۲۱ نتیجه برای مهنا
غلامرضا خیرآبادی، آزاده ملکیان، مهناز فخارزاده،
دوره ۵، شماره ۱ - ( ۵-۱۳۸۶ )
چکیده
Normal ۰ false false false MicrosoftInternetExplorer۴ /* Style Definitions */ table.MsoNormalTable {mso-style-name:"Table Normal"; mso-tstyle-rowband-size:۰; mso-tstyle-colband-size:۰; mso-style-noshow:yes; mso-style-parent:""; mso-padding-alt:۰in ۵,۴pt ۰in ۵.۴pt; mso-para-margin:۰in; mso-para-margin-bottom:.۰۰۰۱pt; mso-pagination:widow-orphan; font-size:۱۰.۰pt; font-family:"Times New Roman"; mso-ansi-language:#۰۴۰۰; mso-fareast-language:#۰۴۰۰; mso-bidi-language:#۰۴۰۰;} مقدمه: با توجه به شیوع رو به افزایش اختلالات دیابت نوع یک و آسم در کودکان و با توجه به شواهد مبتنی بر تأثیر احتمالی افسردگی مادران بر بروز، تشدید و سیر اختلالات فیزیکی فرزندان، این مطالعه به بررسی شیوع افسردگی در مادران کودکان مبتلا به آسم و دیابت نوع یک و بررسی تقدم و تأخر ابتلای مادر به افسردگی و زمان بروز بیماری فیزیکی در فرزند پرداخته است. مواد و روش ها: در یک مطالعه مقطعی، ۳۰۰ نفر، در سه گروه ۱۰۰ نفری ، مادران کودکان مبتلا به دیابت، آسم و کودکان غیر بیمار از نظر افسردگی با آزمون بک II مورد مقایسه قرار گرفتند. موارد افسردگی توسط مصاحبه بالینی بر مبنای DSM-IV از نظر تأیید تشخیص، رد اختلالات همراه و بررسی زمان شروع افسردگی مجدداً مورد بررسی شد. فراوانی نسبی افسردگی در این سه گروه و نیز فراوانی نسبی تقدم افسردگی به زمان تشخیص بیماری کودک در مادران دو گروه کودکان مبتلا به آسم و کودکان دیابتیک، با استفاده از نرم افزار SPSS-۱۱ و آزمونهای آنالیز واریانس، مجذور کای و کروسکال والیس مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. یافته ها: شیوع افسردگی در گروه مادران کودکان فاقد بیماری مزمن ۱۶ درصد، در مادران کودکان مبتلا به دیابت ۳۰ درصد و در گروه مادران کودکان مبتلا به آسم ۲۷ درصد به دست آمد که دو گروه مادران کودکان بیمار از نظر افسردگی با مادران کودکان سالم تفاوت معنی دار داشتند ولی بین دو گروه مادران کودکان بیمار تفاوت معنی داری از این لحاظ مشاهده نشد. در گروه مادران کودکان مبتلا به آسم، فراوانی نسبی ابتلا به افسردگی پیش از شروع بیماری فرزند ۲۱ درصد و در گروه مادران کودکان دیابتیک ۱۵ درصد بود که تفاوت معنی دار آماری داشت. نتیجه گیری: شیوع افسردگی در مادران کودکان بیمار بیش از مادران کودکان سالم و در گروه مادران کودکان مبتلا به آسم، شیوع افسردگی قبل از بروز بیماری کودک بیش از مادران گروه دیابتیک است. این نتایج بر لزوم توجه به سلامت روان مادران دارای فرزند با بیماری مزمن و احتمال تأثیر افسردگی مادر در بروز بیماری آسم در کودکان تأکید می کند.
مرضیه شریفی، مهناز حاجی حیدری، فریبرز خوروش، مریم فاتحی زاده،
دوره ۱۰، شماره ۶ - ( ۱۰-۱۳۹۱ )
چکیده
زمینه وهدف : باتوجه به پیامدهای زیانبارخیانت زناشویی بربهزیستی زوجین وتداوم روابط زناشویی، پژوهش حاضربا هدف بررسی رابطه ی بین طرحواره های عشق و توجیه روابط فرا زناشویی در زنان متأهل انجام پذیرفته است. مواد وروشها : روش این پژوهش توصیفی- همبستگی است و نمونه شامل ۲۵۰ زن متأهل می باشد که به شیوه نمونه گیری تصادفی ازبین افراد مراجعه کننده به مراکز مشاوره و فرهنگسراهای شهراصفهان انتخاب گردیدند.شرکت کنندگان درپژوهش مقیاس طرحواره عشق (SL یا Love schema scale ) و مقیاس توجیه روابط فرا زناشویی( JEIQیا Justifications for Extramarital Involvement Questionnaire ) را تکمیل نمودند. برای تحلیل آماری داده های پژوهش از روش تحلیل واریانس چندمتغیری و آزمون تعقیبی Scheffe استفاده شد . یافته ها : یافته های پژوهش نشان داد که بین طرحواره های عشق و توجیه روابط فرا زناشویی رابطه وجود دارد .همچنین بین انواع طرحواره های عشق از لحاظ میزان توجیه روابط فرا زناشویی، تفاوت های معنی داری مشاهده گردید (۰۰۱/۰>P ) . بطورکلی زنان با طرحواره ی عشق ایمن ، درتمامی ابعاد توجیه روابط فرا زناشویی، کمترین میزان تأیید را گزارش نمودند (۰۰۱/۰> P). نتیجه گیری : نتایج این پژوهش ضمن فراهم نمودن حمایت تجربی از کارآیی مدل طرحواره های عشق در روابط نزدیک ، اهمیت درنظر گرفتن نقش طرحواره های عشق در احتمال درگیرشدن افراد درروابط فرازناشویی را نیز مشخص می نماید که می تواند تلویحات مفیدی درجهت تعیین مداخلات زوج درمانی در زمینه ی خیانت زناشویی داشته باشد. واژه های کلیدی : طرحواره های عشق ،روابط فرا زناشویی ،خیانت زناشویی، زنان متأهل
افروز افشاری، مهناز مهرابی زاده هنرمند،
دوره ۱۱، شماره ۱ - ( ۱۲-۱۳۹۲ )
چکیده
