logo

جستجو در مقالات منتشر شده


۷ نتیجه برای فخاری

منصور بیرامی، عباس بخشی پور رودسری، علی فخاری، زهرا خاکپور،
دوره ۹، شماره ۵ - ( ۱۱-۱۳۹۰ )
چکیده

زمینه و هدف: اختلالات خوردن و اختلال وسواس فکری – عملی همایندی بالایی با یکدیگر دارند. تکانشگری یک ویژگی مشترک بین این دو اختلال است. هدف این مطالعه مقایسه تکانشگری در بیماران مبتلا به اختلال وسواس فکری – عملی و اختلالات خوردن و افراد بهنجار است. مواد و روش ­ها: این مطالعه بر روی بیماران مبتلا به اختلال وسواس فکری- عملی و اختلالات خوردن که در     سال­های ۱۳۹۰-۱۳۸۹ در کلینیک بزرگمهر شهر تبریز تحت درمان قرار گرفتند، و با روش نمونه­گیری در دسترس انجام شده است. گروه بهنجار با گروه­های بالینی همتا شدند. برای جمع­آوری اطلاعات از آزمون تکانشگری Barratt استفاده شد. یافته­ها: جهت تحلیل داده­ها از روش تحلیل واریانس چندمتغیره (MANOVA) استفاده شد. نتایج نشان می­دهند که گروه­های بالینی در مقایسه با گروه­ بهنجار تکانشگری بیشتری نشان می­دهند، اما هیچ تفاوت معنی­داری بین گروه­های بالینی وجود ندارد. با توجه به زیرمقیاس­ها، نتایج نشان می­دهد که در تکانشگری توجهی و تکانشگری بی­برنامگی تفاوت معنی­داری بین بیماران مبتلا به وسواس و اختلالات خوردن با گروه بهنجار وجود دارد، اما هیچ تفاوت معنی­داری بین گروه­های بالینی دیده نمی­شود. در تکانشگری حرکتی هیچ تفاوت معنی­داری بین سه گروه دیده نمی­شود. نتیجه­ گیری: میزان بالای تکانشگری و مؤلفه­های آن بین بیماران قابل توجه است و می­تواند توجیه­کننده مشکلات این بیماران در بازداری رفتاری و به تأخیر انداختن نیازها باشد. واژه­ های کلیدی: وسواس فکری – عملی، اختلالات خوردن، تکانشگری.
علی فخاری، محمد رستمی، محمد علی نظری، زنده یاد میر تقی گروسی فرشی،
دوره ۱۰، شماره ۱ - ( ۱۱-۱۳۹۱ )
چکیده

زمینه و هدف : سیستم‌های فعال‌ساز (BAS) و بازدارنده رفتاری (BIS) به عنوان یک عاملی برای بررسی اثرات معنی‏دار شخصیت بر روی فعالیت قشر مغز بیان شده است. هدف از این پژوهش بررسی اثرات BAS و BIS بر روی ناقرینگی ناحیه پیشانی مغز در پاسخ به محرک‌های عاطفی بود. مواد و روش‌ها: در این مطالعه ۳۶ آزمودنی (۱۸ آزمودنی با حساسیت بالای BAS و ۱۸ آزمودنی با حساسیت بالای BIS، ۱۷ زن) شرکت کردند. همه آزمودنی‌ها با استفاده از تصاویر عاطفی IAPS در معرض سه مرحله آزمایشی یعنی القای خلق خنثی، شاد و غمگین قرار گرفتند و همزمان با آن امواج مغزی آن‌ها ثبت شد. در نهایت توان مطلق دامنه آلفا در نواحی پیشانی چپ و راست برای هر آزمودنی مورد محاسبه قرار گرفت. یافته‌ها: توان مطلق آلفا با استفاده از آزمون تحلیل واریانس با اندازه‏گیری‌های مکرر تحلیل شدند. نتایج به دست آمده در حالت القای خلق خنثی نشان داد که افراد با حساسیت بالای BAS افزایش فعالیت (کاهش توان آلفا) را در ناحیه پیشانی چپ نشان دادند؛ در حالی که افراد با حساسیت بالای BIS هیچ تفاوت معنی‌داری را نشان ندادند. همچنین افراد با حساسیت بالای BAS در شرایط القای خلق شاد افزایش فعالیت (کاهش آلفا) را در ناحیه پیشانی چپ و افراد BIS در شرایط القای خلق غمگین افزایش فعالیت (کاهش آلفا) را در ناحیه پیشانی راست نشان دادند. نتیجه‌گیری: نتایج به دست آمده با مدل روی‌آوری- ‌اجتناب و ناقرینگی قشری همخوان بوده، نقش ناحیه پیشانی را در ارتباط با خلق مثبت و منفی مورد تأیید قرار می‌دهد. واژه‌های کلیدی: القای‌خلق، ناقرینگی، ناحیه‌ پیشانی ‌مغز، سیستم‏های فعال‌ساز/ بازدارنده‌ رفتاری.
صمد فهیمی، مجید محمود علیلو، معصومه رحیم خانلی، علی فخاری، حمید پور شریفی،
دوره ۱۱، شماره ۴ - ( ۵-۱۳۹۲ )
چکیده

