logo

جستجو در مقالات منتشر شده


۱۰ نتیجه برای طالبی

نعمت ستوده اصل، حمید طاهر نشاط دوست، مهرداد کلانتری، هوشنگ طالبی، حسینعلی مهرابی، علی رضا خسروی،
دوره ۹، شماره ۲ - ( ۴-۱۳۹۰ )
چکیده

زمینه و هدف : وابستگی به سیگار، به عنوان اولین عامل قابل پیش‌گیری مرگ و میر در دنیا شناخته می‌شود. با وجود تأثیر منفی مصرف سیگار در فشار خون بالا، توجه به درمان‌های روان‌شناختی بر کاهش وابستگی به نیکوتین در این بیماران، کمتر مورد توجه درمان‌گران قرار گرفته است. مواد و روش‌ها: مطالعه حاضر یک طرح نیمه تجربی از نوع پیش‌آزمون و پس‌آزمون همراه با گروه شاهد می‌باشد، که با هدف بررسی اثربخشی درمان شناختی– رفتاری، بر کاهش وابستگی به نیکوتین در بیماران مبتلا به فشار خون اساسی، در مرکز تحقیقات قلب و عروق دانشگاه علوم پزشکی اصفهان (۱۳۸۸)، انجام شد. آزمودنی‌ها بر اساس ملاک‌های سابقه فشار خون بالا، جنسیت مذکر، دامنه سنی ۴۵-۲۵ سال، وابستگی به نیکوتین، مصرف بیش از یک بسته سیگار در روز، به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش (۱۵ = N) و شاهد (۱۵ = N) وارد مطالعه شدند. کلیه بیماران قبل از شروع مداخله نسبت به تکمیل پرسش‌نامه مقاومت به نیکوتین فاگشتروم اقدام، سپس درمان شناختی– رفتاری، طی شش جلسه نود دقیقه‌ای بر روی گروه آزمایش اجرا گردید. مفروضه اساسی استفاده از درمان شناختی– رفتاری این بود که رفتار‌هایی مثل سیگار کشیدن، ناشی از اشتباهات در نحوه تفکر بیماران می‌باشد و مداخلات شناختی- رفتاری، احساسات، تفکر و رفتارهای مثبت‌تری در بیماران ایجاد می‌نماید. بعد از اعمال مداخلات درمانی، بیماران دوباره نسبت به تکمیل پرسش‌نامه تحقیق اقدام نمودند. داده‌های مطالعه در نرم‌افزار ۱۶ SPSS و با استفاده از آزمون تحلیل کوواریانس و آزمون ناپارامتری ۲ χ دو مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. یافته‌ها: درمان شناختی– رفتاری موجب کاهش مصرف سیگار آزمودنی‌های گروه آزمایش نسبت به گروه شاهد در مرحله پس‌آزمون شده است (۰۵/۰ > P). نتیجه‌گیری: این تحقیق، استفاده از درمان شناختی– رفتاری را به منظور کاهش میزان وابستگی به نیکوتین در بیماران مبتلا به فشار خون اساسی پیشنهاد می‌کند. واژه‌های کلیدی: درمان شناختی رفتاری، وابستگی به نیکوتین، آزمون فاگرشتروم، فشار خون اساسی.
محمد آهنگرکانی، علی زاده محمدی، محمود حیدری، مریم طالبی،
دوره ۱۲، شماره ۱ - ( ۱-۱۳۹۳ )
چکیده