زمینه و هدف : الکسیتایمیا سازهای روانشناختی است که در طیف وسیعی از بیماریهای روانپزشکی و طبی شیوع بالایی دارد. امروزه پژوهشهای بسیاری به دلیل اهمیت این سازه در سلامت روانی و جسمی افراد، به بررسی ابعاد مختلف الکسیتایمیا از جمله شیوع و شدت آن در جمعیتهای بالینی و غیر بالینی پرداختهاند. هدف از پژوهش حاضر، بررسی میزان شیوع الکسیتایمیا و مقایسه الکسیتایمیا و مؤلفههای آن در دانشجویان پسر و دختر دانشگاه شهید چمران اهواز بود. مواد و روشها: نمونه مورد بررسی شامل ۸۴۱ نفر دانشجوی پسر و دختر مقطع کارشناسی دانشگاه شهید چمران اهواز بود که به روش تصادفی چند مرحلهای از جامعه ۸۰۰۰ نفری دانشجویان این دانشگاه در سال ۱۳۸۷ برگزیده شد. برای جمعآوری اطلاعات از پرسشنامه ۲۰ مادهای الکسیتایمیای تورنتو استفاده شد. جهت تحلیل دادهها از روشهای آمار توصیفی، ۲ χ و تحلیل t مستقل و تحلیل واریانس چندمتغیری استفاده گردید. یافتهها: میزان شیوع الکسیتایمیا در کل نمونه برابر با ۵/۱۹ درصد، در نمونه دختران برابر با ۸/۱۸ درصد و در نمونه پسران ۲/۲۰ درصد بود. بین دانشجویان دختر و پسر از لحاظ شیوع این سازه تفاوت معنیداری مشاهده نشد. نتایج مقایسه دو جنس در میانگین الکسیتایمیا و سه مؤلفه آن نشان داد که شدت نمره کل الکسیتایمیا و خرده مقیاس تفکر برونمدار در پسران بالاتر از دختران بود. نتیجهگیری: از نظر شیوع و شدت دشواری در شناسایی و دشواری در توصیف احساسات بین دانشجویان دختر و پسر تفاوتی وجود نداشت، اما با توجه به این که شیوع الکسیتایمیا در بین دانشجویان در مقایسه با سایر مطالعات خارجی بالاتر بود، این مسأله ضرورت ارایه آموزشهای هیجانی در دانشگاهها را مطرح میسازد. واژههای کلیدی: الکسیتایمیا، جنسیت، شیوع، شدت، دانشجویان
محمود طباطبایی، سپیده معماریان، مهناز غیاثی، عباس عطاری،
دوره ۱۱، شماره ۵ - ( ۸-۱۳۹۲ )
چکیده
زمینه و هدف: اختلال افسردگی اساسی، دارای تأثیر همه جانبهی جسمی و روانشناختی بر روی مبتلایان به آن اختلال میباشد. از جمله حوزههای این تأثیر که در روابط درونفردی و بینفردی مبتلایان نقش حایز اهمیتی دارد، سبکهای ابراز هیجان و باورهای فراشناختی است. هدف مطالعه حاضر بررسی سبکهای ابراز هیجان و تأثیر آنها بر راهبردهای فراشناختی در مبتلایان به اختلال افسردگی اساسی بود. مواد و روشها: در یک مطالعه مورد- شاهد که در پاییز ۱۳۸۸ در شهر سمنان انجام شد، تعداد ۴۷ بیمار با تشخیص افسرگی اساسی بر اساس معیارهای DSM IV-TR دچار اختلال افسردگی اساسی به صورت پی در پی انتخاب و با ۴۰ نفر به عنوان گروه شاهد از میان دانشجویان بومی دانشگاه سمنان که هیچ نشانهای از افسردگی نداشتند، مقایسه شدند. کلیهی آزمودنیها به کمک پرسشنامههای فراشناخت، ابرازگری هیجانی، کنترل هیجانی و دوسوگرایی در ابرازگری هیجانی مورد ارزیابی قرار گرفتند. دادهها به کمک روشهای آماری همبستگی پیرسون و تحلیل واریانس یک راهه تحلیل شدند. یافتهها: بر اساس نتایج بهدست آمده، بین باورهای فراشناختی و سبکهای ابراز هیجان افراد مبتلا به اختلال افسردگی اساسی و دانشجویان غیر افسرده، تفاوت معنیدار وجود داشت (۰۵/۰ > P ). همچنین، مؤلفههای ابراز هیجان منفی، نشخوار یا مرور ذهنی، دوسوگرایی در ابراز هیجان مثبت و دوسوگرایی در ابراز استحقاق و سایر مؤلفههای باورهای فراشناختی، بین دو گروه مورد مطالعه، تفاوت معنیدار داشتند (۰۵/۰ > P ). نتیجهگیری: بر اساس این پژوهش بهنظر میرسد ناکارامدی افراد مبتلا به اختلال افسردگی اساسی، مربوط به چگونگی باورهای فراشناختی و نحوهی ابراز هیجانشان میباشد. بنابراین، با توجه به این که بیماران یاد شده، به تحریف وقایع و پدیدهها میپردازند و از طرفی فاقد مهارتهای مورد نیاز برای تعبیر احساسات خود هستند، در کشمکش درونی بین نحوهی باورهای فراشناختی و ابراز هیجان گرفتار شده، نه تنها در درک احساسات خود با مشکل مواجه میشوند، بلکه طی پردازش هیجانی از تمایلاتشان برای عمل بر اساس هیجان، خودآگاهی دقیقی ندارند. واژههای کلیدی: اختلال افسردگی اساسی، ابرازگری هیجانی، کنترل هیجانی، باورهای فراشناختی
افسانه سرتیپ زاده، مهناز علی اکبری، سیده راضیه طبائیان،
دوره ۱۴، شماره ۱ - ( ۸-۱۳۹۵ )
چکیده
زمینه و هدف: در سالهای اخیر، منابع استرسزا و محیطهای نامساعد، رو به افزایش است. از سوی دیگر، جمعیت سالمندان در جهان رو به افزایش میباشد. هدف از انجام مطالعه حاضر، بررسی تأثیر معنویت درمانی بر تابآوری سالمندان مقیم خانه سالمندان بود. مواد و روشها: این مطالعه نیمهآزمایشی و با طرح پیشآزمون، پسآزمون و پیگیری با گروه شاهد انجام شد. جامعه آماری را در این پژوهش کلیه سالمندان مقیم خانه سالمندان صادقیه اصفهان تشکیل داد. از بین سالمندانی که در مقیاس تابآوری نمره زیر ۵۰ کسب نمودند، ۲۰ نفر به صورت تصادفی در دو گروه ۱۰ نفری آزمایشی و شاهد قرار گرفتند. گروه آزمایشی، مداخله مبتنی بر رویکرد معنویت درمانی را طی ۸ جلسه که توسط محقق ارایه گردید، دریافت نمودند. سپس، پرسشنامه تابآوری (Connor-Davidson، که در ایران ضریب Cronbach’s alpha آن ۸۷/۰ و پایایی به روش بازآزمایی ۷۳/۰ به دست آمده است)، در مراحل پسآزمون و پیگیری توسط نمونه مورد پژوهش، تکمیل گردید. تجزیه و تحلیل دادهها با نرمافزار SPSS و به روش تحلیل واریانس اندازهگیریهای مکرر انجام شد. یافتهها : معنویت درمانی به شیوه گروهی باعث اختلاف بارز در میانگین نمرات گروه آزمایش در مراحل پسآزمون و پیگیری نسبت به مرحله پیشآزمون گردید. در مراحل پسآزمون و پیگیری، به صورت معنیداری در افزایش تابآوری سالمندان مؤثر بوده است (۰۰۱/۰ < P). نتیجهگیری: معنویت درمانی روش مناسبی جهت افزایش تابآوری در سالمندان میباشد. آنان با شرکت در جلسات گروهی معنویت درمانی و تبادل افکار و عقاید، این توانایی و آگاهی را کسب میکنند که زندگی همواره دارای معنی است و میتوان در هر پیشامدی معنی و هدفی یافت. با توجه به تناسب معنویت درمانی با بافت فرهنگی و مذهبی ایران، پیشنهاد میگردد که در گروههای سنی دیگر و همچنین، مقایسه آن با روشهای معنی درمانی و شناخت درمانی جهت افزایش تابآوری مورد بررسی قرار گیرد.