زمینه و هدف: مدل عدم تحمل بلاتکلیفی IU (Intolerance of uncertainty) در آغاز برای توضیح و تبیین نگرانی در زمینه‌ی اختلال اضطراب منتشر ایجاد و توسعه یافت. اگرچه پژوهش‌های اخیر عدم‌تحمل بلاتکلیفی را به عنوان عاملی فراتشخیصی تداوم بخش در میان اختلال‌های اضطرابی تعریف شده است. هدف این مطالعه مقایسه‌ی عدم‌ تحمل بلاتکلیفی در بیماران مبتلا به اختلال اضطراب منتشر (Generalized Anxiety GAD Disorder)، اختلال وسواسی اجباری OCD (Obsessive-Compulsive Disorder)، اختلال وحشت‌‌‌‌زدگی PD (Panic Disorder) و گروه شاهد بود. مواد و روش‌ها: مطالعه‌ی حاضر از توع مقطعی و پس‌رویدادی (روش علی مقایسه‌ای) بود. جامعه آماری پژوهش حاضر کلیه‌ی بیمارانی را تشکیل می‌داد که برای اولین بار به کلینیک تخصصی بزرگمهر تبریزدر سال ۸۹-۹۰ مراجعه کرده بودند. از بین این مراجعین ۳۰ بیمار مبتلا به GAD، ۳۰ بیمار OCD، ۳۰ بیمار PDو ۳۰ گروه شاهد به روش نمونه‌گیری در دسترس انتخاب شدند. گروه‌ها تا حد امکان از نظر متغیرهای جمعیت‌شناختی با یکدیگر همتا شدند. برای انتخاب و جمع‌آوری داده‌ها از مصاحبه‌ی بالینی ساختاریافته و مقیاس عدم تحمل بلاتکلیفی استفاده شد. داده‌های پژوهش با استفاده ازنرم‌افزارSPSS-۱۷ وشاخص‌های آمار توصیفی و تحلیل واریانس متغیره (MANOVA) مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. یافته‌‌‌ها: یافته‌های مطالعه‌ی حاضر نشان داد که افراد با اختلال‌های GAD، OCD و  PDدر مقایسه با گروه شاهد با توجه به ۸۹/۶ F= و سطح معنی‌داری ۰۰۰۱/۰ از عدم تحمل بلاتکلیفی بالاتری برخوردار بودند. اما افراد GAD، OCD، و  PDتفاوت معنی‌داری در عدم تحمل بلاتکلیفی نداشتند. همچنین نتایج نشان دهنده‌ی تفاوت بین گروه‌های اختلال (GAD،OCD  و PD) و گروه شاهد با توجه به ۱/۷F= و سطح معنی‌‌‌‌داری ۰۰۰۱/۰ و ۲۳/۵  F=و سطح معنی‌داری ۰۰۲/۰، در دو عامل پرسشنامه عدم تحمل بلاتکلیفی است. نتیجه‌گیری: عدم تحمل بلاتکلیفی تنها مختص به اختلال اضطراب منتشر نمی‌باشد و این سازه در اختلال‌های وسواسی اجباری و اختلال وحشت‌زدگی نیز دیده می‌شود و به نظر می‌رسد عامل شناختی عدم تحمل بلاتکلیفی نقش محوری در سبب‌شناسی این اختلال‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها بازی می‌کنند. کاربرد بالقوه‌ای این نتایج برای درمان اختلال‌های اضطرابی قابل بحث هستند واژه‌های کلیدی: عدم‌ تحمل بلاتکلیفی، اختلال اضطراب منتشر، اختلال وسواسی اجباری، اختلال وحشت‌زدگی
علی فخاری، محمد رستمی، تورج هاشمی، بهزاد وحید حاجی آقایی نیا،
دوره ۱۲، شماره ۲ - ( ۴-۱۳۹۳ )
چکیده

