شیرین ارجمندی، سالار فرامرزی، احمد عابدی، دوره ۱۳، شماره ۴ - ( ۹-۱۳۹۴ )
چکیده
زمینه و هدف : یکپارچگی حسی، بهبود توانایی کودکان برای پردازش و سازماندهی اطلاعات حسی است. زمانی که مغز بتواند اطلاعات حسی را سازماندهی نماید، نتیجه آن، بهبود عملکرد مهارتهای زندگی، رشد عاطفی و رشد عمومی میباشد. هدف از انجام این پژوهش، بررسی تأثیر آموزش یکپارچگی حسی بر مهارتهای عصب روانشناختی دانشآموزان دارای اختلال نقص توجه- بیشفعالی (Attention deficit hyperactivity disorder یا ADHD) بود. مواد و روشها: مطالعه آزمایشی حاضر به روش پیشآزمون- پسآزمون و با گروه شاهد انجام گرفت و در آن، نفر از دانشآموزان ابتدایی مبتلا به ADHD شهر اصفهان مورد مطالعه قرار گرفتند. این افراد پس از انتخاب تصادفی، بر اساس معیارهای ورود به پژوهش و در طی روش نمونهگیری چندمرحلهای، به صورت تصادفی به دو گروه آزمایش و شاهد تقسیم شدند. ابزارهای مورد استفاده شامل پرسشنامه Conners (فرم والد و معلم) و پرسشنامه عصب روانشناختی کودک و نوجوان Conners بود. دادههای به دست آمده با استفاده از روش تحلیل کوواریانس در نرمافزار آماری SPSS مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. یافتهها: بین عملکرد دو گروه آزمایش و شاهد در مهارتهای عصب روانشناختی در مرحله پسآزمون تفاوت معنیداری وجود داشت (۰۰۱/۰ > P). نتیجهگیری: آموزش یکپارچگی حسی بر مهارتهای عصب روانشناختی کودکان تأثیر دارد و میتوان از این روش آموزشی در توانبخشی و آموزش کودکان دارای ADHD بهره برد. علاوه بر این، میتوان از این روش در مراکز آمادگی و پیشدبستانی استفاده نمود تا از بروز اختلال ADHD در دوران تحصیلی جلوگیری به عمل آید.
حسن میرزاحسینی، سوگند ارجمند، هدی لاجوردی، دوره ۱۴، شماره ۴ - ( ۱۱-۱۳۹۵ )
چکیده
زمینه و هدف : پژوهش حاضر با هدف تعیین نقش طرحوارههای ناسازگار اولیه، اختلالات شخصیت و سبکهای مقابله در پیشبینی رفتار پرخوری انجام گرفت. مواد و روشها: بدین منظور ۱۵۰ نفر از دانشجویان دانشگاه آزاد اسلامی واحد قم که دارای شاخص توده بدنی بالاتر از ۲۵ بودند، به روش نمونهگیری در دسترس و بر اساس معیارهای ورود و خروج به عنوان نمونه انتخاب شدند. پس از توضیح و تبیین اهداف پژوهش از آنها خواسته شد تا ابزارهای پژوهش شامل مقیاس Millon (MCMI-III یا Millon Clinical Multiaxial Inventory)، مقیاس پرخوری (BES یا Binge eating scale)، پرسشنامه اجتناب Young-Rygh (YRAI یا Young-Rygh Avoidance Inventory)، پرسشنامه جبران Young (YCI یا Young Compensation Inventory) و پرسشنامه طرحوارههای ناسازگار اولیه Young (YSQ-S۳ یا Young Schema Questionnaire) را تکمیل کنند. دادهها با استفاده از نرمافزار SPSS و روشهای آماری همبستگی Pearson و رگرسیون همزمان مورد بررسی و آزمون قرار گرفت. یافتهها: طرحوارههای رهاشدگی/ بیثباتی، محرومیت هیجانی، وابستگی/ بیکفایتی، بازداری هیجانی، نقص/ شرم، خویشتنداری ناکافی در مجموع ۲/۳۷ درصد از واریانس پرخوری را پیشبینی کرد. همچنین، سبکهای مقابله جبران افراطی و اجتنابی ۳/۱۲ درصد و اختلالهای شخصیت مرزی، دوری گزین و شخصیت منفعل- پرخاشگر به طور ترکیبی قادر به پیشبینی ۵/۱۸ درصد از واریانس پرخوری بود. نتیجهگیری: طرحوارههای ناسازگار اولیه در حوزههای خودگردانی، بازداری و محدودیتهای مختل، به خصوص بریدگی و طرد و نیز سبکهای مقابله، اختلالات شخصیت مرزی و منفعل- پرخاشگر میتواند در آسیبشناسی و درمان اختلال پرخوری دارای اهمیت باشد. به کارگیری مداخلات روانشناختی در جهت کاهش رفتارهای ناشی از طرحوارههای فوق و نیز تغییر در سبک مقابله افراد مبتلا به چاقی میتواند کمکی در جهت تسریع در فرایند درمان باشد.