مهناز علی اکبری دهکردی، احمد علیپور، پرستو عباسپور، الیاس سلیمی، یارحسین صفری،
دوره ۱۴، شماره ۱ - ( ۸-۱۳۹۵ )
چکیده
زمینه و هدف: پژوهش حاضر با هدف بررسی نقش باورهای فراشناختی، تیپ شخصیتی D و بهزیستی روانی در پیشبینی شدت علایم بیماری پسوریازیس انجام شد. مواد و روشها: این مطالعه، یک پژوهش توصیفی از نوع همبستگی بود. جامعه مورد مطالعه را تمامی افرادی تشکیل داد که برای درمان بیماری پسوریازیس به درمانگاههای پوست شهر کرمانشاه در زمستان سال ۱۳۹۳ مراجعه کرده بودند. برای انتخاب نمونه، تعداد ۱۱۵ نفر به صورت در دسترس انتخاب شدند. از بین این تعداد، ۵۱ نفر مرد بودند. پس از تکمیل مقیاس درجهبندی شدت علایم پسوریازیس توسط پزشک، پرسشنامههای مورد نظر شامل مقیاس تیپ شخصیتی D، پرسشنامه بهزیستی روانی، پرسشنامه فراشناخت Cartwright-Hatton و Wells ‎اجرا گردید. روش ضریب همبستگی Pearson و معادلات ساختاری برای تحلیل دادهها به کار گرفته شد. یافتهها: یافتهها نشان داد که باورهای فراشناختی و تیپ شخصیتی D رابطه منفی و معنیداری با بهزیستی روانی داشت. همچنین، باورهای فراشناختی و سنخ شخصیتی D، از طریق کاهش بهزیستی روانی، شدت علایم بیماری پسوریازیس را پیشبینی نمود. نتیجهگیری: کمک در غنیسازی بهزیستی فردی در تمامی مؤلفههای آن از طریق مدخلات آموزشی روانشناختی متناسب میتواند کمکی در جهت تسریع درمان مبتلایان به این بیماری باشد.
مجید صفاری نیا، رضا باقریان سرارودی، مهناز علی اکبری، مریم شاهنده،
دوره ۱۴، شماره ۲ - ( ۹-۱۳۹۵ )
چکیده
زمینه و هدف: میگرن نوعی اختلال عصبی شایع است که با سردرد شدید و ناتوان کننده و اغلب تهوع و ترس از نور و صدا همراه میباشد و ناتوانی ناشی از آن متفاوت است. بنابراین، پزشکان باید به عواملی که در بروز و شدت حملات سردرد و ناتوانیهای ناشی از آن تأثیر دارد، توجه کنند تا بتوانند فراوانی و شدت حملات را کاهش دهند و تأثیر آن بر عملکرد فرد را محدود نمایند. مواد و روشها: مطالعه حاضر از نوع نیمه تجربی و کارآزمایی بالینی همراه با گروه شاهد و پیگیری سه ماهه بود که بر روی ۵۵ بیمار مبتلا به میگرن مراجعه کننده به درمانگاههای تخصصی مغز و اعصاب بیمارستانهای شهر اهواز انجام شد. نمونهها به صورت پی در پی انتخاب شدند و به صورت تصادفی در سه گروه درمان روانی اجتماعی (۲۰ نفر)، بازخورد زیستی (۱۵ نفر) و شاهد (۲۰ نفر) قرار گرفتند. درمان روانی اجتماعی و بازخورد زیستی هر کدام در هشت جلسه درمانی ۶۰ دقیقهای طبق پروتکل تنظیم شده اجرا گردید. ابزار جمعآوری اطلاعات، چکلیست مشخصات دموگرافیک، پرسشنامه ناتوانی ناشی از سردرد (Migranie Disability Assessment Questionnaire یا MIDAS)و دستگاه بازخورد زیستی مقاومت گالوانیک پوست (Galvanic skin response یا GSR) بود که در سه مرحله (پیشآزمون، پسآزمون و پیگیری) برای هر سه گروه انجام گرفت. دادهها با استفاده از آزمون تحلیل واریانس چندگانه همراه با اندازهگیری مکرر در نرمافزار SPSS تجزیه و تحلیل گردید. یافتهها: شدت حملات سردرد در هر سه مرحله در گروههای درمان روانی اجتماعی و بازخورد زیستی تفاوت معنیداری با یکدیگر داشت (۰۱۰/۰> P). بین میانگین شدت مراحل و گروهها نیز تعامل معنیداری مشاهده شد (۰۱۰/۰> P). میانگین ناتوانی ناشی از سردرد در سه مرحله تفاوت معنیداری را نشان داد (۰۰۱/۰ = P) و تعامل بین نمرهها و گروهها نیز معنیدار بود (۰۰۱/۰ = P). شدت حملات سردرد و ناتوانی ناشی از سردرد بعد از درمان روانی اجتماعی کاهش چشمگیرتری نسبت به درمان بازخورد زیستی داشت و در مرحله پیگیری هم باقی مانده بود. نتیجهگیری: نتایج بیانگر اثربخشی درمانهای روانی اجتماعی و بازخورد زیستی در بهبود شدت حملات میگرن و کاهش ناتوانی ناشی از سردرد میباشد. درمان روانی اجتماعی برای کاهش شدت حملات میگرن و ناتوانی ناشی از سردرد بیماران مؤثرتر است.