  چکیده   زمینه و هدف: هدف از این مطالعه بررسی عامل‌های خطرساز برای اقدام به خودکشی و مقایسه این عامل‌ها در افرادی می‌باشد که چنین سابقه‌ای ندارند.   مواد و روش‌ها : در یک طرح مورد- شاهدی، ۱۲۰ نفر از اقدام‌کنند‌گان به خودکشی مراجعه‌کننده به بیمارستان شهید مدنی شهرستان آذرشهر در سال ۱۳۹۰ با ۱۴۰ نفر از افراد گروه گواه که با روش نمونه‌گیری در دسترس انتخاب و از نظر جمعیت‌شناختی با یکدیگر همتا شده بودند، مقایسه شدند. داده‌ها به کمک پرسش‌نامه ابزار سنجش خانواده ( FAD یا Family Assessment Device ) ، سبک‌های مقابله‌ای ( Style Questionnaire ) و چک لیست رویدادهای استرس‌زای زندگی ( researcher-made stressor life events checklist ) گردآوری و با استفاده از آزمون t و رگرسیون لجستیک تحلیل شدند.   یافته‌ها: اقدام‌کنند‌گان به خودکشی در ویژگی‌هایی هم‌چون: ارتباط ( ۰۲/۰ p= )، حل مسأله (۰۰۱/۰ p= ) ، نقش‌ها (۰۰۱/۰ p= )، همراهی عاطفی (۰۱/۰ p= ) ، آمیزش عاطفی (۰۰۱/۰ p= )، عملکرد کلی خانواده (۰۰۱/۰ p= )، عملکرد ضعیفی داشتند، از سبک‌های هیجان‌مدار استفاده می‌کردند (۰۰۱/۰ p= ) و رویدادهای استرس‌زای بیشتری را در مقایسه با گروه گواه تجربه کرده‌اند (۰۰۱/۰ p= ) . ۶۶ درصد واریانس مربوط به اقدام به خودکشی توسط متغیرهای حل مسأله، عملکرد کلی خانواده، سبک مسأله مدار و رویدادهای استرس‌زای زندگی تبیین شد که از این میان رویدادهای استرس‌زای زندگی بیشترین سهم (۵۸ درصد) و عملکرد کلی خانواده کمترین سهم (۱ درصد) را داشتند.   نتیجه‌گیری: ویژگی‌های خانوادگی نامطلوب، سبک‌های حل مسأله غیر مؤثر و رویدادهای استرس‌زای زندگی می‌توانند منجر به افزایش مشکلات روان‌شناختی از جمله اقدام به خودکشی شوند.   واژه‌های کلیدی: ویژگی‌های خانوادگی، سبک‌های حل مسأله، رویدادهای استرس‌زای زندگی، اقدام به خودکشی  
سارا فخاریان مقدم، قاسم آهی، فاطمه محرری،
دوره ۲۰، شماره ۴ - ( ۱۲-۱۴۰۱ )
چکیده

