سارا حجاری، شعله امیری، احمد یارمحمدیان، مختار ملکپور، دوره ۴، شماره ۱ - ( ۱۰-۱۳۸۵ )
چکیده
زمینه وهدف : در برخی مطالعات، ایجاد آشفتگی و بحران در روابط بین فردی، در دراز مدت بر سازگاری اجتماعی مبتلایان تاثیرات نامطلوبی دارد. آموزش حل مساله به صورت گروهی و فردی بر افزایش توان سازگاری اجتماعی مورد تاکید قرار گرفته است. اما در زمینه بررسی تاثیر این مداخله در مبتلایان به اختلال دو قطبی، اطلاعات اندکی در دست است. این پژوهش به بررسی تاثیر آموزش گروهی حل مسئله بر میزان سازگاری اجتماعی بیماران مبتلا به اختلال خلقی دو قطبی در شهرستان اصفهان پرداخته است. مواد وروش ­ ها : ۴۵نفر از زنان مبتلا به اختلال دو قطبی که در سال ۸۳-۸۲ به مراکز توانبخشی بهزیستی ارجاع داده شده بودند و در طیف سنی ۲۵ الی ۳۰ سالگی قرار داشتند به صورت تصادفی انتخاب و در دو گروه آزمایشی یک و دو و گروه گواه جای گرفتند. آزمودنی­های این پژوهش همگی بر اساس نظر دو تن از روان پزشکان و مصاحبه تشخیصی تحقق تشخیص اختلال دو قطبی دریافت کرده­اند. در گروه آزمایشی یک تنها در بیماران آموزش دیده، دارودرمانی ادامه یافت و در گروه کنترل تنها به درمان دارویی پرداخته بود. گروه آزمایشی ۲ (همگام با بیماران خانواده ها نیز در گروه جداگانه­ای آموزش دریافت می­کردند) و گروه گواه (گروهی که تنها دارو درمانی دریافت کردند) پس از اجرای پیش آزمون که عبارت بود از اجرای آزمون سازگاری اجتماعی واینلند گروه آزمایشی یک و گروه آزمایشی دو, مورد آموزش گروهی حل مسئله به شیوه هاوتون قرار گرفتند. پس از ده جلسه آموزش گروهی، میزان سازگاری اجتماعی بیماران در مرحله پس آزمون و نیز مرحله پیگیری با استفاده از آزمون سازگاری اجتماعی مورد بررسی قرار گرفتند. یافته ­ ها : داده های به دست آمده از این پژوهش در مرحله پس آزمون با استفاده از نرم افزار آماری SPSS و روش آماری تحلیل کوواریانس مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. بین میانگین میزان سازگاری اجتماعی سه گروه یعنی گروه آزمایشی ۱ و ۲ و گروه گواه بعد از آموزش دهی گروهی حل مسئله به شیوه هاوتون تفاوت وجود دارد(۰۵/۰ نتیجه گیری : آموزشی گروهی حل مسئله می­تواند بر سازگاری اجتماعی مبتلایان به اختلالات دوقطبی تاثیر مطلوب داشته باشد. این نوع مداخله می­تواند به عنوان یک پروتکل درمانی این بیماران در دراز مدت در نظر گرفته شود. کلید واژه ­ ها : اختلال دو قطبی، سازگاری اجتماعی، آموزش حل مسئله.
فریبا یزدخواستی، احمد یارمحمدیان، دوره ۸، شماره ۱ - ( ۱-۱۳۸۹ )
چکیده
Normal ۰ false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer۴ زمینه و هدف : هدف از این پژوهش، مقایسه رابطه نمرات افسردگی مادران و هوش هیجانی دختران نوجوان شنوا و ناشنوای شهر اصفهان بود. مواد و روشها: این مطالعه به روش توصیفی- تحلیلی و از نوع مقطعی انجام شد. ۳۰ دانشآموز دختر و مادرانشان از مدرسه شنوایان و ۳۰ دانشآموز دختر و مادرانشان از مدرسه ناشنوایان به شیوه نمونهگیری تصادفی خوشهای از مقطع سوم راهنمایی ناحیه ۳ آموزش و پرورش با رعایت سطح تحصیلات دیپلم و وضعیت اقتصادی در حد متوسط برای والدین انتخاب شدند. اطلاعات به کمک پرسشنامه افسردگی Beck برای مادران و پرسشنامه هوش هیجانی برای دانشآموزان جمعآوری گردید و آنگاه دادهها با آزمونهای t و ضریب همبستگی Pearson مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. یافتهها: آزمون میانگین دو گروه مستقل نشان داد که جز عامل خوشبینی، بین بقیه عوامل هوش هیجانی در دو گروه تفاوت معنیداری وجود دارد. همچنین بین میانگین نمرات افسردگی مادران تفاوت معنیداری وجود دارد. در آخر نیز نتایج همبستگی Pearson نشان داد که میانگین نمرات افسردگی مادران دو گروه با میانگین نمرات هوش هیجانی فرزندانشان رابطه معکوس دارد. نتیجهگیری: نتایج میتواند حاکی از آن باشد که ناشنوایی فرزند با میانگین نمرات افسردگی مادر مرتبط بوده، از طرف دیگر میانگین نمرات افسردگی مادر با هوش هیجانی فرزند رابطه دارد. میانگین نمرات افسردگی بیشتر مادر به دلیل برقراری رابطه عاطفی منفی با هوش هیجانی پایین و میانگین نمرات افسردگی پایین به دلیل برقراری رابطه عاطفی مناسب با هوش هیجانی بالای نوجوان شنوا رابطه دارد.