مهناز اخوان تفتی، مائده آذری خیابانی، زهرا هاشمی،
دوره ۱۴، شماره ۳ - ( ۹-۱۳۹۵ )
چکیده
زمینه و هدف : یکی از پایهایترین ویژگیهای کودکان مبتلا به اختلالهای یادگیری، اختلال در کارکردهای شناختی است. پژوهش حاضر، به بررسی اثربخشی برنامه توانافزای شناختی بر بهبود کارکردهای اجرایی (حافظه کاری، توجه و درک مطلب) دانشآموزان با نارساییهای یادگیری پایه سوم تا پنجم ابتدایی پرداخت. مواد و روشها: طرح پژوهش حاضر نیمهآزمایشی با پیشآزمون، پسآزمون و گروه شاهد بود. جامعه پژوهشی در بردارنده تمامی دانشآموزان پسر پایههای سوم تا پنجم ناتوان یادگیری در سال تحصیلی ۹۴-۱۳۹۳ در مدارس عادی دولتی شهر تهران بود. ۲۰ تن از دانشآموزان (از هر مدرسه ۱۰ نفر) به صورت هدفمند انتخاب و با گمارش تصادفی در دو گروه شاهد و آزمایش جایگزین شدند. برای دانشآموزان گروه آزمایش طی ۱۰ جلسه برنامه تقویت شناختی اجرا شد و گروه شاهد به برنامههای معمول خود ادامه داد. برای سنجش عملکرد حافظه کاری گروه نمونه از آزمون N-Back و سنجش توجه از آزمون عملکرد پیوسته CPT (Continuous performance test) و سنجش درک مطلب از مقیاس هوش Wechsler کودکان (WCIS یا Wechsler comprehension subscale) استفاده شد. دادههای حاصل از این آزمونها با استفاده از روشهای آمار توصیفی و استباطی، تحلیل کوواریانس چند متغیره تجزیه و تحلیل شد. یافتهها: تأثیر برنامه توانافزای شناختی در بهبود حافظه کاری و درک مطلب (۰۵/۰ > P) و در افزایش توجه دانشآموزان مبتلا به ناتوانی یادگیری (۰۱/۰ > P) معنیدار بود. همچنین، این برنامه بر توجه بیش از سایر کارکردها مؤثر بود. نتیجهگیری: برنامه توانافزای شناختی موجب تغییر در کارکردهای شناختی آموزندگان شد و این خود میتواند زمینههای بهبود در شرایط یادگیری و آموزش آموزندگان را نیز به دنبال داشته باشد.
نیلوفر اسمعیلی، مهناز اخوان تفتی، علیرضا کیامنش،
دوره ۱۵، شماره ۲ - ( ۴-۱۳۹۶ )
چکیده
زمینه و هدف : پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی مداخله تابآور و ترکیب مثبتنگر و تابآور در کاهش اهمالکاری تحصیلی و تنیدگی تحصیلی و بهبود بهزیستی روانشناختی و راهبردهای مقابلهای مؤثر دانشآموزان دختر نوجوان انجام شد. مواد و روشها: این مطالعه از نوع نیمه آزمایشی همراه با مراحل پیشآزمون، پسآزمون و دوره پیگیری بود. ۶۰ دانشآموز ۱۴ تا ۱۶ ساله به روش خوشهای چند مرحلهای انتخاب شدند و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش و یک گروه شاهد قرار گرفتند. آموزشهای تابآور و ترکیب مثبتنگر و تابآور طی ۹ جلسه دو ساعته، به دو گروه آزمایش ارایه گردید. از پرسشنامههای اهمالکاری تحصیلی سواری، تنیدگی تحصیلی Ang و Huang، بهزیستی روانشناختی Ryff و راهبردهای مقابلهای Endler و Parker در مراحل پیشآزمون، پسآزمون و پیگیری استفاده شد. دادهها با استفاده از روش تحلیل واریانس با اندازهگیریهای مکرر مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. یافتهها: آموزشهای تابآور و ترکیب مثبتنگر و تابآور، باعث کاهش معنیدار اهمالکاری تحصیلی و تنیدگی تحصیلی و افزایش معنیدار بهزیستی روانشناختی و راهبردهای مقابلهای مؤثر گردید، با این تفاوت که برنامه آموزشی ترکیبی در ارتقای بهزیستی روانشناختی، راهبردهای مقابلهای مؤثر و کاهش تنیدگی تحصیلی موفقتر از برنامه آموزشی تابآور بود. همچنین، برنامه آموزشی تابآور در کاهش اهمالکاری تحصیلی تأثیر بهتری داشت. نتیجهگیری: برنامههای آموزشی که از تلفیق چند رویکرد و نظریه برای طراحی بستههای آموزشی بهره میگیرند، تأثیرات معنیدار بیشتری دارند. بنابراین، استفاده از نتایج پژوهش در طراحی برنامههای آموزشی پیشگیرانه و بهبود دستاوردهای آموزشی مؤثر باشد.
زهرا ترازی، ملوک خادمی اشکذری، مهناز اخوان تفتی،
دوره ۱۶، شماره ۲ - ( ۴-۱۳۹۷ )
چکیده
زمینه و هدف : ناتوانیهای یادگیری، یکی از مهمترین علل عملکرد ضعیف تحصیلی و اجتماعی دانشآموزان به شمار میرود. پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی مداخله بازآموزی اسنادی و تنظیم هیجانی بر کاهش فرسودگی تحصیلی و افزایش سازگاری اجتماعی دانشآموزان با ناتوانی یادگیری ابتدایی شهر تهران انجام شد. مواد و روشها: این مطالعه از نوع نیمهآزمایشی همراه با مراحل پیشآزمون، پسآزمون و دوره پیگیری بود. ۳۰ دانشآموز دارای ناتوانی یادگیری ۸ تا ۱۲ ساله، به روش تصادفی ساده از مرکز ناتوانی یادگیری شماره ۳ انتخاب شدند و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش و یک گروه شاهد قرار گرفتند. آموزشهای بازآموزی اسنادی و تنظیم هیجانی طی ۸ جلسه یک ساعته، به دو گروه آزمایش ارایه گردید، اما گروه شاهد هیچگونه مداخلهای دریافت نکرد. از پرسشنامههای فرسودگی تحصیلی Brosu و همکاران و سازگاری اجتماعی Sinha و Sing در مراحل پیشآزمون، پسآزمون و پیگیری استفاده شد. دادهها با استفاده از روش MANCOVA مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. یافتهها: آموزشهای بازآموزی اسنادی و تنظیم هیجانی، منجر به کاهش معنیدار فرسودگی تحصیلی و افزایش معنیدار سازگاری اجتماعی گردید، با این تفاوت که برنامه آموزشی بازآموزی اسنادی در کاهش فرسودگی تحصیلی موفقتر از برنامه آموزشی تنظیم هیجان بود؛ در حالی که در مورد ارتقای سازگاری اجتماعی، تفاوت معنیداری بین دو برنامه آموزشی بازآموزی اسنادی و تنظیم هیجانی مشاهده نشد. نتیجهگیری: برنامههای آموزشی که از رویکرد شناختی اجتماعی Bandura جهت طراحی بستههای آموزشی بهره میگیرند، تأثیرات معنیدار بیشتری دارند. بنابراین، استفاده از نتایج پژوهش در طراحی برنامههای آموزشی پیشگیرانه و بهبود دستاوردهای آموزشی مؤثر میباشد.