چکیده:   زمینه و هدف : با توجه به نقش خانواده و ساختار آن در عملکرد اعضای آن در آینده و ثبات و سلامت روانی جامعه و با عنایت به تأثیرگذاری زمینه های فرهنگی – ارزشی و دینی جامعه در شکل‌گیری روابط و ساختار خانواده  پژوهش حاضر باهدف بررسی ارتباط بین ارزش‌های ازدواج و جهت‌گیری مذهبی با ساختار خانواده در افراد متأهل انجام شد.   مواد و روش‌ها: روش این پژوهش از نوع همبستگی بود. جامعه آماری این پژوهش ۴۷۲۴۹۵  نفر بودند که با استفاده از جدول مورگان ۴۰۳ نفر (۲۰۵زن، ۱۹۸مرد) ازافراد متأهل شهرستان بابل که به صورت تصادفی خوشه‌ای چند مرحله‌ای انتخاب گردیده شدند بود. جهت ارزیابی از ابزار ارزش‌های ازدواج دل‌خموش، مقیاس جهت‌گیری مذهبی آلپورت و مقیاس ساختار خانواده اولسون استفاده شد. یافته ها: برای تجزیه و تحلیل داده‌ها از روش آماری تحلیل رگرسیون گام به گام استفاده شد. .نتایج بررسی‌های آماری نشان داد که ارزش های سلسله مراتبی و خودمختاری عاطفی (۰۰۱/۰>P ) به‌صورت منفی و معنی‌دار و ارزش‌های برابرنگری و جمع‌گرایی (۰۰۱/۰> P  ) نیز به صورت مثبت و معنی‌دار بیشترین سهم ( ۱۳/۰=R ۲ ) را در پیش‌بینی انسجام خانواده داشت و هم‌چنین بین ارزش‌هایی برابرنگری (۰۰۱/۰> P  ) رابطه مثبت معنی‌دار و خودمختاری عقلانی و خودمختاری عاطفی (۰۰۱/۰> P  ) رابطه منفی معنی‌دار وجود داشت و از بین این ابعاد خودمختاری عقلانی و برابرنگری (۰۱/= P) بیشترین سهم ( ۰۹/۰=R ۲ ) را در انعطاف‌پذیری خانواده داشتند. در ارتباط بین جهت‌گیری مذهبی با ساختار خانواده، جهت‌گیری مذهبی درونی (۰۱/۰> P  ) پیش‌بینی‌کننده بیشتری (۱۰/۰=R ۲ ) با انسجام و انعطاف‌پذیری خانواده و جهت‌گیری مذهبی بیرونی بیشترین قدرت پیش‌بینی‌کنندگی (۰۲/۰=R ۲ ) را با انعطاف‌پذیری کم داشته است.   نتیجه گیری: بنابراین می‌توان گفت که مؤلفه‌های ارزش‌های ازدواج و جهت‌گیری مذهبی به عنوان دو سازه روان‌شناختی می‌توانند در تشکیل ساختار خانواده نقش داشته باشند. واژه‌های کلیدی: ارزش‌های ازدواج، جهت‌گیری مذهبی، ساختار خانواده و افراد متأهل    
لادن فتوت، وحید ابوطالبی، محمدتقی صادقی، رضا باقریان سرارودی،
دوره ۱۳، شماره ۳ - ( ۹-۱۳۹۴ )
چکیده

چکیده   زمینه و هدف: تشخیص صحیح بیماری اختلال دوقطبی به مهارت و تجربه بالای روان‌پزشک نیاز دارد و در بسیاری موارد شباهت‌های موجود در علائم منجر به تشخیص نادرست و حادتر شدن بیماری می شود. هدف این پژوهش استفاده از سیگنال‌های مغزی در زمینه تشخیص مؤثر این بیماری است. مواد و روش  ها: مطالعه بر روی ۱۲ فرد سالم و ۱۲ فرد مبتلا به اختلال دوقطبی انجام شده است و سیگنال‌های الکتریکی مغز بر اساس استاندارد ۲۰-۱۰ و به صورت ۱۶ کاناله ثبت شده است. با توجه به نتایج به‌دست‌آمده توسط سایر گروه‌های تحقیقاتی، این مطالعه بر روی سیگنال‌های الکتریکی کانال‌های F ۳ ، F ۴ ، P ۳ ، P ۴ ، T ۳ ، T ۴ ، O ۱ و O ۲ انجام شده است. دسته ویژگی‌های انرژی کل سیگنال و انرژی باندهای فرکانسی، فرکانس مرکزی، فرکانس ماکزیمم، ضرایب (AR یا Autoregressive) و توصیف‌های جورث از سیگنال‌های دریافتی استخراج شده و بر اساس این ویژگی‌ها افراد سالم و بیمار از طریق شبکه‌های عصبی پس انتشار و شعاع‌ مبنا تفکیک شده‌اند. یافته‌ها : در بررسی دقیق ویژگی‌های استخراج شده می‌توان مشاهده نمود که ویژگی‌هایی چون فرکانس ماکزیمم، توان باند theta، تحرک و ضرایب AR مختلف می‌تواند مرجع مناسبی برای جداسازی گروه سالم از بیمار باشد.  نتیجه‌گیری : در فرایند تشخیص خودکار، طبقه‌بندی‌کننده شعاع‌مبنا ۳/۸۷% و طبقه‌بندی‌کننده پس‌انتشار ۷/۹۴% قدرت تفکیک صحیح را دارا می‌باشند و براساس این نتایج می‌توانیم با صحت قابل قبولی افراد مبتلا به اختلال دوقطبی را از افراد سالم تشخیص دهیم.   واژه‌های کلیدی: اختلال دوقطبی (Bipolar Disorder)، سیگنال الکتریکی مغز (EEG)، توان باندهای فرکانسی، شبکه‌های عصبی (Neural Network)     
الهام شکرانه، حمیدطاهر نشاط دوست، محمدرضا عابدی، هوشنگ طالبی،
دوره ۱۴، شماره ۳ - ( ۹-۱۳۹۵ )
چکیده