زمینه و هدف: شناسایی عواملی که باعث کاهش تردید اولیه نسبت به تزریق واکسن و افزایش پذیرش واکسن در بین عموم می‌شود، می‌تواند به تلاش‌های مداوم برای واکسیناسیون علیه کووید-۱۹ کمک کند. این پژوهش با هدف بررسی رابطه ترس از کووید-۱۹ و تمایل به زدن واکسن با نقش میانجی رضایت (بی‌تفاوتی) و اثربخشی ادراک‌شده واکسن انجام شد.
مواد و روش‌ها: پژوهش حاضر توصیفی از نوع همبستگی بود و جامعه آماری آن را کلیه دانشجویان دانشگاه علوم پزشکی شهر مشهد (۱۱۴۲۰N=) در سال ۱۴۰۲-۱۴۰۱ تشکیل داد. تعداد اعضای نمونه در این پژوهش ۳۰۰ نفر در نظر گرفته شد که با روش نمونه‌گیری تصادفی خوشه‌ای انتخاب شدند. برای گردآوری داده‌ها مقیاس ترس از کووید-۱۹، مقیاس تمایل به زدن واکسن کووید-۱۹، خرده مقیاس رضایت مدل ۵C و مقیاس ارزیابی اثربخشی ادراک‌شده واکسن کووید-۱۹ بکار رفت. داده‌ها به کمک تحلیل معادلات ساختاری و استفاده از نرم‌افزار SPSS-۲۲ و Lisrel ۸,۸ تحلیل شد.
یافته‌ها: دامنه سنی آزمودنی‌ها بین ۱۸ تا ۳۰ سال با میانگین سن ۷۵/۲۱ و انحراف معیار سنی ۹۳/۱ بود. یافته‌های پژوهش نشان داد که بیشترین مقدار همبستگی بین ترس از کووید-۱۹ و اثربخشی ادراک‌شده واکسن وجود دارد. این همبستگی مثبت و معنی‌دار بود. به‌علاوه کمترین مقدار همبستگی بین ترس از کووید-۱۹ و تمایل به زدن واکسن شد. این همبستگی نیز مثبت و معنی‌دار بود. همچنین یافته‌های پژوهش نشان داد که رضایت و اثربخشی ادراک‌شده واکسن در رابطه بین ترس از کووید-۱۹ و تمایل به زدن واکسن نقش میانجی دارد.
نتیجه‌گیری: این یافته‌ها اهمیت درک نقش عوامل پیش‌بین درباره کووید-۱۹ و مکانیزم های میانجی روان‌شناختی پیشایند مبتنی بر مدل باور سلامت و مدل ۵C در مورد تمایل به زدن واکسن را برجسته می‌کند.. بر این اساس رضایت (بی‌تفاوتی) و اثربخشی ادراک‌شده واکسن به ‌عنوان عوامل روان‌شناختی میانجی ظاهر شدند که پذیرش واکسن را تحت تاثیر قرار می‌دهد.
لیلا سادات عزیزی ضیابری، سارا فخاریان مقدم، اکرم ثناگو،
دوره ۲۲، شماره ۲ - ( ۶-۱۴۰۳ )
چکیده

زمینه و هدف: ناباروری یک مسئله جهانی مرتبط با سلامت است که فشار روانی قابل‌توجهی را بر افراد درگیر در این مسئله وارد کرده و می‌تواند بر کیفیت زندگی آن‌ها تأثیر منفی بگذارد. ازاین‌رو پژوهش حاضر با هدف بررسی نقش میانجی شناخت‌های بیماری‌زا در رابطه بین استیگمای ناباروری و کیفیت زندگی باروری زنان نابارور انجام شد.
مواد و روش‌ها: این پژوهش توصیفی از نوع همبستگی بود. جامعه آماری این پژوهش شامل تمامی زنان مبتلا به ناباروری در سطح شهر مشهد بود که در بازه زمانی اردیبهشت تا تیرماه ۱۴۰۲ به کلینیک‌ها و مراکز تخصصی ناباروری مراجعه کرده بودند. نمونه موردبررسی شامل ۳۰۰ نفر از زنان نابارور بود که به روش نمونه‌گیری در دسترس انتخاب شدند. شرکت‌کنندگان مقیاس استیگمای ناباروری، پرسشنامه شناخت‌های بیماری‌زا و پرسشنامه کیفیت زندگی باروری را تکمیل کردند. از روش‌های همبستگی پیرسون و مدل یابی معادلات ساختاری برای تحلیل داده‌ها استفاده شد.
یافته‌ها: نتایج نشان داد که مدل مربوط به نقش میانجی شناخت‌های بیماری‌زا در رابطه بین استیگمای ناباروری و کیفیت زندگی باروری زنان نابارور از برازش خوبی برخوردار است. به‌علاوه مشخص شد که اثر مستقیم استیگمای ناباروری بر کیفیت زندگی باروری معنادار نیست (۰۵/۰<P). اثر مستقیم شناخت‌های بیماری‌زا (۰۱/۰>P) و اثر غیرمستقیم استیگمای ناباروری با میانجی‌گری شناخت‌های بیماری‌زا بر کیفیت زندگی باروری معنادار است (۰۱/۰>P).
نتیجه‌گیری: با توجه به نقش میانجی شناخت‌های بیماری‌زا در رابطه بین استیگمای ناباروری و کیفیت زندگی باروری زنان نابارور توجه به این متغیرها در حوزه آسیب‌شناسی روانی و تدوین مداخله‌های آموزشی و درمانی در مورد کیفیت زندگی باروری می‌تواند مفید باشد.

