و گروه دیگر به مدت ده جلسه تحت آموزش برنامه کاهش استرس مبتنی بر ذهن آگاهی قرار گرفتند. گروه کنترل نیز در لیست انتظار قرار گرفتند. داده‌ها با استفاده از SPSS نسخه ۲۶ و روش‌های آماری تحلیل کوواریانس مورد تجزیه‌وتحلیل قرار گرفت. شرکت‌کنندگان اجازه داشتند هر زمان که مایل بودند از پژوهش خارج شوند. فرم رضایت‌نامه آگاهانه توسط افراد قبل از شروع مطالعه تکمیل شده است. انجام شد.
یافته‌ها: یافته­های حاصل از تحلیل کوواریانس نشان داد که هر دو مداخله مبتنی بر پذیرش و تعهد و کاهش استرس مبتنی بر ذهن آگاهی در کاهش افسردگی و اضطراب زنان نابارور در مرحله پس‌آزمون و پیگیری مؤثر بوده‌اند (۰۵/۰P≤اما بین دو گروه آزمایشی تفاوت معنی‌داری در مراحل پس‌آزمون و پیگیری وجود نداشت.
نتیجه‌گیری: باتوجه‌به یافته‌ها می‌توان نتیجه گرفت که این دو روش درمانی (آموزش مبتنی بر پذیرش و تعهد با کاهش استرس مبتنی بر ذهن آگاهی) در ارتقای سلامت روان زنان نابارور مؤثر محسوب می‌شوند. لذا این درمان‌ها می‌توانند به‌عنوان درمان مکمل جهت کاهش مشکلات روان‌شناختی در مراکز درمان ناباروری بکار گرفته شوند.

تازه‌های تحقیق

آزاده چوب‌فروش‌زاده: Google Scholar, Pubmed

صفحه ۳ از ۴