سعید مهنا، سیاوش طالع پسند، علی محمد رضایی، محمد علی محمدی فر،
دوره ۱۷، شماره ۱ - ( ۵-۱۳۹۸ )
چکیده
زمینه و هدف: بهزیستی جسمانی (Physical well-being) از ملاکهای اصلی کیفیت زندگی است و هیجانها (Emotions) از عوامل مهمی هستند که زمینه بهزیستی جسمانی را فراهم میکنند. ازاینرو، در مطالعه حاضر رابطه هیجانهای پیشرفت با بهزیستی جسمانی دانش آموزان و شناخت فرایندهای ارتباطی بین آنها مورد بررسی قرار گرفت. مواد و روشها: این پژوهش توصیفی از نوع همبستگی بود. جامعه آماری شامل تمامی دانش آموزان دوره اول متوسطه شهر تهران بود. شرکتکنندگان با روش نمونهگیری خوشهای تصادفی (۱۱۴۶ نفر) انتخاب شدند. پرسشنامه هیجانهای پیشرفت (Achievement Emotions Questionnaire یا AEQ)، مقیاس بهزیستی جسمانی (Physical well-being scale)، مقیاس خودارزیابی مثبت (Self-evaluation scale) و مقیاس احساسهای بدنی (Bodily sensation scale) برای گردآوری دادهها استفاده شد. دادهها با استفاده از شاخصهای آمار توصیفی (میانگین، انحراف معیار، چولگی و کشیدگی) و آمار استنباطی (همبستگی پیرسون و روش مدل یابی معادلات ساختاری) در نرمافزارهای SPSS و LISREL تحلیل شد. یافتهها: مدل بهزیستی جسمانی در نمونه پژوهش برازنده بود (۰۷۳/۰=RMSEA، ۷۸/۲=χ ۲ / df). مسیر هیجانهای پیشرفت و بهزیستی جسمانی مثبت و معنادار بود. اثر خودارزیابی مثبت بر بهزیستی جسمانی و اثر احساسهای بدنی بر بهزیستی جسمانی نیز مثبت و معنادار بود. همچنین، خودارزیابی مثبت و احساسهای بدنی در رابطه بین هیجانهای پیشرفت با بهزیستی جسمانی نقش میانجی داشتند. نتیجهگیری: هیجانهای پیشرفت نقش مهمی در تعیین بهزیستی جسمانی دانش آموزان دارا هستند. مسیرهای شناختی (خودارزیابی مثبت) و عاطفی (احساسهای بدنی) حمایت گر این رابطه هستند. شناخت و توجه به این متغیرها عاملی کلیدی در بهزیستی جسمانی دانش آموزان است.
مهناز علی اکبری دهکردی، زهره عزیزی،
دوره ۱۷، شماره ۱ - ( ۵-۱۳۹۸ )
چکیده
زمینه و هدف: کاهش هورمونهای جنسی در مردان با مشکلات جسمانی و روانشناختی مختلفی ازجمله افسردگی، کاهش فعالیت جسمانی، اختلال در حافظه و کارکردهای اجرایی همراه است. هدف مطالعه حاضر مقایسه سلامت روان (Mental health) مردان مبتلا به آندروپوز (Andropause) و مردان مسن بهنجار بهمنظور شناسایی ابعاد روانشناختی آندروپوز بود. مواد و روشها: طرح پژوهش حاضر از نوع علّی-مقایسهای بود. جامعه پژوهش شامل کلیه کارکنان مرد گروه سنی ۶۵-۴۵ سال دانشگاه علوم پزشکی شهر تهران بود. از میان جامعه مورد بررسی ۱۵۰ نفر بهصورت در دسترس بهعنوان نمونه پژوهش انتخاب شدند. پس از پر کردن پرسشنامه کمبود آندروژن در مردان مسن (Androgen Deficiency of Aging Men questionnaire یا ADAM) و سلامت عمومی (General Health Questionnaire یا GHQ) به دو گروه تشخیص بالینی آندروپوز و عادی تقسیم شدند. یافتهها: بهمنظور تشخیص بیوشیمیایی آندروپوز افراد دارای نشانگان کمبود آندروژن به آزمایشگاه مراجعه کردند و پسازآن سلامت روان بین سه گروه از مردان عادی، مردان دارای تشخیص بالینی و آزمایشگاهی آندروپوز مقایسه گردید. هر سه گروه در ابعاد علائم جسمانی، کارکرد اجتماعی، اضطراب و افسردگی با یکدیگر تفاوت معنادار داشتند. افراد دارای تشخیص آزمایشگاهی آندروپوز مشکلات بیشتری در ابعاد افسردگی و اضطراب گزارش کردند. نتیجهگیری : بر اساس نتایج پژوهش حاضر افرادی دارای تشخیص آزمایشگاهی آندروپوز مشکلات شدیدتری در زمینه افسردگی و اضطراب داشتند. نتایج پژوهش حاضر نشاندهنده ضرورت استفاده از برنامههای درمانی در خصوص افسردگی و اضطراب این گروه از افراد در کنار درمانهای هورمونی و سایر درمانهای پزشکی دیگر است.
سرور آرمان، محمدرضا محمدی، سید سلمان علوی، علی خالقی، مهناز قانعیان، سارا عطایی مقصود بیگی، مینا ادیبان زاده، آیدا توکل فر، شکوفه علیدادی شمسآبادی، سعید کرباسی عامل، محمد عسگری، الناز فرزام فر، مهرداد هوازاده،
دوره ۱۷، شماره ۱ - ( ۵-۱۳۹۸ )
چکیده
زمینه و هدف: اختلالهای روانپزشکی (Psychiatric disorders) در حال کسب رتبههای برتر در ایجاد بار ناشی از بیماریها هستند. بدون شک آگاهی از شیوع آنها در بین کودکان و نوجوانان میتواند به پیشگیری و کنترل این مشکلات و صرفهجویی در هزینهها کمک نماید. ازاینرو، هدف از مطالعه حاضر بررسی شیوع اختلالهای روانپزشکی در کودکان و نوجوانان استان اصفهان بود. مواد و روشها: بر اساس ماهیت پژوهش روش تحقیق از نوع بنیادی است. نمونه پژوهش شامل ۱۰۱۰ نفر از کودکان و نوجوانان استان اصفهان در سال ۱۳۹۶ بود که با استفاده از روش نمونهگیری خوشهای چندمرحلهای تصادفی انتخاب شدند. برای اجرای پژوهش روان شناسان بالینی آموزشدیده به خانههای کودکان و نوجوانان انتخابشده مراجعه و با استفاده از نسخه فارسی مصاحبه تشخیصی نیمه ساختاریافته اختلالهای خلقی و اسکیزوفرنیا برای کودکان و نوجوانان، تشخیص فعلی و طول عمر (Kiddie Schedule for Affective Disorders and Schizophrenia, Present and Lifetime version یا K-SADS-PL) نمودند. علاوه بر این، دادههای جمعیت شناختی (جنسیت، سن، تحصیلات، تحصیلات والدین و وضعیت اقتصادی) نیز جمعآوری گردید. پس از جمعآوری اطلاعات، دادهها از طریق نرمافزار SPSS نسخه ۲۲ و با استفاده از شاخصهای فراوانی و درصد فراوانی تحلیل شد. یافتهها: بر اساس یافتههای این پژوهش میزان شیوع اختلالهای روانپزشکی در کودکان و نوجوانان استان اصفهان ۸/۱۴ درصد بود. میزان شیوع این اختلالها در پسران بیشتر از دختران بود. همچنین در طیف سنی ۱۴-۱۰ سال بیش از سایر سنین بوده است. اختلالهای روانپزشکی در کودکان و نوجوانان ساکن در شهر نیز بیش از کودکان و نوجوانان ساکن در روستا بود. نتیجهگیری: با توجه به نتایج پژوهش حاضر میتوان گفت شیوع اختلالهای روانپزشکی در استان اصفهان در مقایسه با سایر پژوهشهای انجامگرفته در داخل و خارج از کشور در دامنه متوسط قرار دارد. باوجوداین لزوم سیاستگذاریهای سلامت روان در دوران کودکی و نوجوانی برای کاهش بار آسیب در آینده و ارائه راهکارهای برونرفت از این مسئله پیشنهاد میگردد.