اشرف السادات گیتی قریشی، سارا فخاریان مقدم،
دوره ۲۲، شماره ۴ - ( ۱۰-۱۴۰۳ )
چکیده

 زمینه و هدف: مولتیپل اسکلروزیس (MS) می‌تواند به‌طور قابل‌توجهی بر کیفیت زندگی و فعالیت‌های روزمره زندگی مراقبان تاثیر بگذارد و نحوه کنار آمدن با موقعیت‌های استرس‌زا و چالش‌های آن برای مراقبان از طریق شخصیت مراقب تعیین می‌شود. بر این اساس این پژوهش با هدف بررسی نقش هیجانات مثبت پایین، تجارب مرتبط با اضطراب و درماندگی-ناامیدی مبتنی بر MMPI-۳ در تجربه رنج و فشار مراقبتی مراقبان بیماران مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس (MS) انجام شد.
مواد و روش‌ها: روش پژوهش بنیادی و توصیفی از نوع همبستگی بود. جامعۀ آماری پژوهش را کلیه مراقبان همراه بیماران مبتلا به MS در شهر مشهد که در بازه زمانی مهر تا آذرماه ۱۴۰۳ به کلینیک‌های تخصصی مغز و اعصاب و انجمن حمایت از بیماران MS مشهد مراجعه کرده بودند، تشکیل داد. تعداد ۳۸۴ نفر به روش نمونه‌گیری در دسترس انتخاب شدند. ابزار پژوهش شامل پرسشنامه شخصیتی چندوجهی مینه سوتا - نسخه سوم (MMPI-۳) و مقیاس فشار مراقبتی (CBS) و پرسشنامه ارزیابی رنج بیمار (SAQ) بود. برای تحلیل داده‌ها از تحلیل رگرسیون چندگانه استفاده شد.
یافته‌ها: نتایج پژوهش حاضر نشان داد که بیشترین همبستگی بین تجارب مرتبط با اضطراب و تجربه رنج و کمترین همبستگی بین تجارب مرتبط با اضطراب و درماندگی/ناامیدی مشاهده شد (۰۱/۰p>). همچنین درماندگی-ناامیدی و تجارب مرتبط با اضطراب ۲۳ درصد واریانس تجربه رنج (۲۳/۰ R=Square) را تبیین می‌کند. به‌علاوه مشخص شد که تجارب مرتبط با اضطراب، هیجانات مثبت پایین و درماندگی-ناامیدی ۴۱ درصد واریانس فشار مراقبتی (۴۱/۰ R=Square) را تبیین می‌کند
نتیجه‌گیری: بر این اساس و با توجه به ارتباط ابعاد شخصیتی با تجربه رنج و فشار مراقبتی پیشنهاد می‌شود به‌منظور کاهش و تعدیل درد و رنج مراقبان برنامه‌های آموزشی و درمانی به‌منظور ارتقا و بهبود توانمندی‌های شخصیتی مثبت و تعدیل ابعاد شخصیتی منفی از طریق سازمان‌های خدمات سلامت روان ازجمله مراکز مشاوره‌ای و درمانی در آموزش‌وپرورش، بیمارستان‌ها و دانشگاه‌ها طراحی و اجرا گردد.

صفحه ۱ از ۱