زمینه و هدف : در راستای ارتقای سطح سلامت جسمی- روانی کودکان مبتلا به چاقی و جستجوی فنون مداخله‌ای جدید و مناسب در حیطه روان درمانی این گروه از کودکان، پژوهش مذکور با هدف بررسی تأثیر سایکودرام بر شاخص توده بدنی، عزت نفس و تنظیم شناختی هیجان کودکان دختر مبتلا به چاقی انجام شد. مواد و روش‌ها: پژوهش حاضر به روش نیمه‌تجربی همراه با دو گروه آزمایش و شاهد با اجرای پیش‌آزمون، پس‌آزمون و پیگیری ۳ ماهه انجام شد. نمونه شامل ۲۴ دانش‌آموز دختر ۱۲-۱۰ سال مبتلا به چاقی یا اضافه وزن با شاخص توده بدنی بالاتر از ۲۵ در سال تحصیلی ۱۳۹۴ بود که به روش تصادفی- خوشه‌ای از میان یکی از مدارس در ناحیه ۱ شهر اصفهان انتخاب شد. مادران هر دو گروه، طی ۴ جلسه در خصوص اصول تغذیه سالم آموزش دریافت کردند. مداخله درمانی سایکودرام طی ۶ جلسه ۲ ساعته به شیوه گروهی تنها در گروه آزمایش اعمال شد. ابزار پژوهش، اندازه شاخص توده بدنی، مقیاس عزت نفس Rosenberg و پرسش‌نامه راهبردهای تنظیم شناختی- هیجان بود. از روش تحلیل واریانس دو طرفه با یک عامل اندازه‌گیری مکرر برای تحلیل داده‌ها استفاده شد. یافته‌ها: مداخله درمانی سایکودرام بر شاخص توده بدنی و عزت نفس اثر معنی‌دار داشت (۰۱/۰ ≥ P)، اما بر متغیر تنظیم شناختی- هیجان اثر معنی‌دار نشان نداد (۰۵/۰ ≤ P). نتیجه‌گیری: از مداخله درمانی سایکودرام جهت کاهش وزن و افزایش عزت نفس کودکان چاق می‌توان استفاده نمود.
مهدیه یوسف‌زاده، حمید طاهر نشاط‌دوست، هوشنگ طالبی،
دوره ۱۵، شماره ۱ - ( ۱-۱۳۹۶ )
چکیده