زهره عزیزی، مهناز علی اکبری دهکردی، احمد علی پور،
دوره ۱۷، شماره ۲ - ( ۵-۱۳۹۸ )
چکیده
زمینه و هدف: اضطراب میتواند در یک بازه دهساله به بیماریهای قلبی منجر شود و بیماریهای قلبی بهنوبه خود به اضطراب؛ اضطراب مرگ. هدف پژوهش حاضر؛ تعیین تأثیر طرحواره درمانی گروهی بر کاهش اضطراب مرگ در بیماران قلبی- عروقی صورت بود. مواد و روشها: جامعه آماری دربردارنده کلیه بیماران مبتلابه بیماریهای قلبی-عروقی مراجعهکننده به مرکز قلب تهران بود. روش نمونهگیری از نوع در دسترس و طرح پژوهش از نوع نیمه آزمایشی با گروه آزمایش و کنترل همراه با پیشآزمون و پسآزمون بود. ابتدا از بین مراجعین، دادههای حاصل از مقیاس اضطراب مرگ تمپلر (Templer’s Death Anxiety Scale) از ۱۱۳ نفر اخذ و پس از بررسی اولیه، تعداد ۳۰ نفر (۱۸ زن و ۱۲ مرد) از افراد که بالاترین نمرات را در آزمون کسب کرده بودند در پژوهش دخالت دادهشده و بهطور تصادفی در دو گروه آزمایش و کنترل گماشته شدند. پیشازاین در نظر گرفته شد تا شرکتکنندگان به وضعیتهای عصبی مختلکننده هوشیاری اعم از ضربهمغزی و دمانس دچار نبوده باشند. سپس اعضای گروه آزمایش به مدت ۱۲ جلسه ۹۰ دقیقهای تحت درمان طرحواره درمانی گروهی قرار گرفتند و پسازآن دوباره ازلحاظ میزان اضطراب مرگ مورد ارزیابی قرار گرفتند. برای تجزیهوتحلیل دادهها از نرمافزار SPSS ۲۳ استفاده شد. یافتهها: نتایج حاکی از آن بود که پس از اجرای مداخله طرحواره درمانی گروهی از میزان اضطراب مرگ اعضای گروه آزمایش بهطور معناداری (۰۵/۰ p < و ۱۴۷/۴F= ) کاسته شده است؛ بنابراین فرضیه پژوهش مبنی بر اثربخشی طرحواره درمانی گروهی بر کاهش میزان اضطراب مرگ تائید میشود. نتیجهگیری: این یافته ممکن است به خلأ پژوهشی موجود در مورد اضطراب مرگ در بیماران قلبی-عروقی و همچنین کاربردهای بالینی در مواجهه با این پدیده کمککنند.
عارفه عرفان، سیما قزلباش، مهناز کاظمیان، احمدعلی نوربالا،
دوره ۱۷، شماره ۳ - ( ۷-۱۳۹۸ )
چکیده
زمینه و هدف: این پژوهش باهدف بررسی اثربخشی طرحواره درمانی هیجانی بر تکانشگری و علائم خلقی زنان مبتلابه اختلال دوقطبی نوع یک و دو اجرا شد.
مواد و روشها: پژوهش حاضر مطالعهای نیمه تجربی با طرح پیشآزمون، پسآزمون و پیگیری با گروه کنترل بود که بر روی ۳۰ بیمار مبتلابه اختلال دوقطبی مراجعهکننده به بیمارستان فارابی شهر اصفهان در سال ۱۳۹۵ انجام شد. نمونهها با استفاده از روش نمونهگیری در دسترس انتخاب و بهصورت تصادفی در دو گروه آزمایش و کنترل قرار داده شدند (هر گروه ۱۵ نفر). آزمودنیها در سه مرحله پیشآزمون، پسآزمون و سه ماه بعد به پرسشنامههای تکانشگری بارت، همیلتون و مقیاس مانیای یانگ پاسخ دادند. گروه آزمایش طی ۱۴ جلسه ۹۰ دقیقهای علاوه بر دارودرمانی، طرحواره درمانی هیجانی به شیوه گروهی را دریافت نمودند درحالیکه گروه کنترل هیچ درمان شناختی دریافت نکردند. دادهها با استفاده روشهای آمار توصیفی و تحلیل کوواریانس چند متغیره و با استفاده از نرمافزار آماری SPSS نسخه ۱۶ تجزیهوتحلیل شد.
یافتهها: نتایج نشان داد که طرحواره درمانی هیجانی بر ابعاد تکانشگری و علائم خلقی افسردگی و مانیا در بیماران مبتلا به اختلال دوقطبی تأثیر آماری معناداری داشت (۰۵/۰p≤) و این اثربخشی در پیگیری سه ماه بعد نیز همچنان پایداری خود را در گروه مداخله حفظ کرد.
نتیجهگیری: بهکارگیری طرحواره درمانی هیجانی در کنار دارودرمانی میتواند مداخلهای مؤثر برای درمان علائم خلقی و تکانشگری بیماران مبتلا به اختلال دوقطبی باشد.
مهناز احمدی، رضا باقریان سرارودی، سید محمدحسین موسوی،
دوره ۱۸، شماره ۴ - ( ۱۱-۱۳۹۹ )
چکیده
زمینه و هدف: مفهوم ذهنیسازی بهعنوان یک ظرفیت کاملاً انسانی به درک و فهم فرایندهای روانشناختی حالات ذهنی خود و دیگران اشاره دارد که در چهار بعد، زیربنای تعاملات روزمره فرد را تشکیل میدهد. امروزه این فرایند روانشناختی اساسی در همه اختلالات روانی عمده موردتوجه قرار گرفته است. در این مطالعه مروری، جمعبندی از مفهوم و ماهیت چندبعدی ذهنیسازی موردبررسی قرار گرفته است.
