علی اکبر حدادی کوهسار، با قر غباری بناب، دوره ۱۰، شماره ۶ - ( ۱۰-۱۳۹۱ )
چکیده
زمینه و هدف : مفهوم خدا که از طریق فرهنگ زبانی و کلامی به انسانها انتقال مییابد و برداشت انسانها را در مورد خدا مشخص میکند، با سلامت روانی افراد ارتباط تنگاتنگی دارد. هدف از پژوهش حاضر، پیشبینی نشانههای مرضی بر اساس مفهوم خدا در دانشجویان دختر و پسر علوم پزشکی بود. مواد و روشها: این پژوهش از نوع همبستگی است. بدین منظور تعداد ۲۸۹ نفر از دانشجویان دانشگاه علوم پزشکی تهران با استفاده از روش نمونهگیری سهمی انتخاب شدند. فهرست نشانههای مرضی و مقیاس مفهوم خدا بر روی دانشجویان اجرا شد. دادهها با استفاده از شاخصهای آماری همبستگی و رگرسیون چند متغیره تجزیه و تحلیل شد. یافتهها: تحلیل دادهها با استفاده از رگرسیون چندگانه نشان داد که نشانههای مرضی دانشجویان را میتوان از روی مفهوم خدا پیشبینی کرد. همچنین دانشجویان دختر و پسر که مفهوم مثبتی از خدا داشتند، نشانههای مرضی کمتری (۰۱/۰ P <) و دانشجویان دختر و پسر که مفهوم منفی از خدا داشتند، نشانههای مرضی بیشتری (۰۱/۰ P <) داشتند. نتیجهگیری: نتیجه پژوهش نشان دادکه نشانههای مرضی و ناراحتیهای افراد از کیفیت مفهوم خدا قابل پیشبینی است و سلامت روان، ارتباط تنگاتنگی با چگونگی مفهوم خدا دارد. تلویحات نظری و کاربردهای عملی یافتهها در اصل مقاله گزارش شده است. واژههای کلیدی : مفهوم خدا، نشانههای مرضی، دانشجویان علوم پزشکی
مریم حدادی، اصغر آقایی، دوره ۱۵، شماره ۳ - ( ۷-۱۳۹۶ )
چکیده
زمینه و هدف : همانگونه که والدین بر افراد خانواده تأثیر میگذارند، فرزندان نیز با ویژگیهای شخصیتی، رشدی و رفتاری خود، تأثیراتی را بر رفتار والدین دارند. اختلالات رفتاری یکی از فرزندان از جمله بیشفعالی- نقص توجه (Attention deficit hyperactivity disorder یا ADHD) اغلب به صورت عامل استرسزایی برای خانواده درک میشود و میتواند همه جنبههای خانواده از جمله رابطه مادران با همسرانشان را تحت تأثیر قرار دهد. هدف از انجام پژوهش حاضر، بررسی اثربخشی آموزش گروهی مدیریت استرس به شیوه پذیرش و تعهد (Acceptance and commitment therapy یا ACT) بر روابط زنان دارای فرزند مبتلا به ADHD با همسرانشان بود. مواد و روشها: این پژوهش به روش شبه آزمایشی و به صورت پیشآزمون، پسآزمون و پیگیری ۹ ماهه همراه با گروه شاهد انجام شد. جامعه آماری شامل کلیه مادران دارای فرزند مبتلا به ADHD شهر اصفهان بود که در سال ۱۳۹۲ به کلینیکها و مطب روانپزشکان مراجعه کرده بودند. ۳۰ نفر از مادرانی که در شاخص تنیدگی والدینی (Parenting Stress Index یا PSI)، بالاترین نمره تنیدگی را در روابط با همسر کسب کردند، انتخاب شدند و به طور تصادفی در دو گروه آزمایش و شاهد قرار گرفتند. برای گروه آزمایش، ۸ جلسه ۹۰ دقیقهای آموزش مدیریت استرس به شیوه ACT اجرا شد و گروه شاهد هیچ مداخلهای دریافت نکرد. جهت بررسی فرضیه پژوهش، از PSI زیرمقیاس روابط با همسر استفاده گردید که قبل و بعد از مداخله و ۹ ماه پس از مداخله توسط مادران تکمیل شد. دادهها با استفاده از آزمون تحلیل واریانس با اندازهگیری مکرر در نرمافزار SPSS مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. یافتهها: تفاوت معنیداری بین نمرات پیشآزمون، پسآزمون و پیگیری گروه آزمایش در مقایسه با گروه شاهد وجود داشت (۰۰۱/۰ = P) که این یافته حاکی از بهبود روابط با همسر در مادران بود. نتیجهگیری: آموزش گروهی مدیریت استرس به شیوه ACT، میتواند باعث بهبود روابط زنان دارای فرزند ADHD با همسرانشان شود.
آرزو حدادی، امین برازنده، رضا روزبهانی، دوره ۲۲، شماره ۴ - ( ۱۰-۱۴۰۳ )
چکیده
زمینه و هدف:بیماریهای مزمن و لاعلاج ازجمله سلیاک تاثیر زیادی بر کیفیت زندگی بیماران و خانوادههای آنان دارد و ابتلای فرزندی به سلیاک میتواند عامل تهدید کنندهای برای سلامت روان مراقبان آنان بویژه مادرانشان باشد؛ از این جهت که این افراد اضطراب و فشارروانی زیادی را متحمل میشوند؛ لذا هدف پژوهش حاضر، مقایسه اثربخشی درمان راهحلمحور و روایتدرمانی بر تحملپریشانی مادران دارای فرزند مبتلا به سلیاک بود. مواد و روشها:پژوهش حاضر، از نوع مداخلهی نیمهآزمایشی با طرح پیشآزمون، پسآزمون و پیگیری ۳ ماهه با دو گروه آزمایش و گروه کنترل بود. جامعه آماری مادران دارای حداقل یک فرزند مبتلا به سلیاک و عضو انجمن سلیاک ایران در اصفهان بودند. از بین آنها، ۶۰ نفر به روش نمونهگیری هدفمند انتخاب و بطور تصادفی در دو گروه آزمایش و یک گروه کنترل (هر گروه ۲۰ نفر) گمارده شدند. گروه آزمایش اول درمان راهحلمحور و گروه آزمایش دوم روایتدرمانی را در قالب ۸ جلسه ۹۰ دقیقهای دریافت نمودند، گروه کنترل هیچ مداخلهای نگرفت. برای جمعآوری دادهها از پرسشنامه تحملپریشانی گاهر و سیمون(۲۰۰۵) در هرسه مرحله استفاده گردید. دادهها در نرمافزارspss۲۶به روش واریانس با اندازهگیری مکرر و آزمون تعقیبی بونفرونی تجزیه و تحلیل شدند. یافتهها:هر دو مداخله منجر به افزایش معنادار تحملپریشانیدر مادران دارای فرزند مبتلا به سلیاک شد(P<۰,۰۱). همچنین، در مرحله پسآزمون بین اثربخشی دو مداخله بر تحمل پریشانی در دو گروه آزمایش تفاوت معناداری وجود نداشت. این نتایج در طول مرحله پیگیری پایدار باقی ماند(P<۰,۰۱). نتیجهگیری:هر دو درمان راهحلمحور و روایتدرمانی میتوانند بعنوان مداخلاتی سودمند برای افزایش تحملپریشانی در مادران دارای فرزند مبتلا به سلیاک بهکار گرفته شوند