زمینه و هدف : افسردگی از رایج‌ترین اختلالات همراه با دردهای مزمنی همچون کمردرد است که باعث محدودیت‌هایی در اثربخشی درمان‌های شناختی- رفتاری در این افراد می‌شود. وجود مشکلات و محدودیت‌های مشابه در برنامه‌های شناختی- رفتاری به منظور درمان افسردگی، باعث گرایش جدید محققان به استفاده از طرحواره درمانی (Schema therapy یا ST) در درمان افسردگی شده است. تحقیق حاضر با هدف مقایسه اثربخشی درمان شناختی- رفتاری (Cognitive-behavioral therapy یا CBT) و ST درکاهش افسردگی در بیماران ایرانی واجد تشخیص کمردرد مزمن صورت گرفت. مواد و روش‌ها: این پژوهش از نوع کارآزمایی بالینی بود که به صورت طرح شبه‌ تجربی با پیش‌آزمون- پس‌آزمون و پیگیری همراه با گروه شاهد انجام شد. ۳۵ بیمار مبتلا به کمردرد مزمن که برای درمان کمردرد خود به کلینیک فوق تخصصی درد یا درمانگاه جراحی مغز و اعصاب بیمارستان‌های اختر و امام حسین (ع) شهر تهران مراجعه کرده بودند، با روش نمونه‌گیری مبتنی بر هدف انتخاب شدند. کلیه بیماران پرسش‌نامه‌های درد مزمن، مؤلفه افسردگی از پرسش‌نامه ۲۱ سؤالی افسردگی، اضطراب، استرس (Depression anxiety stress scale یا ۲۱-DASS) را در مرحله پیش‌آزمون، پس‌آزمون و پیگیری دو ماهه تکمیل کردند. همچنین، گروه تحت ST علاوه بر پرسش‌نامه‌های ذکر شده، نسخه کوتاه پرسش‌نامه طرحواره Young-۹۰ سؤالی (Young schema questionnaire-Short form یا YSQ-SF) را نیز تکمیل نمودند. برای بررسی تأثیر دو شیوه درمانی بر کاهش افسردگی بیماران مبتلا به کمردرد مزمن، از مدل رگرسیون با اثر تصادفی در نرم‌افزار SPSS استفاده شد. یافته‌ها: روش‌های CBT (۰۰۵/۰ > P) و ST (۰۳۳/۰ > P) تأثیر معنی‌داری بر کاهش افسردگی بیماران مبتلا به کمردرد مزمن در مرحله پیگیری داشت، اما در این مرحله بین دو روش اختلاف معنی‌داری از نظر کاهش بر نمرات افسردگی مشاهده نشد (۵۱۹/۰ > P). نتیجه‌گیری: هر دو روش CBT و ST در بهبود علایم افسردگی مبتلایان به کمردرد مزمن مؤثر است و می‌تواند به عنوان روش درمانی مناسبی در مبتلایان به درد مزمن افسرده مورد استفاده قرار گیرد.
الهام شکرانه، حمید طاهر نشاط‌دوست، محمد رضا عابدی، هوشنگ طالبی،
دوره ۱۵، شماره ۳ - ( ۷-۱۳۹۶ )
چکیده

زمینه و هدف : ابتلا به چاقی در کودکی به عنوان یک معضل بهداشتی جهانی و رو به رشد، زمینه بروز بسیاری از بیماری‌های مزمن در بزرگسالی را فراهم می‌نماید و با مشکلات روان شناختی- اجتماعی متعددی مانند کاهش اعتماد به نفس و انزوای اجتماعی همراه است. بنابراین، در راستای ارتقای سطح سلامت جسمی- روانی کودکان مبتلا به چاقی و جستجوی فنون مداخله‌ای جدید و مناسب، پژوهش حاضر با هدف بررسی تأثیر مصاحبه انگیزشی بر شاخص توده بدنی (Body mass index یا BMI) و عزت نفس کودکان دختر مبتلا به چاقی انجام شد. مواد و روش‌ها: این مطالعه به روش نیمه تجربی همراه با دو گروه آزمایش و شاهد و مراحل پیش‌آزمون، پس‌آزمون و پیگیری سه ماهه صورت گرفت. نمونه مورد بررسی شامل ۲۴ دانش‌آموز دختر ۱۰ تا ۱۲ ساله مبتلا به چاقی یا اضافه وزن (BMI بیشتر از ۲۵ کیلوگرم بر مترمربع) در سال تحصیلی ۱۳۹۴ بود که به روش خوشه‌ای- تصادفی از میان یکی از مدارس دخترانه ناحیه ۱ شهر اصفهان انتخاب شدند. مادران هر دو گروه طی ۴ جلسه در خصوص اصول تغذیه سالم آموزش دریافت کردند. مداخله درمانی مصاحبه انگیزشی به صورت ۶ جلسه دو ساعته و به شیوه گروهی تنها بر روی گروه آزمایش اعمال گردید. داده‌ها به وسیله مقیاس عزت نفس Rosenberg (Rosenberg self-esteem scale یا RSES) و فرمول تعیین BMI جمع‌آوری شد و سپس با استفاده از روش تحلیل واریانس دو طرفه با یک عامل اندازه‌گیری مکرر، مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. یافته‌ها: مداخله درمانی مصاحبه انگیزشی، تأثیر معنی‌داری بر BMI و عزت نفس داشت (۰۵/۰ ≥ P). نتیجه‌گیری: از مداخله درمانی مصاحبه انگیزشی می‌توان جهت کاهش وزن و افزایش عزت نفس کودکان چاق استفاده نمود.
لیلی نداف نیا، امرالله ابراهیمی، حمیدطاهر نشاط دوست، هوشنگ طالبی،
دوره ۱۷، شماره ۲ - ( ۵-۱۳۹۸ )
چکیده