مریم ارفع، امیر قمرانی، احمد یارمحمدیان، دوره ۱۳، شماره ۲ - ( ۹-۱۳۹۴ )
چکیده
چکیده زمینه و هدف: پژوهش حاضر مقایسه سرزندگی، سازگاری زناشویی و دشواریهای تنظیم شناختی– هیجانی در والدین کودکان ناشنوا و عادی بوده است. طرح پژوهش، توصیفی از نوع مقایسهای است. جامعهی آماری این پژوهش شامل کلیهی والدین دانش آموزان دختر و پسر ناشنوا و عادی میباشد. گروه قابل مطالعه ۴۰ نفر از والدین دانشآموزان مبتلا به ناشنوایی و گروه قابل مقایسه نیز۴۰ نفر از والدین دانشآموزان عادی تشکیل میدهند. مواد و روشها: به صورت تصادفی میباشد. برای تحلیل دادههای این پژوهش از تحلیل واریانس چندمتغیری، ضریب همبستگی پیرسون و رگرسیون چند متغیری استفاده شده است. برای جمعآوری اطلاعات از پرسشنامه سرزندگی دسی و رایان (Vitality scale) ، سازگاری زناشویی اسپاینر (Spiner Marital adjustment questionnaire) و پرسشنامه دشواریهای تنظیم شناختی– هیجانی باتلر و گراتز (Inventory difficulties in cognitive – emotional) استفاده شد. یافتهها: نشان داد که تفاوت معنیداری بین دو گروه در سر زندگی، سازگاری زناشویی و دشواریهای تنظیم شناختی – هیجانی وجود دارد. نتیجهگیری: بر اساس یافتههای حاضر میتوان نتیجه گرفت با کاهش دشواریهای تنظیم شناختی – هیجانی میتوان میزان رضایت از زندگی و سرزندگی را در گروه والدین کودکان ناشنوا افزایش داد. واژههای کلیدی: سرزندگی، سازگاری زناشویی، دشواریهای تنظیم شناختی- هیجانی، والدین کودکان ناشنوا
ماندانا سپنتا، احمد عابدی، احمد یارمحمدیان، امیر قمرانی، سالار فرامرزی، دوره ۱۶، شماره ۳ - ( ۱۱-۱۳۹۷ )
چکیده
زمینه و هدف: مشکل در تنظیم هیجان ازجمله مسائلی است که دانشآموزان مبتلابه نارساخوانی (Dyslexia) با آن روبهرو هستند. پژوهش حاضر باهدف بررسی اثربخشی روان نمایشگری (Psychodrama) بر تنظیم هیجان دانشآموزان دختر مقطع تحصیلی ابتدایی مبتلابه نارساخوانی شهر اصفهان انجام شد. مواد و روشها: این مطالعه از نوع نیمه آزمایشی با طرح پیشآزمون، پسآزمون با گروه گواه انجام شد. جامعه آماری شامل تمامی دانشآموزان دختر پایه سوم تا ششم ابتدایی بودند که در سال تحصیلی ۹۵-۱۳۹۴ در مدارس عادی مناطق پنجگانه شهر اصفهان مشغول به تحصیل بودند. نمونه موردمطالعه شامل ۳۰ نفر از دانشآموزان دختر نارساخوان مقطع ابتدایی با دامنه سنی۱۲-۹ سال بود که به شیوه نمونهگیری تصادفی چندمرحلهای انتخاب شدند. آزمون خواندن و نارساخوانی (Reading & Dyslexia Test یا RDT) جهت تشخیص ناتوانی یادگیری روی دانشآموزان اجرا شد و ۳۰ دانشآموز مبتلابه نارساخوانی انتخاب و برحسب تصادف در گروه آزمایش (۱۵ نفر) و گواه (۱۵ نفر)، قرار گرفتند. مداخله شامل ۱۲جلسه ۴۵ دقیقهای بود که در گروه آزمایش اجرا شد. در این مطالعه از پرسشنامه تنظیم شناختی هیجان (Cognitive Emotion Regulation Questionnaire یا CERQ)، ویرایش چهارم آزمون هوش وکسلر (Wechsler Intelligence Scale for Children-Fourth Edition یا WISC-IV) بهمنظور کسب اطمینان از عادی بودن هوش گروه نمونه، که یکی از معیارهای لازم در تشخیص ناتوانی یادگیری است و آزمون خواندن و نارساخوانی استفاده شد. جهت تحلیل دادهها از نرمافزار آماری SPSS نسخه ۲۱ و روش تحلیل کوواریانس چند متغیره (MANCOVA) استفاده شد. یافتهها: یافتههای حاصل نشان داد که برنامه آموزش روان نمایشگری بر تنظیم هیجان دانشآموزان مبتلابه نارساخوانی تأثیر معنادار دارد (۰۰۰۱/۰>P). نتیجهگیری: نتایج نشان داد که برنامه آموزش روان نمایشگری در تنظیم مؤثر هیجان دانشآموزان مبتلابه نارساخوانی مؤثر است. بهطوریکه دانشآموزان بعد از دریافت این رویکرد علاوه بر کاهش هیجانات منفی و بهبود تنظیم هیجانات مثبت، در زمینههای دیگری مانند رفتارهای بین فردی و اجتماعی نیز بهبود نشان دادند. بنابراین تمرکز بر مهارتهای تنظیم هیجان بهعنوان عامل مهمی در تداوم اختلالات یادگیری، میتواند در طراحی مداخلات پیشگیرانه و کاهش بروز اختلالات روانشناختی ناشی از آن مفید باشد.