مریم اکبری، علی اکبر ارجمندنیا، غلامعلی افروز، کامبیز کامکار، دوره ۱۵، شماره ۴ - ( ۵-۱۳۹۶ )
چکیده
زمینه و هدف : بزرگترین گروه کودکان استثنایی که در مدارس استثنایی ثبتنام میشوند، کودکان دارای اختلالات یادگیری هستند. هدف از انجام پژوهش حاضر، بررسی اثربخشی برنامه آموزشی مبتنی بر ذهنآگاهی بر خودنظمبخشی دانشآموزان با اختلال در یادگیری حساب بود. مواد و روشها: این مطالعه به روش نیمه تجربی و بر اساس طرح پیشآزمون- پسآزمون، همراه با گروه شاهد انجام شد. جامعه آماری تحقیق شامل دانشآموزان پسر پایه چهارم و پنجم مقطع ابتدایی با اختلال در یادگیری حساب در سال تحصیلی ۹۳-۱۳۹۲ بود که در مراکز توانبخشی اختلالات یادگیری شهر سنندج خدمات ویژه دریافت میکردند. ۳۰ دانشآموز به شیوه نمونهگیری در دسترس انتخاب شدند و به صورت تصادفی در دو گروه ۱۵ نفره آزمایش و شاهد قرار گرفتند. برای گروه آزمایش، ۱۰ جلسه برنامه آموزش ذهنآگاهی کودکان اجرا گردید، اما گروه شاهد تنها تحت آموزشهای معمول مراکز توانبخشی قرار گرفتند. قبل و بعد از اجرای برنامه آموزشی، برای هر دو گروه پرسشنامه خودنظمبخشی تحصیلی (Self-Regulation Questionnaire Academic یا SRQ-A) و آزمون پیشرفت تحصیلی محقق ساخته اجرا گردید. برای برای تجزیه و تحلیل دادهها از آزمون تحلیل کواریانس چند متغیری استفاده شد. یافتهها: پس از تعدیل نمرات پیشآزمون، افزایش معنیداری در خودنظمبخشی و پیشرفت تحصیلی گروه آزمایش نسبت به گروه شاهد مشاهده گردید (۰۵۰/۰ > P). نتیجهگیری: نتایج مطالعه حاضر تأییدی بر پژوهشهایی است که نشان دادهاند برنامههای آموزشی مبتنی بر درمان شناختی- رفتاری (Cognitive behavioral therapy یا CBT)، بر کاهش مشکلات روانشناختی و تحصیلی دانشآموزان با اختلال یادگیری تأثیر دارند.