زمینه و هدف: سندرم روده تحریک­پذیر (Irritable bowel syndrome -IBS) نوعی اختلال عملکردی گوارشی است که با درد مزمن شکم و تغییرات اجابت مزاج مشخص می‌شود که به‌نوعی با عوامل روان‌شناختی مرتبط است. هدف این مطالعه در فاز اول (کیفی) تهیه و تدوین یک طرح درمانگری اختصاصی مبتنی بر درمان شناختی رفتاری برای IBS و نیز تهیه و تدوین یک بسته درمانی مبتنی بر معنویت و فرهنگ و در فاز دوم تعیین و مقایسه اثربخشی این دو بسته درمان برشدت علائم بیماری، کیفیت زندگی مرتبط با سلامت بیماران IBS بود. مقاله حاضر نتایج فاز دوم (کارآزمایی بالینی) است.

مواد و روش‌ها: بر اساس ملاک­های تشخیصی ROME-III ۲۳ بیمار (زن) مبتلابه IBS وارد مطالعه شدند و به‌صورت تصادفی در دو گروه قرار گرفتند. یک گروه طی ۱۲ جلسه تحت روان‌درمانی شناختی- رفتاری مختص IBS و گروه دیگر روان‌درمانی شناختی مبتنی بر معنویت قرار گرفتند. مقیاس سیستم غربالگری شدت علائم (IBS-SSS) و پرسشنامه کیفیت زندگی بیماران سندرم روده تحریک‌پذیر (IBS-QOL) در پیش از مداخله، هفته ۴، ۱۲ و ۲۴ تکمیل شد. داده­ها با استفاده از آزمون آماری تحلیل واریانس چند متغیری با اندازه­گیری مکرر و با استفاده از نرم‌افزار SPSS-۲۰ تحلیل شدند.

یافته‌ها: نتایج نشان داد که هم درمان شناختی- رفتاری و هم درمان مبتنی بر معنویت بر کاهش شدت علائم روده­ای و بهبود کیفیت زندگی بیماران تأثیر معناداری داشته و پایداری این اثر تا مرحله پیگیری نیز ادامه داشته است.

نتیجه‌گیری: نتایج نشان می­دهد درمان شناختی- رفتاری مختص IBS و نیز بسته درمان مبتنی بر معنویت و فرهنگ که در مرحله کیفی این پژوهش طراحی شد هردو مؤثر هستند؛ لذا استفاده از هر یک از این درمان­ها با توجه به شرایط و پذیرش بیمار به‌عنوان درمان­ همراه توصیه می­شود.