مواد و روشها: این مطالعۀ مروری در آذرماه ۱۳۹۹ با استفاده از واژههای Mentalization، Automatic mentalizing، Controlled mentalizing، Cognitive mentalizing، Affective mentalizing و کتابها و مقالات نمایه گذاری شده با این واژگان در پایگاههای اطلاعاتی Pubmed، (SID)Scientific Information Database، Google Scholar، Scopus انجام شد. مقالات مربوط به ذهنیسازی و چهار بعد مربوط به آن استفاده شدند.
یافتهها: پژوهشگران حوزۀ علوم اعصاب چهار مؤلفه یا ابعاد مختلف ظرفیت ذهنیسازی را شناسایی کردهاند که عبارتاند از: ۱-ذهنیسازی خودکار در مقابل ذهنیسازی کنترلشده ۲-ذهنیسازی خود در مقابل ذهنیسازی دیگران ۳-ذهنیسازی درونی در مقابل ذهنیسازی بیرونی ۴-ذهنیسازی شناختی در مقابل ذهنیسازی عاطفی که نشاندهنده فرایندهای مختلف شناختی اجتماعی است و انواع مختلف بیماریهای روانی را میتوان بهعنوان عدم تعادل در این ابعاد تبیین کرد.
نتیجهگیری: کاربست ذهنیسازی در حوزۀ تشخیص و درمان مبتنی بر آن از درمان چندین اختلال سلامت روانی مختلف مانند روانپریشی، افسردگی، اختلالات خوردن و همچنین اختلالات شخصیت خبر میدهد. این الگو برای کاربرد در طیف وسیعی از زمینهها و شرایط همچون فرزند پروری، زوجدرمانی و خانوادهدرمانی، هنر درمانی و خدماتی که برای کمک به برخی از افراد بسیار آسیبپذیر و زمینههای اجتماعی مانند مدارس و حتی زندانها گسترشیافته است.
خانم مهناز کیانی، دکتر غلامرضا منشئی، دکتر امیر قمرانی، ذکتر جواد راستی،
دوره ۱۹، شماره ۳ - ( ۷-۱۴۰۰ )
چکیده
زمینه و هدف: سوختگی یکی از مخربترین و دردناکترین آسیبهای پزشکی است. به دلیل فرایندهای دردناک درمان، مدت زمان سپری شده تعویض پانسمان و فرایندهای درمانی، برای این بیماران بسیار طولانی و طاقتفرسا ادراک میشود. اخیرا درمان های نوظهوری همچون واقعیت مجازی سه بعدی برای کاهش مدت زمان سپری شده ادراک درد مورد استفاده قرار گرفته اند. در این راستا، هدف پژوهش حاضر مقایسه اثربخشی دارو درمانی و واقعیت مجازی بر ادراک زمان سپری شده درد بیماران سوختگی مرکز امام موسی کاظم (ع) شهر اصفهان بود.
مواد و روشها: پژوهش حاضر نوع طرح نیمهآزمایشی همراه با پیش آزمون و پس آزمون با گروه کنترل بود. بدین منظور از جامعه آماری این پژوهش که کلیه بیماران واجد شرایط بستری در بخش سوختگی مرکز آموزشی درمانی امام موسی کاظم (ع) شهر اصفهان در سال ۱۳۹۷ را تشکیل میداد، ۷۵ نفر از بیماران بخش سوختگی مرکز آموزشی درمانی امام موسی کاظم به شیوه نمونهگیری از نوع در دسترس انتخاب شدند. سپس با درنظر گرفتن معیارهای ورود، تعداد ۴۵ بیمار وارد مطالعه شده و بهطور تصادفی در دو گروه آزمایش۱ (واقعیت درمانی مجازی)، آزمایشی۲ (دارو درمانی) و یک گروه کنترل (هر گروه ۱۵ نفر) گماشته شدند. آزمودنیها قبل و بعد از مداخلات به مقیاس درجه بندی تصویری درد (GRS) پاسخ دادند.
یافتهها: نتایج تحلیل واریانس نشان داد که هر دو درمان واقعیت مجازی و دارو درمانی بر اضطراب درد سوختگی بیماران مبتلا به سوختگی تأثیر معنی دار داشت و در مقایسه دو درمان، اثربخشی درمان واقعیت مجازی بیشتر از دارو درمانی بود و تفاوت گروههای دارو درمانی و درمان واقعیت مجازی معنی دار بود (۰۵/۰>p). همچنین هر دو درمان واقعیت مجازی و دارو درمانی بر ادراک زمان سپری شده درد در بیماران مبتلا به سوختگی تأثیر معنی دار داشت و در مقایسه دو درمان، میان اثربخشی درمان واقعیت مجازی و دارو درمانی تفاوت معناداری در کاهش شدت درد یافت نشد (۰۵/۰>p). همچنین اثرات هر دو درمان در طول زمان پایدار بود.
نتیجهگیری: برای کاهش آسیبهای ناشی از فرایند درمان در بیماران سوختگی، علاوه بر دارو درمانی، استفاده از فناوریهای نوظهوری همچون واقعیت مجازی مفید به نظر میرسد.
مژگان شکراللهی، سید اسماعیل هاشمی، مهناز مهرابی زاده هنرمند، یدالله زرگر، عبدالزهرا نعامی،
دوره ۱۹، شماره ۴ - ( ۱۱-۱۴۰۰ )
چکیده
زمینه و هدف: درد مزمن از رایجترین و پرهزینهترین مشکلات طبی است که زندگی بیماران را در تمامی ابعاد زیستی، اجتماعی، حرفهای و تحصیلی متأثر میسازد. پژوهش حاضر باهدف مقایسۀ اثربخشی درمان هیجان مدار و درمان شناختی تحلیلی بر حساسیت اضطرابی، فاجعهآمیز کردن درد، اجتناب تجربی و تنظیم شناختی هیجان در بیماران مبتلابه درد مزمن با ناگویی هیجانی انجام شد.
مواد و روشها: این پژوهش مطالعه تجربی با طرح پیشآزمون، پسآزمون و پیگیری، همراه با گروه کنترل بود. از بین بیماران مبتلابه درد مزمن در شهر اصفهان، با استفاده از روش نمونهگیری در دسترس و داوطلبانه و طی ۲ مرحله تعداد ۳۶ بیمار که نمرۀ بالایی در پرسشنامه ناگویی هیجانی کسب کرده بودند انتخاب و بهطور تصادفی به دو گروه آزمایش و یک گروه کنترل گمارده شدند (هر گروه ۱۲= n). اعضای گروه آزمایش اول درمان گروهی آنلاین هیجانمدار و اعضای گروه آزمایش دوم درمان گروهی آنلاین شناختی تحلیلی دریافت کردند. در این مدت گروه کنترل هیچ مداخلهای دریافت نکرد. ابزار مورداستفاده پژوهش پرسشنامه تنظیم هیجان گارنفسکی (۲۰۰۱)، مقیاس فاجعهآمیز کردن درد سالیوان (۱۹۹۵)، پرسشنامه حساسیت اضطرابی تیلور وکاکس (۱۹۹۸)، پرسشنامه پذیرش و عمل (۲۰۱۱) که در سه مرحلۀ پیشآزمون، پسآزمون و پیگیری تکمیل شد. دادههای بهدستآمده با روش آماری تحلیل واریانس با اندازهگیری مکرر مورد تجزیهوتحلیل قرار گرفت.