زمینه و هدف:توجه کافی به شیوه زندگی دانشجویان و ارتقای آن در ساخت آینده کشور یک ضرورت است؛ لذا پژوهش حاضر با هدف تدوین و روایی یابی بستهی آموزشی ارتقاء سبک زندگی دانشجویان مبتنی بر روانشناسی مثبت و اثربخشی آن بر توانمندیهای منش انجام شد. مواد و روشها:پژوهش حاضر ترکیبی و بر مبنایطرح اکتشافی متوالی - مدل تدوین طبقهبندی بود. برای تدوین بسته آموزشی، از واحد کلمه/نماد و مضمون در تحلیل محتوا استفاده شد.جامعه آماری در بخش کیفی، اعضای هیئتعلمی دانشگاه بودند که بهطور هدفمند و بر اساس شاخصهای خبرگی دوازده نفر بهعنوان حجم نمونه انتخاب شدند. بهمنظور بررسی تأثیر بسته آموزشی بر توانمندیهای منش، ۳۴ دانشجو به روش نمونهگیری داوطلبانه در سال تحصیلی ۱۴۰۰-۱۳۹۹، انتخاب و در دو گروه آزمایش و کنترل قرار گرفتند. آموزش گروه آزمایش در نه جلسهی ۶۰ دقیقهای صورت گرفت. دادههای بهدستآمده از آزمون توانمندیهای منش پترسون و سلیگمن (۲۰۰۴) با استفاده از روش تحلیل کوواریانس چند متغیری موردبررسی و تجزیهوتحلیل قرار گرفت. یافتهها:بر اساس یافتهها، ۵۴ عامل در سه مقوله قابلیتهای ذهنی، فردی و اجتماعی شناسایی و طبقهبندی شدند و از طریق یک چارچوب شبکهای بهعنوان بسته آموزشی ارائه گردید. همچنین، آموزش بسته توانسته است در بهبود توانمندیهای منش دانشجویان (خرد و دانش، تعالی، انسانیت، عدالت، خویشتنداری، شجاعت) بهطور معناداری مؤثر واقع شود. نتیجهگیری:یافتههای این پژوهش درمجموع اثربخشی بسته آموزشی ارتقاء سبک زندگی بر توانمندیهای منش دانشجویان را تأیید کرد.
همایون هارون رشیدی، علیاکبر ارجمندنیا، غلامعلی افروز، کیومرث بشلیده، دوره ۲۱، شماره ۳ - ( ۷-۱۴۰۲ )
چکیده
مقدمه و هدف: کموزنیهنگامتولدیکیازشاخصهایمهمبهداشتیدرارزیابیمراقبتهایدورانبارداریدرسراسرجهاناست. لذاباشناختعواملخطرزایمرتبطبا کموزنیمیتوانازبروزکموزنیپیشگیریکرد. بنابراین، هدف این پژوهش بررسی اثربخشی مداخله مثبتنگر بر کاهش افسردگی، اضطراب و استرس مادران دارای نوزاد کم وزن است. مواد و روشها: طرح پژوهش از نوع شبهآزمایشی با پیشآزمون و پسآزمون با گروه گواه بود.جامعه آماری شامل تمامی مادران دارای نوزاد کم وزن در شهر شهر دزفول بود که از میان آنان ۳۰ نفر بهصورت هدفمند انتخاب و در ۲ گروه ۱۵ نفری آزمایش و گواه قرار داده شدند. ابزار پژوهش مقیاس افسردگی، اضطراب و استرس (لاوبوند و لاوبوند، ۱۹۹۵) بود. ابتدا پیشآزمون در دو گروه اجرا شد، سپس گروه آزمایش به مدت ۸ جلسه تحت مداخله مثبتنگر قرار گرفت. این جلسات بهصورت گروهی و هفتگی برگزار شد. در پایان، هر دو گروه مورد سنجش پسآزمون قرار گرفتند. از تحلیل واریانس یکطرفه برای تغییرات بینگروهی با استفاده از نرمافزار SPSSنسخه ۲۵ و سطح معنیداری ۰۵/۰>P استفاده شد. یافتهها: نتایج تحلیل کوواریانس تکمتغیری نشان داد که مداخله مثبتنگر موجب کاهش افسردگی، اضطراب و استرس مادران دارای نوزاد کموزن شده است (۰۰۱/۰P<). نتیجهگیری:با توجه به نتایج بدست آمده میتوان نتیجه گرفت که مداخله مثبتنگر یک درمان مؤثر برای کاهش افسردگی، اضطراب و استرس مادران دارای نوزاد کموزن و بهطور کلی بهبود سلامت روان افراد باشد.