اکبر اعتباریان، زهرا جلالی، بدری شاه طالبی، رضا ابراهیم زاد،
دوره ۲۱، شماره ۲ - ( ۴-۱۴۰۲ )
چکیده

زمینه و هدف: زندگی روزمره علاوه بر این‌که بستر اعمال قدرت در جامعه محسوب می‌شود پتانسیل‌هایی نیز برای عملِ رهایی‌بخش و خلاقیت و استقلال سوژه فراهم می‌کند. خانواده به‌عنوان یکی از مهم‌ترین عرصه‌های زندگی روزمره است که زنان در آن نقش‌آفرین اصلی شمرده می­شوند. با توجه به این‌که این حوزه نیز خالی از مناسبات قدرت نیست مانند بقیه‌ی عرصه‌های اعمال استراتژی‌های قدرت مقاومت‌هایی را نیز در خود جای می‌دهد. پژوهش حاضر به واکاوی مقاومت­های نرم زنان در مقابل ساختار مرد سالارانه می‌پردازد. در این مقاله تلاش شد زندگی زنان در متن جامعه مردسالارانه مورد بررسی قرار گرفته و برخی عوامل پراهمیت در تثبیت یا تغییر وضعیت آنان خصوصاً در خانواده  واکاوی شود.
مواد و روش‌ها: روش پژوهش حاضر از نوع توصیفی-تحلیلی بوده است. جامعه آماری در بخش کیفی خبرگان و صاحب نظران علمی و اجرایی، در رشته های جامعه شناسی و علوم سیاسی که در بحث توسعه، توسعه سیاسی و همچنین در بحث توانمند سازی زنان در حوزه های مختلف توسعه، صاحب تالیفات هستند ( با تاکید بر اینکه از خبرگان زن حتما استفاده گردد) و از روش نمونه گیری هدفمند در بخش کیفی استفاده شد.
یافته‌ها: نتایج پژوهش نشان داد که جامعه پذیری جنسیتی با فراوانی ۳۷۷  بیشترین تاثیر را بر واکاوی مقاومت­های نرم زنان در مقابل ساختار مرد سالارانه و مولفه تقدس بخشی به مفهوم زن با فراوانی ۶۹  دارای کمترین تاثیر می باشد. از بین زیر مؤلفه ها، بیشترین زیر مؤلفه عدم توان کشور در استفاده از پتانسیل زنان با تعداد  ۵۷ بیشترین تاثیر را بر افزایش مقاومت‌های نرم زنان در مقابل ساختار مرد سالارانه دارد.
نتیجه‌گیری: یافته­های پژوهش، حاکی از این است که جامعه پذیری جنسیتی در ایجاد و  ادامه­ی آسیب­های وارده بر زنان در جامعه نقش قابل توجهی دارند و میتواند مسیر صحیح را با چالش­های اساسی مواجه کند. نتایج این مطالعه می­تواند در شناسایی و کاهش آسیب­های ناشی از واکاوی مقاومت­های نرم زنان در مقابل ساختار مرد سالارانه مؤثر واقع شود.

تازه‌های تحقیق
اکبر اعتباریان: Google Scholar, Pubmed

غلامرضا طالبی، حسن رضایی جمالویی، رضا باقریان سرارودی، حمیدرضا عریضی،
دوره ۲۱، شماره ۲ - ( ۴-۱۴۰۲ )
چکیده

زمینه و هدف: سرطان، یک بیماری­ مزمن است که و علیرغم پیشرفت­های پزشکی، توسعه درمان­ها، این بیماری همچنان از لحاظ احساس درماندگی و ترس عمیقی که در فرد ایجاد می­کند، بی­مانند است و تأثیرات روان‌شناختی و جسمانی بر ابعاد بسیاری از زندگی آنها همچون کیفیت زندگی و احساس عاملیت اختلال ایجاد کند. در این پژوهش هدف اثربخشی طرحواره درمانی هیجانی بر کیفیت زندگی و احساس عاملیت بیماران مبتلا به سرطان پستان بود.
مواد و روش‌ها: روش تحقیق از نوع کارآزمایی بالینی تصادفی با طرح پیش‌آزمون- پس‌آزمون با گروه گواه می­باشد. جامعه آماری شامل کلیه بیماران دارای تشخیص سرطان پستان، در مراکز درمانی سرطان دولتی واقع در اصفهان بود. نمونه شامل ۳۶ نفر از بیماران با سرطان پستان بیمارستان سیدالشهداء (ع) اصفهان و مرکز پیشگیری و کنترل سرطان آلاء که از طریق نمونه‌گیری در دسترس انتخاب و به‌صورت تصادفی به دو گروه آزمایش (۱۸ نفر) و گواه (۱۸ نفر) تقسیم شدند. گروه آزمایش تحت درمان طرحواره هیجانی لیهی (۲۰۱۲) در ۹ جلسه ۶۰ دقیقه­ای قرار گرفت. داده­ها در این پژوهش، توسط پرسشنامه کیفیت زندگی آرنسون (۱۹۸۷) و پرسشنامه احساس عاملیت پالیتو و همکاران (۲۰۱۳) در سه مرحله پیش‌آزمون، پس‌آزمون و پیگیری گردآوری شد و با استفاده از تحلیل واریانس با اندازه‌گیری مکرر در نرم‌افزار SPSS-۲۳ انجام شد.
یافته‌ها: نتایج حاصل از تحلیل نشان داد که طرحواره درمانی هیجانی، کیفیت زندگی و احساس عاملیت گروه آزمایش را در سطح معناداری بهبود بخشید (۰۱/۰>P).
نتیجه‌گیری: نتایج پژوهش حاضر نشان داد که اثربخشی طرحواره درمانی هیجانی بر افزایش کیفیت زندگی و احساس عاملیت در مطالعه حاضر تائید شد. پیشنهاد می­شود از این نوع درمان برای یاری به بیماران با سرطان پستان استفاده شود.