یافتهها: هر دو روش درمان در بهبود متغیرهای حساسیت اضطرابی، فاجعهآمیز کردن درد، اجتناب تجربی و تنظیم شناختی مثبت هیجان تأثیر معنیداری داشتهاند (۰۵/ ۰>p)، اما در تنظیم شناختی منفی هیجان، درمان شناختی تحلیلی اثر معنیداری نداشته است (۰۵/ ۰p>). درمان هیجان مدار، در بهبود متغیرهای فاجعهآمیز درد، اجتناب تجربی و تنظیم شناختی منفی هیجان مؤثرتر از درمان شناختی تحلیلی بوده است (۰۵/ ۰>p).
نتیجهگیری: با توجه به اثرگذاری درمان هیجان مدار و درمان شناختی تحلیلی در متغیرهای پژوهش میتوان از این دو روش درمان برای بهبود بیماران مبتلابه درد مزمن با ناگویی هیجانی سود جست.
مهناز نصیری، فرهاد ابیزاده،
دوره ۲۲، شماره ۱ - ( ۲-۱۴۰۳ )
چکیده
زمینه و هدف: اختلالات مصرف مواد یکی از علل اصلی عوارض و مرگومیر در سراسر جهان است. بااینحال اطلاعات کمی در مورد اثربخشی درمان برای بیماران مبتلابه هر دو بیماری وجود دارد. همچنین درمان دارویی استاندارد عمدتاً پیامدهای منفی را نشان داده است. این پژوهش باهدف تعیین اثر درمان شناختی رفتاری بر علائم اختلال نقص توجه و بیش فعالی در مردان مبتلابه اختلال مصرف مواد بود.
مواد و روشها: این پژوهش یک مطالعه نیمه آزمایشی با طرح تحقیق پیشآزمون پسآزمون با گروههای تجربی و گواه میباشد. جامعه آماری تحقیق را افراد مبتلابه اختلال مصرف مواد با نشانههای اختلال نقص توجه و بیش فعالی مراجعهکننده به کلینیکهای منطقه ۱۰ شهر تهران تشکیل دادند. روش نمونهگیری هدفمند بوده که بر اساس معیارهای ورود به تحقیق ۳۰ نفر انتخاب شدند. برای جمعآوری اطلاعات از فرم مشخصات بالینی فردی، مصاحبه بالینی ساختاریافته (SCID-V)، پرسشنامه مقیاس خود گزارشی اختلال نارسایی توجه و فزون کنشی بزرگسالان وکسلر و همکاران (ASRS)، استفاده شد. در این پژوهش تجزیهوتحلیل دادهها در دو بخش انجام گرفت، بخش اول اختصاص به یافتههای توصیفی داشت که در این بخش شاخصهایی نظیر میانگین، انحراف معیار، درصد و فراوانی استفاده شد. بخش دوم مربوط به یافتههای استنباطی بود که در این قسمت تحلیل کوواریانس تک متغیره در دادههای کمی استفاده شد در برنامه آماری SPSS نسخه ۲۶ استفاده شد.
یافتهها: یافتههای پژوهش نشان داد که پس از کنترل اثر پیشآزمون، تفاوت نمرههای پیشآزمون- پسآزمون دو گروه برای متغیرهای نقص توجه و فزون کنشی معنادار است و میانگین نمرههای گروه آزمایش در متغیر نقص توجه و فزون کنشی نیز بهطور معناداری کمتر از گروه کنترل است (۰۵/۰>P).
نتیجهگیری: نتایج پژوهش حاضر نشاندهنده اثربخشی درمان شناختی رفتاری بر نقص توجه و فزون کنشی مردان مبتلابه اختلال مصرف مواد میباشد.
سید محمد حسین موسوی، دکتر مهدی حسنی آزاد، مهناز احمدی، پگاه باقریان سرارودی، دکتر رضا باقریان سرارودی،
دوره ۲۲، شماره ۱ - ( ۲-۱۴۰۳ )
چکیده
زمینه و هدف: افسردگی وضعیتی است که با رنج شدید و آسیبهای عمده در سلامت عمومی، کیفیت زندگی و فعالیتهای اجتماعی و شغلی بیمار همراه است که در برخی موارد ممکن است منجر به خودکشی شود. افسردگی یکی از علل ناتوانی در جهان است که بارمراقبت و باراقتصادی بیشماری را به همراه داشته است. بنابراین در نظر گرفتن راههای جدید برای درک ناهمگونی فنوتیپهای بالینی در افسردگی ضرورت دارد. در سالهای اخیر مطالعات ایمنیشناسی عصبی ـ روانی در شناسایی نشانگرهای زیستی مرتبط با اختلالات خلقی منجر به یافتههایی در مورد دخالت سیستم ایمنی در علت شناسی و درمان افسردگی شده است.
مواد و روشها: این مقاله مروی، گزارشی باهدف مروری بر مطالعات ایمنیشناسی عصبی روانی در افسردگی ارائه میکند. با توجه به گستردگی تحقیقات علمی در این زمینه صرفاً از مقالات انگلیسی و فارسی با رویکرد ایمنیشناسی عصبی ـ روانی گزارش شده در سالهای ۲۰۱۵ تا ۲۰۲۴ و در پایگاههای اطلاعات داده PubMed, google scholar و Scopus استفاده شده است. کلمات کلیدی استفاده شده عبارت بودند از: Neuroinflammation، Inflammation، Depression وpsychoneuroimmunology.
یافتهها: این مقاله، مرور ادبیات پژوهشی در حوزه ایمنیشناسی عصبی روانی افسردگی را در سه سطح ۱-التهاب و افسردگی، ۲-مسیرهای ایمنیشناسی در افسردگی و ۳- مداخلات مبتنی بر ایمنیشناسی عصبی ـ روانی در افسردگی بررسی کرد.
نتیجهگیری: مطالعات ایمنیشناسی عصبی ـ روانی افسردگی یا مطالعه ارتباط متقابل بین سیستمهای عصبی، ایمنی و غدد درونریز بهطور گستردهای شکاف علمی و پژوهشی در خصوص رابطه بین افسردگی و سیستم ایمنی را برطرف میکند. به دلیل اثربخشی و مقرون به صرفه بودن نسبی مداخلات روانی اجتماعی برای درمان بیماریهای مزمن، مداخلات روانی اجتماعی ممکن است یک راهبردمناسب برای کاهش بار بیماری و بهبود سلامت انسان باشد.