تازه‌های تحقیق

غلامرضا طالبی: Google Scholar, Pubmed
غلامرضا طالبی، حسن رضایی جمالویی، رضا باقریان سرارودی، حمیدرضا عریضی،
دوره ۲۱، شماره ۳ - ( ۷-۱۴۰۲ )
چکیده

زمینه و هدف: سرطان پستان شایع‌ترین بدخیمی در زنان می‌باشد و علیرغم پیشرفت­های پزشکی و توسعه درمان ها، این بیماری همچنان تأثیرات روانشناختی و جسمانی بر ابعاد زندگی بسیاری از افراد مبتلا همچون نگرش به مرگ و تحمل پریشانی ایجاد کند که باید مورد توجه قرار گیرد. بنابراین در این پژوهش هدف اثربخشی طرحواره درمانی هیجانی بر نگرش به مرگ و تحمل پریشانی بیماران مبتلا به سرطان پستان بود.
مواد و روش‌ها: روش تحقیق از نوع نیمه تجربی با طرح پیش آزمون- پس آزمون و پیگیری با گروه گواه می­باشد. جامعه آماری شامل کلیه بیماران دارای تشخیص سرطان پستان، در مراکز درمانی سرطان دولتی واقع در اصفهان بود. نمونه شامل ۳۶ نفر از بیماران با سرطان پستان بیمارستان سیدالشهداء (ع) اصفهان و مرکز پیشگیری و کنترل سرطان آلاء که از طریق نمونه گیری هدفمند انتخاب و به صورت تصادفی به دو گروه آزمایش (۱۸ نفر)و گواه (۱۸ نفر) تقسیم شدند. گروه آزمایش تحت درمان طرحواره هیجانی قرار گرفت. داده­ها در این پژوهش، توسط پرسشنامه نیمرخ نگرش به مرگ نسخه تجدید نظر شده (وونگ، رکر و گسر، ۱۹۹۴) و  مقیاس تحمل پریشانی (سیمونز و گاهر،۲۰۰۵)، در سه مرحله  پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری گردآوری شد و با استفاده از آزمون­های متناسب آماری و نرم افزار SPSS-۲۶ انجام شد.
یافته‌ها: نتایج حاصل از تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر نشان داد که طرحواره درمانی هیجانی، نگرش به مرگ و تحمل پریشانی گروه آزمایش را در سطح معناداری بهبود بخشید (۰۵/۰>P).
نتیجه‌گیری: نتایج پژوهش حاضر نشان داد که اثربخشی طرحواره درمانی هیجانی می­تواند تاثیر بسزایی بر ویژگی­های روانشناختی بیماران با سرطان پستان از جمله نگرش به مرگ و تحمل پریشانی می­گذارد که پیشنهاد می­شود از این نوع درمان برای یاری به بیماران با سرطان پستان استفاده شود.
 

صفحه ۱ از ۱